تامین ۲۴/ هرماه هفتهای یکبار ناپدید میشود و میرود به خانه تا دوره سردردهایش تمام شود و دوباره بتواند سر کار برگردد. سردردهای طولانی محمدآقا یادگار روزهای جوانیاش است. سرب داخل بنزین اول از همه سیستم تنفسیاش را بیمار کرد و بعد کمکم به سرش افتاد و سردردهای طولانی را به جانش انداخت. بارها به فکر تغییر شغل افتاد اما نه کار دیگری بلد بود و نه جایی بدون سابقه کار به او کار میدادند. بنزینهای پر از ناخالصی کارگران را به بیماریهای عجیبوغریب دچار میکند، از سرطانهای مختلف گرفته تا بیماریهای پوستی و تنفسی. محمدآقا در جایگاه پمپ بنزین پیروزی کار میکند. ۵۰ساله به نظر میرسد و قطرههای بنزین روی دستها و لباسهایش تمام جانش را سیاه کرده است. دستهای سیاهش را به صورتش کشیده و پیشانیاش را سیاه کرده.
میپرسم: «اینجا که کار میکنید بوی بنزین اذیتتان نمیکند؟» حال و حوصله جواب دادن ندارد. سر تکان میدهد و با دست اشاره میکند که نمیخواهد حرف بزند. شیلنگ بنزین را از داخل باک ماشین یکی از مشتریهای خانم بیرون میآورد و قطرهای از داخل شیلنگ روی دستش میریزد. صورتش مچاله میشود و دستش را از درد و سوزش میمالد. مسعود یکی از کارگرانی که تازه چند ماه است در این جایگاه مشغول به کار شده میگوید: «مردم یک قطره بنزین از باک ماشینشان چکه میکند و توی پارکینگ میریزد تا چند روز سردرد و حالت تهوع میگیرند، ما باید چه کار کنیم که صبح تا شب و شب تا صبح با بوی بنزین زندگی میکنیم؟» مسعود حواسش به صاحب جایگاه است که از داخل اتاقک تماشایش میکند.
میگوید: «من دانشجوی کارشناسی مهندسی عمران هستم. به هر دری زدم نتوانستم شغلی برای خودم پیدا کنم. یک روز یکی از دوستانم که قبلا اینجا کار میکرد گفت کارگر میخواهند. قرار شد با حقوق ماهی 800 هزار تومان مشغول به کار شوم اما این دو ماه 2 میلیون تومان درآمد داشتم، آن هم بیشتر به خاطر انعامهایی است که گرفتهام. البته همان روز اول کارفرما بیمهام کرد و قرار شد دفترچه بیمه هم برای خودم بگیرم. از روز اولی که اینجا مشغول به کار شدم شبها سردردهای طولانی میگیرم.» این را میگوید و اندکی سکوت میکند. انگشت سبابهاش را روی پیشانیاش میکشد، چشمهایی که پر از رگهای قرمزرنگ است را چند ثانیه میبندد و دوباره باز میکند. ادامه میدهد: «بچههایی که اینجا کار میکنند همه به نان شبشان محتاج هستند. چیزی که زیاد است کارگر.
امروز کارشان را رها کنند فردا کارگر دیگری میآید جایشان را میگیرد. از پنج کارگری که در این پمپبنزین کار میکنند هیچکدام نه دستکش دارند و نه ماسک. همین که یک دست لباس کار به ما میدهند خودش نعمتی است. بعضی از روزهایی که لباس کارم کثیف است و با لباسهای معمولی سر کار میآیم تا مدتها لباسهایم بوی بنزین میدهد.» مسعود اینها را میگوید و سراغ یکی از ماشینهایی میرود که تازه جلوی جایگاه بنزین پارک کرده است.
بوی بنزین اعصاب برای ما نمیگذارد
دعوا و درگیری میان کارگران پمپبنزینهای بین شهری و داخل شهری نسبت به بقیه کارگران بیشتر است، موضوعی که شاید به خاطر عوارضی باشد که بنزین دارد. بعضی کارگران 1۲ ساعت در پمپبنزین کار میکنند و 24 ساعت استراحت دارند. ساعتها کار در میان سرب و آلودگی باعث میشود در بلندمدت دچار بیماریهای سختی شوند. سعید در جایگاه پمپبنزین خیابان ستارخان کار میکند. دیپلم حسابداری دارد و ۱۵ سال است که ازدواج کرده.
