
آیا باید برای سابقه کاریتان زندگی کنید؟
دیوید بروکز نویسنده و متفکری است که در سالهای متمادی کار بهعنوان نویسنده مطبوعات، در نوشتههایش به موضوعاتی چون کسبوکار و سیاست توجه کرده است.
دیوید بروکز نویسنده و متفکری است که در سالهای متمادی کار بهعنوان نویسنده مطبوعات، در نوشتههایش به موضوعاتی چون کسبوکار و سیاست توجه کرده است.
تامین۲۴/ او ستوننویس نیویورکتایمز است و نوشتههایش به شکلی عمیق موضوعات جاری اجتماعی زندگی را هدف قرار میدهد. دیوید بروکز نویسنده کتابهایی همچون «بوبوها در بهشت» و «حیوانهای اجتماعی» است.
چند وقتی است که درباره تفاوت میان فضایل انسانی فکر میکنم که هرکدام از ما در سوابق کاری و شخصیت درونی خود آن را به همراه داریم. فضایل و برجستگیهای کاری آنهایی است که در معرفینامه کاری خود درج و بهعنوان مهارتهای شغلی به بازار کار عرضه میکنیم. اما برجستگیهای شخصیتی آنهایی است که عموما در مدح و ستایش آدم (بهویژه پس از مرگ) گفته میشود. اینها شامل مفاهیم عمیقتری هستند و نشان میدهند که چه انسانی هستید، در اعماق وجودتان چه میگذرد، ماهیت روابطتان چیست، جسور، مهربان، وابسته، و یا سازگار هستید. بسیاری از ما ازجمله خودم، معتقدیم که این دسته از ویژگیها اهمیت بیشتری دارند؛ اما پرسش این است که آیا دستکم یکی از این موارد هست که بیش از بقیه فکر شما را به خود مشغول کند؟ در مورد خود من البته پاسخ منفی است.
وقتی درگیر اندیشیدن به این زمینه بودم از افکار فیلسوفی به نام جوزف سولوتچیک بهره بردم. او در سال 1965 کتابی به نام «مرد تنهای ایمان» نوشته و در آن کتاب میگوید: طبیعت ما دو وجه دارد که آدم یک و آدم دو نامیده میشوند. آدم یک جاهطلب و دنیاپرست است، و این همان وجه بیرونی طبیعت ماست. این شکل از آدم علاقهمند به آفرینش و ساختن است، شرکتها را خلق و نوآوری میکند. اما آدم دو نماینده وجه متواضع طبیعت ماست، او نهتنها تمایل به انجام کار نیک دارد بلکه میخواهد خوب هم باشد تا به روشی زندگی کند که خداوند بابت آن خلقت و نعمتها ما را گرامی میدارد. آدم یک میخواهد جهان را تسخیر کند، آدم دو میخواهد به ندای الهی گوش فرا دهد و تابع هستی باشد. آدم یک دوستدار موفقیتها و آدم دو علاقهمند به اقتدار و انسجام درونی است. آدم یک درباره نحوه انجام کارها میپرسد، و آدم دو از چیستی وجود. شعار آدم یک «موفقیت» و شعار آدم دو «عشق و رستگاری» است.
او ادامه میدهد: این دو وجه از طبیعت ما با یکدیگر نبرد میکنند و ما در درون خود درگیر مواجههای دائمی بین کامیابی بیرونی و ارزشآفرینی درونی هستیم. نکته جالب اینکه دو وجه متفاوت طبیعت ما با منطقهای متفاوتی نیز کار میکنند. منطق یکی اقتصادی است، ورودیها به خروجی منتهی میشوند و خطرات منجر به پاداش میشوند. وجه درونی طبیعتمان تابع منطقی اخلاقی و واژگونه در قیاس با وجه نخست است. باید بدهید تا دریافت کنید، باید به چیزی خارج از خودتان تسلیم شوید تا قدرتی را در وجود خود کسب کنید. برای کسب آنچه میخواهید باید بر خواستههای خود چیره شوید.
برای تکامل خودتان باید خودتان را فراموش کنید. برای پیدا کردن خودتان، باید خودتان را گم کنید. جامعهای که در آن زندگی میکنیم آدم یک را میپسندد، و بیشتر اوقات آدم دو را فراموش میکند؛ و مشکل این است که آدم دو تبدیل به پدیدهای میشود که زندگی را به شکل بازی میبیند و حسابگر و سرد میشود، اما ستایش مطلوب را نمییابد. عمیقا بزهکار نیست اما احساسات چشمگیری ندارد، و میپندارد در قبال اموری که انجامشان بیش از یک عمر طول میکشد مسئولیتی ندارد. پاسخ عامیانه به پرسش «چگونه آدم دو واقعی را بسازیم» این است که در طول تاریخ، آدمها به گذشتهشان یا لحظهای ارزشمند در زندگی یا کودکی برگشتهاند. لحظهای شرمآور یا گناهی که مرتکب شدهاند، رفتارهای خودخواهانه، خشم، دلسوزی به خاطر خود، فقدان جسارت، تلاش برای خشنود کردن دیگران، نقاطی است که ما را برای تغییر و ساخته شدن مهیا میسازند. آدم یک با تکیه بر نقاط قوت، و آدم دو بر اساس مبارزه با نقاط ضعف شما ساخته میشود.
به درون خود نگاه کنید، گناهی را مییابید که سراسر عمر مرتکب شدهاید و امضای شما پای آن است و در میان بقیه گناهانتان نمایانتر است. با آن گناه میجنگید، نتیجه این مبارزه رنج کشیدن است که شخصیت شما را عمیقتر میسازد. ما اغلب نمیآموزیم که گناه را در وجودمان تشخیص دهیم و چگونه با آن مبارزه کنیم؛ غالبا در فرهنگی با ذهنیت آدم یک زندگی میکنیم در حالی که قادر به صحبت با ذهنیت آدم دو نیستیم. در انتها کل زندگی آدم یک و آدم دو به این ترتیب جمعبندی میشود که «هیچچیز باارزشی برای انجام دادن در طول زندگیمان وجود ندارد؛ بنابراین باید توسط امید نجات داده شویم. هیچ چیز حقیقی و زیبا در قالب آنی تاریخ بهتنهایی معنای کاملی ایجاد نمیکند؛ بنابراین باید توسط ایمان نجات داده شویم. هیچ کاری هرچند پرهیزکارانه را نمیتوان بهتنهایی به سرانجام رساند؛ بنابراین باید توسط عشق نجات داده شویم. در مقایسه با دیدگاه دوست یا دشمنمان، هیچ عملی بهاندازه کافی پرهیزکارانه نیست، بنابراین باید توسط بخشودگی که شکل نهایی عشق است نجات داده شویم».
منبع : هفته نامه آتیه نو / فریبا عوضزاده