
تمایز سیاست اجتماعی با رفاه اجتماعی
گاه عبارتهای سیاست اجتماعی و رفاه اجتماعی مترادف یکدیگر به کار میروند ولی این عبارتها از جنبههای مختلف با یکدیگر متفاوت هستند.
گاه عبارتهای سیاست اجتماعی و رفاه اجتماعی مترادف یکدیگر به کار میروند ولی این عبارتها از جنبههای مختلف با یکدیگر متفاوت هستند.
فرشید یزدانی
کارشناس حوزه رفاه و تامین اجتماعی
تامین ۲۴/ عبارت سیاست اجتماعی بیشتر متناظر به پیوند برنامههای مختلف اقتصادی، اجتماعی و سیاسی است. تامیناجتماعی و حمایت اجتماعی زیرمجموعهای از رفاه اجتماعی و ابزاری در سیاست اجتماعی محسوب میشود. اختلاف مهم بین تامیناجتماعی و حمایت اجتماعی نیز در نحوه تامین منابع مالی آنها و نیز منطق توزیع آن منابع است. واژههای «رفاه» و «تامین» به خصوص با صفت «اجتماعی» واژههایی، مولود تحولات مدرن هستند که پس از رنسانس و انقلاب صنعتی و توجه بیشتر به نسبت به نیازهای مادی انسان مطرح شدند و پیچیدگیهای سازوکار اجتماعی مدرن در تفسیر آنها راه پیدا کرده است.
رفاه اجتماعی
این عبارت که اطلاع دقیقی از اولین کاربرد آن در دست نیست زاده تحولات و مناسبات اقتصادی و اجتماعی قرن نوزدهم به بعد اروپاست. به نظر می رسد یکی از پایههای اندیشهای در زمینه «رفاه اجتماعی» به نظریه اخلاقی دولت هگل بازمیگردد. در این نظریه هدف اخلاقی دولت حفظ امنیت و ایجاد اعتماد عمومی به کارکردهای جامعه در جهت حفظ منافع یکایک افراد جامعه است. عدالت در اینجا نقش بهسزایی دارد. هر زمان که عدالت بعد اجتماعی به خود بگیرد احساس امنیت و رفاه افراد جامعه رو به پایداری میرود. نظریه رفاه، ابزاری است تا با آن مفاهیم طراحی و اجرای سیاستهای اجتماعی را بشناسیم و چگونگی تاثیر این سیاستها را بر بهورزی جملگی افراد و جامعه دریابیم. این نظریه به رویکردهای جمعگرایانه و فردگرایانه قابلتقسیم است. طرفداران رویکرد فردگرایانه معتقدند پیشرفتهای رفاهی فقط حاصل تبادلات خرید و فروش افراد در بازار یا از طریق مکانیزم تولید محصولاتی است که مورد نظر افراد است ولی در بازار موجود نیست. در مقابل جمعگرایان ضرورتهای رفاهی را یک رشته ارزشهای اجتماعی (مانند کاهش فقر و محرومیت) میبینندکه باید مستقل از اراده افراد ارتقا یابد. یک جنبه مهم از مباحث مرتبط با رفاه اجتماعی جنبه سیاسی آن است. دولت رفاه به نوعی بیانگر وجه کاربردی مباحث نظری رفاه اجتماعی به شمار میرود و بهجرأت میتوان گفت که یکی از بارزترین عناصر در تفکر معاصر ادغام نظریه رفاه در دولت است. دو مرحله یا گام مطرح در فرآیند توسعه سیاسی، که با دولت رفاه در ارتباط است، عبارتاند از: 1) تحقق حق رأی همگانی، 2) ظهور احزاب سیاسی کارگری. بحث ایجاد جامعه مدنی، شهروند و حق اجتماعی ازجمله مباحث پایهای مربوط به این مسئله به شمار میآید. نخستین قانون فراگیر مرتبط با این مفهوم قانون «فقرای الیزابت» است که در سال 1601 با هدف جمعآوری و اطعام فقرا در شهرهای انگلستان جاری شد. اقدام بعدی که به لحاظ کارکرد با موضوع حمایتی پیشین متفاوت است و بیشتر نگاه پیشگیرانه را مد نظر دارد نظامی بود که توسط بیسمارک در سال 1883 پایهگذاری شد. اما مهمترین اقدام، اقدام بوریچی است که پس از جنگ دوم جهانی به دست ویلیا بوریچی در انگلستان صورت گرفت که اصول بهداشت، اشتغال و حمایت از کودکان مهمترین مؤلفههای آن بودند. با توجه به دو رویکرد جمعگرا و فردگرا یک طبقهبندی به همت لبوکس و ویلنکسی از تئوریهای رفاه ارائه شده که اولی به مفهوم رسوبی یا ترمیمی است که طرفداران بازار و فردگرایان به آن قائلاند. در این رویکرد تامیناجتماعی بعد از نابسامانی در وضعیت جامعه فعالیت خود را شروع میکند. دیدگاه دوم که مورد تایید جمعگرایان است عبارت است از نظریه نهادی. در این رویکرد دولت وظیفه دارد راسا و قبل از نابسامانی در وضعیت اجتماعی برنامهریزی و سیاستگذاری کند.
سیاست اجتماعی
این مفهوم به بررسی و کاوش در زمینه خدمات اجتماعی میپردازد. بعد از وقایع اواخر قرن بیستم و ترکیب سیاستهای اجتماعی با دموکراسی و آرای مردم، نوعی اجبار اجتماعی اتخاذ این سیاستها را ضروری میساخت. سیاست اجتماعی ابزار پیوند برنامههای مختلف اقتصادی و سیاسی و اجتماعی در راستای ارتقای توانمندی جامعه از جنبههای مختلف (با تاکید بر سرمایه انسانی و سرمایه اجتماعی) به شمار میرود. سیاست اجتماعی مفهومی است معطوف به تدبیر و اقدام، و رفاه اجتماعی مفهومی است معطوف به وضعیت تامیناجتماعی و حمایت اجتماعی. رفاه اجتماعی و سیاست اجتماعی هرکدام بهنوعی مشتمل بر دو مفهوم تامیناجتماعی و حمایت اجتماعی هستند که از دو جنبه چگونگی پیدایش مفهوم رفاه اجتماعی و سیاست اجتماعی، که حمایت و تامیناجتماعی از پایههای مهم آن است، به شمار میروند.
منبع: هفته نامه آتیه نو