نمایش «دوران خوش بازنشستگی» داستان کارمندی مهم در یک شرکت است که با هزار امید و آرزو بازنشسته میشود. او مدام به این موضوع فکر میکند که در دوران بازنشستگیاش چه کارهایی انجام دهد و میتواند به رویاهایش برسد، اما بعد از بازنشستگی وضعیت آنطور که او میخواهد پیش نمیرود.
تامین ۲۴/نقش این کارمند مهم و بازنشسته فعلی را رسول نجفیان بازی میکند. او در صحبتهایش از بازنشستههایی میگوید که همچنان بار سنگین مسئولیت خانواده را به دوش میکشند و با مبلغ کمی خانوادهشان را مدیریت میکنند. این نمایش در حال حاضر در خانه هنرمندان ایران در حال اجراست و رسول نجفیان در گفتوگو با آتیهنو از تجربه حضور در این نمایش میگوید. هرچند تاکید میکند: «من جایی استخدام نبودهام که در این سن و سال بازنشسته شوم اما در این سن طبیعی است که آدم احساس بازنشستگی کند.»
چه شد که تصمیم گرفتید در این تئاتر بازی کنید؟
با وجود اینکه کامران شهلایی، نویسنده این کار را از نزدیک نمیشناختم اما وقتی ایشان متن را به من دادند که بخوانم، متوجه شدم متن فوقالعاده قوی و بسیار پرمحتواست. تصمیم گرفتم با همه گرفتاریها و مشغلههایی که داشتم و دارم در این کار بازی کنم چون خیلی استادانه نوشته شده بود. حتی دوتا از کارهایم را رد کردم تا در این تئاتر بازی کنم. چون مجبور بودیم از صبح تا شب تمرین داشته باشیم. درواقع بدون هیچ چشمداشتی در این کار فعالیت کردم.
غیر از خودتان، متن را به کس دیگری هم دادید بخواند؟
من همیشه با مشورت خانواده جلو میروم. متن را به همسرم دادم و آن را برای دخترم فرستادم که در آمریکا دکترای ادبیات تطبیقی خوانده است. هردو از متن خوششان آمد و توصیه کردند در این نمایش بازی کنم. حتی گفتند یک ریال هم نباید درخواست مالی داشته باشم و باید در این کار شرکت کنم.
داستان چه ویژگیهایی داشت که شما اینقدر از آن تعریف میکنید؟
این متن خیلی چخوفی نوشته شده و حتی قویتر. داستان برای من خیلی جذاب بود. داستان فرد بازنشستهای که کارمند مهمی در شرکتشان است و فکر میکند بازنشسته شدن دوران مهمی است و مدام به این موضوع فکر میکند که در دوران بازنشستگی چه کارهایی انجام دهد که در سالهایی که مشغول به کار بوده نتوانسته انجام دهد، اما وقتی بازنشسته میشود متوجه میشود از این خبرها نیست و رویاهایش نابود میشود. یاد «درشکهچی» آنتوان چخوف افتادم که اسب درشکهاش مرده بود و بزرگترین دردش در دنیا این بود که هیچ کس اعتنایی به این درد بزرگ ندارد. بازنشسته هم چنین است. تمام اطرافیان، حتی زن و خانوادهاش چنین برخوردی با او دارند. درنتیجه فرد بازنشسته رویابافی میکند و سعی میکند به این جشن بزرگ برسد و خیلی تلخ متوجه میشود که در این دوران هیچ خبری نیست.
