در سال ۸۴ دولت نهم بر سر کار آمد و عدهای با استفاده از واژه پوپولیست سعی کردند رفتار دولت وقت را توضیح دهند اما به نظرم واقعا این واژه برای توضیح تمام رفتارهای آن دولت چندان گویا نبود. در رفتارهای دولت نهم و دهم رگههایی از پوپولیسم کاملا مشهود بود؛ اما فقط این مساله اثرگذار نبود. پوپولیسم اشکال مختلفی دارد حتی در برخی مواقع عملکرد مثبتی داشته است.
اما آن چیزی که در دولت مذکور رخ داد بیشتر هرجومرج اقتصادی بود. در نهایت هم به رفاه عمومی مردم خصوصا طبقات فرودست ضربه زد. اوایل روی کارآمدن بسیاری به این دولت میگفتند که پوپولیست است. البته من همان زمان نیز با این عنوان که دولت را «پوپولیست» بنامیم مخالف بودم. دلیل من هم آن بود که بالاخره «پوپولیسم» تعریف و تاریخ دارد. در دهههای ١٩٧٠ و ٨٠ که در آمریکای لاتین پوپولیستها سر کار آمدند، سیاستهای پوپولیستی مبنا و منطق خود و دستاوردهای خاص خودش را داشت. نقدهای مشخص خود را هم داشت. اما در رفتار دولت نهم و دهم، ما آنقدر به همریختگی و بیضابطگی میبینیم که هیچ منطقی برای توضیح آن نمیتوانیم پیدا کنیم. واقعا یک شلختگی عظیم در آن زمان شاهد بودیم.
به همین خاطر نمیتوان به راحتی برای عملکرد این دولت نامگذاری کرد. در کنارش واقعا هرگز نمیتوان ادعای عدالتطلبی آنان را باور کرد. نتایج عملکرد آنان منجر به فسادهای اقتصای عظیمی شد که ادعاهای آنان را غیرقابل باور میکند. آنان ادعا میکردند که میخواهند به عدالت اهمیت دهند اما از همان اولین ماههای آغاز به کار دولت مشخص شد که هیچ تعریفی از عدالت و رفاه اجتماعی ندارند. به طور مشخص هم وقتی لایحه بودجه ١٣٨٥ به مجلس ارائه شد از منظر مبانی توسعه عادلانه مشخص شد هیچ رویکردی برای عدالت اجتماعی و رفاه ندارند. زمانی که دولتی مدعی عدالت است و از عدالت دم میزند اما به هیچیک از اقتضائات توجه نمیکند، تنها عدالت را قربانی میکند؛ همان کاری که دولت قبلی کرد. شعارهای دهان پرکن میداد اما عملا برضد عدالت و رفاه عمل کرد.
ریشههای پوپولیسم در ایران البته به معنای منفی آن یعنی عوامفریبی نبودن برنامهریزی درست است. اغلب رفتار سیاسیون نباید برای جلب رضایت روزمره مردم طراحی میشود و برنامهریزی بلندمدت و راهبردی جای خود را به رفتارهای پوپولیستی با هدف فریب افکار عمومی بدهد. رفتارهای پوپولیستی ممکن است در کوتاهمدت مرهمی برای دردهای جامعه باشد اما در بلندمدت میتواند منجر به بروز بحرانهای عظیم سیاسی، اجتماعی، فشارها و نگرانیهای مکرر در زندگی اجتماعی و... شود؛ همین مواردی که در دوران قبلی هم شاهد بودیم. در دولت قبل رفتارهای عوامفریبانه در نهایت منجر به درهمشکستگی اقتصادی کل کشور شد و وضعیت رفاهی مردم را بدتر هم کرد. از طرف دیگر وابستگی اقتصادی به خارج را هم افزایش داد.
ما در آن دوران شاهد واردات بیرویه بودیم. کمر اقتصاد داخلی و تولید داخلی در دوران احمدینژاد شکسته شد. بر این اساس وابستگی به ارز حاصل از نفت برای هر یک واحد تولید ناخالص داخلی در ایران در آن دوره پنج برابر دوره دولت اصلاحات بود و به عبارتی تفاوت 400 درصدی با دوره اصلاحات داشت. این در شرایطی بود که ژست و تظاهر، زدن مشت محکم به دهان ابرقدرتها بود اما در عمل وابستگی ایران به همان که استکبار جهانی میخواندند را پنج برابر بیشتر کرد. البته واقعیت این است که مشکل اقتصاد ایران یک مشکل عمیق و ساختاری هست. برای رسیدن به رفاه ما نیاز به تولید داریم. متاسفانه در سالهای اخیر خصوصا در دولت گذشته کمر تولید شکسته شده است.
اقتصاد ایران از نظر ساختاری و ریشهای تمایلی به تولید ندارد و ساختار نهادی کنونی ایران گویی به طور کامل به تولید پشت کرده است. در حالی که یکی از شروط اساسی رسیدن به رفاه اجتماعی فراگیر این است که تولید صورت گیرد به تبع این تولید اقتصاد رو به سوی توسعه و شکوفایی میرود و اشتغال ایجاد و در نهایت این اشتغال موجب رفاه میشود. اما سیاستهای دولتهای گذشته و کنونی به جای تشویق تولید به نوعی مشوق بخش غیرمولد اقتصادی هستند که در نهایت منجر به رفاه هم نمیشوند. در حالی که دلالان و واردکنندگان سودهای میلیاردی میبرند. کسانی که به سراغ فعالیت تولیدی میروند بیشتر رنج، آسیب و خطر میبینند و کمتر برخوردار میشوند اما آنان که به سوی فعالیتهای غیرمولد میروند شرایط مطلوبی یافته و سود بسیار میبرند. اینها همه ریشههای اقتصادی این است که رفاه در جامعه شکل نمیگیرد. همین نبود رفاه هر لحظه خطر ایجاد یک نوع پوپولیسم منفی و عوامفریبی در لباسهای تازه در جلوی چشم ما قرار میدهد.