لباس کار سرتاسری بنفشرنگ سیاهشدهای به تن دارد و یکی از دستهایش دستکش دارد و دیگری نه. میگوید: «وقتی میخواهم از مشتری پول بگیرم با دستکش برایم سخت است.» اسکناسهای ۵ هزار تومانی و 10 هزار تومانی را که مشتریها دادهاند یکییکی صاف میکند و میگوید: «هرروز دریغ از دیروز. نفتکشها که صبحها برای خالی کردن بنزین به اینجا میآیند، وقتی بویش به بینیام میخورد تا چند لحظه بیهوش میشوم. صدای بوق ماشینها و موتورها و صدای گاز دادنشان و بوی بنزین در سرمان میپیچد و هوش و حواسمان را میبرد. یکی از همکارهایم چند سال پیش به خاطر تنفس سرب داخل بنزینها بیماری کلیه گرفت و حالا دیالیزی شده. علاوه بر اینکه دیگر نمیتواند به کارش ادامه بدهد.
بدی کار ما این است که چون محصولی تولید نمیکنیم حتی سختی کار هم به ما نمیدهند. چند سال پیش آمدند و گفتند طرح غربالگری دارند و از همه ما آزمایش خون گرفتند. نگران آثار منفی بنزین بر سلامتمان هستیم. اصلا همین اسکناسهایی که هر روز در دست میگیریم خودش میکروب دارد و باعث بیماری میشود.» سعید از خانوادهاش که از بوی بنزین شکایت دارند ناراحت است و میگوید: «همسر و بچههایم همین که وارد خانه میشوم سردرد میگیرند. هنوز این بو برایشان عادی نشده. من بعد از این همه سال کار هنوز نتوانستهام خانهای برای خودم بخرم. هنوز هر ماه باید برای اجارهخانه نگران باشم. شغل ما هم به انعام مشتری بستگی دارد. یک روز خوب انعام میدهند و یک روز اوضاع خراب است. من که کارگر قراردادی هستم، اما کارگرهایی داریم که روزمزدی کار میکنند و بعد از مدتی میروند، چون حجم کار بالاست و از طرفی آینده هم ندارد. سلامتیشان را هم باید بدهند، آن هم سر کاری که معلوم نیست آخرش چه میشود.»
* بیژن حاج محمدرضا، رئیس اتحادیه جایگاهداران کشور:سلامت کارگران این حرفه در مخاطره است
جایگاه هــای ســوخت آنقــدر مشــکل اقتصــادی دارند که پرداختن به ســامت کارگران شــاید آخرین چیزی باشــد که ذهن کارفرمایان را مشــغول کنــد. دورهای بود که کارفرماها می خواستند روزی یک لیتر شیر به کارگران پمپ بنزین بدهند. این مربوط به سال ۶۹ میشود. آن موقع شیر سهمیه ای بود، هیچ وقت این اتفاق نیفتاد، کســی هم نیامد بگوید ســهمیه پمپ بنزینهــا را بدهید به کارگران. اتفاق خیلی تلخی هم در ســالهای 75 - 76 برای کارگران افتاد و تا همین چند سال پیش هم ادامه داشــت. از آن زمان به جای ســرب به بنزین »امتیبیای« اضافه کردند. این ماده برای افزایش عدد اکتان به بنزین اضافه شد. بعد از افزودن این ماده به بنزینها ناگهان تعداد کارگرانی که ســرطان معده، مری و پوســت میگرفتند زیاد شــد. عده ای هم به بیماریهای قلبــی- ریوی و قندی مبتال شدند. همه هم کارگر جوان 30 - 40 ساله بودند. حتی عده ای میگفتند به بنزین معتاد شدهاند، وقتی وارد پمپبنزین میشوند حالشان خوب میشود. به خاطر آلودگی باال نمیشود از ماسکهای معمولی استفاده کرد، ماسکهای خاص هم گران است. همه اینها نیاز به پول دارد، هیچ استانداردی هم اعالم نمیکنند تا با آن میزان سلامت ابزارها را بسنجیم. هر نوع فشــار به جایگاه ها از ســوی وزارت بهداشت، کار یا نفت منجر به تعطیل شدن جایگاه سوخت میشود چراکه کار با این شــرایط برای کارفرما به صرفه نیست. اما مسئله فقط آلودگی و بیماری های ناشــی از آن نیست، این جایگاه ها خطر انفجار هم دارند. جایگاه های ما تا به حال چندین بار منفجر شدهاند. با ونتیالتور )ماده ازبین برنده گازهای ســمی( هم نمیشــود گازهای متصاعدشــده از بنزین را کامال از بین برد. این گازها 24ســاعته به هوا تزریق می شــوند، این وســط هم دود این آلاینده ها به چشم ساکنان اطراف این جایگاه ها می رود، این در حالی اســت که پمپ بنزینها باید حریم 300 متری داشته باشــند و خانــه ای در اطراف این جایگاه ها نباشــد. اما برخی خانه ها دیواربه دیوار پمپ بنزین ها ســاخته شده اند. شهرداری به آنها مجوز ساخت داده است.
منبع: هفته نامه آتیه نو. هدیه کیمیایی