اینطور که شما تعریف کردید به نظر میرسد با حال و هوای آن احساس نزدیکی میکنید؟
طبیعتا همینطور است. البته من جایی استخدام نبودهام که در این سن و سال بازنشسته شوم اما در این سن طبیعی است که آدم احساس بازنشستگی کند. بهصورت منطقی همه فکر میکنند بازنشستگی اتفاق مهم و باشکوهی است اما بعد که وارد آن میشوند متاسفانه، برخی شرایط خوبی ندارند. کسی هم در این مورد مقصر نیست، چون هرکسی درگیریهای خودش را دارد. این نکته را هم باید بگویم که بازنشستهها آدمهای شریف و محترمی هستند که سالها صورتشان را با سیلی سرخ کردهاند و الان هم که ماشاالله خرج بچهها و فرزندان بیشتر گردن همین پدرومادرهای بازنشسته است. درنتیجه من احترام خیلی زیادی برای افراد بازنشسته قائل هستم. نه صدایشان درمیآید و نه تریبونی دارند که هایوهوی کنند. بازنشسته میشوند و در بیشکوهی زندگی محو میشوند.
پس نقش تلخی را بازی میکنید.
کار برخلاف محتوایش بهشدت طناز و شاد شده است، اما اواخر اجرا وقتی بازنشسته با واقعیتها روبهرو میشود، تلخ است. من تنها بازیگری هستم که اول تا آخر نمایش یعنی در تمام هفتاد دقیقه روی صحنه است. اجرای ما رسما از پنجشنبه شروع میشود. که امیدوارم کانون بازنشستگان تشریف بیاورند و کار را ببینند.
بهجز بازنشستهها، خوب است نسل جدید هم به تماشای کار بیایند تا با دغدغهها و مشکلات بازنشستهها، که شاید پدر و مادرشان باشند، آشنا شوند و بهتر بتوانند خانوادههای خود را درک کنند.
پیشنهاد دادم با مدارس ارتباط برقرار کنیم تا بیایند و کار را ببینند و بچهها متوجه شوند دغدغهها و مشکلات یک پدر بازنشسته چیست. ضمن اینکه ما کار را شیرین اجرا میکنیم و سراسر خنده است، جز آن لحظه آخر که فرد بازنشسته با واقعیتها روبهرو میشود. به هر حال دوست دارم هر عزیزی که این مطلب را میخواند به حرمت بازنشستهها بیاید این کار را ببیند.
تا حالا شده فکر کنید وقتش رسیده که بازنشسته شوید؟
تا تنم سالم است میخواهم فعالیتهایم را ادامه دهم. اگر بخواهم بازنشسته شوم، حقوقی که به من میدهند حتی یکدهم مبلغ اجارهخانهام هم نمیشود و خرج روزگارم را نمیدهد. برای همین ترجیح میدهم به فعالیتهایم ادامه دهم.
در صحبتهایتان از جشن بازنشستگی صحبت کردید و رویاهایی که یک فرد برای دوران بازنشستگی خود در سر میپروراند اما این وضعیت در کشور ما تا حدودی برعکس است و بازنشستگی آغاز راهاندازی شغلی دیگر برای افراد است.
بله. این موضوع خیلی تلخ است. دردناک است که بعد از 30 سال کار، وقتی فردی بازنشسته میشود، همسرش به او میگوید که برود کاری پیدا کند. تازه آن هم کارهایی که برای فردی در آن سنوسال چندان خوب نیست. منشی، نگهبان یا کار در آژانس از این جمله هستند. اصلا نمیخواهم این کارها را زیر سوال ببرم و معتقدم کارهای باارزشی است. مسئله وقتی دردناک میشود که فکر میکنی قرار است بعد از 30 سال کار از فرد بازنشسته تقدیر شود و برایش جشنی برگزار کنند اما در لحظه موعود فرد میبیند هیچ خبری نیست. البته شاید در رویابافیهایش خواستها و انگیزههایی که دارد در لحظاتی او را تامین کند، ولی بالاخره واقعیت شکل تلخ خود را نشان میدهد.
نویسنده این تئاتر، که چنین موضوعی را برای کار انتخاب کرده، چندساله است؟
فکر نکنم کامران شهلایی بیشتر از 30 – 35 سال سن داشته باشد. با این حال نگاهش به این موضوع واقعا زیباست، چراکه واقعیتها را دیده و بهخوبی آنها را درک کرده است. شهلایی ضرورت زندگی جامعه بازنشستگی را بهدرستی دریافت کرده و با وجود اینکه سنوسالش به بازنشستگی نمیخورد اما بدون تعارف درک و فهم بالایی در کارش دارد. او همچنین جوایز بسیار ارزشمندی از جشنوارههای تئاتر گرفته و نویسنده خوبی است. باز هم تاکید میکنم که با وجود سن و سالی که دارد بسیار عالی است و من آینده خوبی را برایش پیشبینی میکنم.
