تامین ۲۴/در مکاتب و پارادایمهای فکری مختلف تعاریف متعددی از مدیریت بیان شده است. از جمله، مدیریت عبارت است از هنر دانستن اینکه از دیگران بخواهید چه کاری انجام دهند و این کارها با کمترین زمان و هزینه انجام پذیرند. و یا مدیریت عبارت است از برنامهریزی، سازماندهی، رهبری و کنترل منابع برای دستیابی کارا و اثربخش به اهداف سازمانی. ولی آنچه مسلم است نقش و اثرگذاری مدیران بر عملکرد کارکنان و بهتبع سازمان است. بهوضوح مشخص است که باارزشترین و مهمترین عنصر سازمان منابع انسانی است. رابطه سازمان با کارکنان باید قابلپیشبینی باشد، به طوری که مطمئن باشند اگر عملکرد خوبی داشته باشند پاداش خواهند گرفت و اگر عملکردشان ضعیف باشد تنبیه خواهند شد. مدیریت در اسلام در همه سطوح تکلیف و امانتی از سوی خداوند است که مسئولیت سنگینی را به دنبال دارد. برخلاف مدیریتهای غیراسلامی که آن را حق طبیعی فرد یا برگزیدگان بر مردم میدانند. فلسفه مدیریت در اسلام تکلیفگرایی است.
یعنی مدیر تکلیف خود را نسبت به خدا، مردم و سازمان انجام میدهد و برای رسیدن به نتیجه حداکثر تلاش خود را به کار میگیرد. در حالی که فلسفه مدیریت غیراسلامی نتیجهگرایی است؛ یعنی ملاک صرفا رسیدن به هدف سازمان و نتیجه مورد انتظار است. در مدیریت اسلامی هدف غایی عبارت است از رشد و کمال انسانها به نحوی که جوهره انسانیت خود را در سازمان و جامعه به منصه ظهور برسانند. درواقع هدف نهایی تکامل روحی و معنوی انسانها، قرب الهی و خداگونه شدن توسط رفع نیازهای مادی و معنوی انسان است. بر این اساس تشکلها، سازمانها، تشکیلات، استراتژیها، سیاستها، رویهها و روشها باید بهگونهای طراحی شوند که با هدایت مدیریتهای صالح، نیروی انسانی و کارکنان سازمان به رشد و کمال برسند.
کما اینکه عنصر حیاتی استراتژیهای سازمان در دنیای امروز مسئولیت اجتماعی است، این در حالی است که بدبینی عمیق عصر حاضر در خصوص عملکرد یک سازمان ناشی از عمل نکردن به مسئولیت اجتماعی است. تئوری حکمرانی شرکت میگوید سازمان در مقابل تمامی کسانی که بهنوعی در فعالیتهای سازمان ذینفع هستند باید پاسخگو باشد. و حکمرانی متعالی، بهینهسازی مصرف منابع در جهت مصالح کارکنان و ذینفعان، شایستهسالاری، حساب پسدهی، حفظ منابع سازمان، تعالی کارکنان و تسهیل رشد آنان، انصاف در ارائه پاداش و اعمال تنبیه، قانونمداری و وفاپیشگی، انتقادپذیری و خویشتنداری را مد نظر قرار دهد. از دیدگاه امیرالمومنین حضرت علی (ع) دلایل شکست و سقوط سازمانها برمیگردد به 1-سوءتدبیر: که از مدیریت ضعیف ناشی میشود.
آنها آیندهنگر نیستند و افق دید محدودی دارند و به عاقبت امور و نتایج آن در آینده یا بیتوجهاند یا نمیتوانند بهدرستی نتایج آن را پیشبینی کنند. 2- تبذیر ناروا: از مدیریتهای ناکارا و غیرکارآمد ناشی میشود. مدیرانی که نمیتوانند از امکانات محدودی که در اختیار دارند حداکثر استفاده را ببرند و از حداقل منابع حداکثر ستانده و بازدهی را داشته باشند (کارایی کم). 3- عبرت گرفتن کم: این است که مدیران توجهی به گذشته نمیکنند و از تجارب قبلی و دادهها و اطلاعات گذشته و سوابق استفاده نمیکنند. دچار اشتباه میشوند و به جای رفع اشتباهات آنها را تکرار میکنند و مجبور به عذرخواهی میشوند. نقش مدیر و سرپرست همانند رشتهای است که از میان مهرهها گذشته و دانهها را در یک محور گرد آورده و به یکدیگر پیوند زده است.
هرگاه این رشته پاره شود باعث تشتت و پراکندگی بین اعضای سازمان خواهد شد. از آنجایی که مفهوم عدالت قرار گرفتن هر چیز سر جای خود است، مقتضای عدالت در هر سازمان این است که هر کس شایستهتر است به کار گرفته شود و در سازمان ارتقا یابد و پستهای مدیریت را اشغال کند. مهمترین علت موفقیت سازمانها تمرکز مستمر بر روی آن چیزی است که در میان سایر سازمانها بهعنوان بهترین شناخته میشود و در اجرای آن نیز بهترین هستند. به این بهترین شناختهشدهها و بهترین اجراشدهها، شایستگی محوری گفته میشود. عنصر کلیدی یک سازمان، ساختمانها یا مجموعه خطمشیها و رویهها نیستند، بلکه کارکنان و روابطی که با یکدیگر دارند کلیدیترین عنصر سازمان محسوب میشوند. پرواضح است که یکی از کاربردیترین و موثرترین راههای تحول سازمانی، تغییر در ارزشهاست که خود یکی از مولفههای اصلی فرهنگ سازمانی است. با این اوصاف با بهکارگیری مزیتهای مدیریت تنوع در سازمانها، بهرهگیری بیشتر از استعداد کارکنان، افزایش کیفیت تیمهای کاری، کاهش ترک خدمت و غیبت کارکنان و... میتوان موجبات اضمحلال سازمان را تقلیل داد.