شما که از قدیمیها هستید، رابطهتان با دیگر بازیگران این اثر، که هرسه جوان هستند، چطور است؟
بچههایی که با آنها در این تئاتر مشغول به کار هستم دختران گلم هستند و خیلی خوب کار میکنند. نقشهایشان فوقالعاده است و کار آنها باعث شد من به وجد بیایم و با قدرت بیشتری در این کار بازی کنم. از طرفی این بازیگران در نقششان غرق شدهاند و کار را خوب درک کردهاند که همین موضوع باعث شده نقش من دیده شود و برای ادامه مسیر نیرو بگیرم.
در روزگاری که اکثر افراد به دنبال منافع مادی هستند، جالب است که شما به جوانها بها دادهاید و چشمداشت مالی ندارید.
بالاخره باید ما حرفهایها جوانها را درک کنیم و به آنها بها بدهیم. هرچند اگر کار نکنم اجارهخانهام عقب میافتد ولی بعضی مواقع ما باید دست جوانان را بگیریم و حمایتشان کنیم. من از این کارها زیاد کردهام. کاری است که از دست ما برمیآید و به قولی خمس و زکات کار است. ضمن اینکه این تئاتر کار باارزشی است و اگر ارزشهای خاص خود را نداشت من این کار را نمیکردم.
برایتان جالب نبود که چند جوان دغدغه دوران بازنشستگی را دارند و به فکر این افراد هستند؟
خیلی خوشحالم که جوانها آگاه و دانا هستند و دغدغه چنین مسائلی را دارند و بیخیال از کنار این مسائل مهم نمیگذرند. اینکه در این سنوسال افراد بازنشسته را، که جزو شریفترین افراد جامعه هستند، درک میکنند جای خوشحالی دارد. هنوز که هنوز است بار سنگینی از مسئولیتهای خانواده روی دوش عزیزان بازنشسته است. این افراد با درآمد کم، خانواده را مدیریت میکنند و با عشق بعد از دوران بازنشستگی کار میکنند و لذت میبرند از پولی که برای خانوادهشان میبرند. به این خاطر من دستشان را میبوسم و به آنها میگویم درست است که هیچوقت آنگونه که باید و شاید کسی از آنها تقدیری نکرده که شایسته آن باشند و در شانشان باشد، اما بدانید که بزرگترین تقدیر را خداوند به عمل میآورد و ما هم دست آنها را میگیریم و میبوسیم.
***
به تماشای «دوران خوش بازنشستگی»
نمایش «دوران خوش بازنشستگی» از 15 آذرماه تا 6 دیماه در ساعت 19:30 در سالن استاد انتظامی خانه هنرمندان اجرا میشود. بلیت این نمایش را 15 هزار تومان قیمتگذاری کردهاند. داستان زندگی فرد بازنشستهای است با مشکلات و دردسرهایش، رابطهاش با خانواده و رویاهایی که در سر دارد. محمد لارتی و کامران شهلایی کارگردانی این اثر را برعهده دارند و شهلایی نویسنده اثر نیز هست. رسول نجفیان، آیه کیانپور، سحرناز عباسزاده و هما پریسان بازیگران این نمایش هستند. نمایشنامه این اثر در سالهای 89 و 91 جوایزی دریافت کرده است. اگر در آستانه دوران بازنشستگی هستید، اگر در خانوادهتان فرد بازنشستهای را میشناسید یا اگر فکر میکنید بازنشستگی آنطور که شما فکر میکردید پیش نرفته، پیشنهاد میکنیم تماشای این نمایش را از دست ندهید.