تامین ۲۴/ اجازه خانم؟ بریم آب بخوریم؟ اجازه خانم بریم دستشویی؟ اجازه خانم پدرام مداد شمعی صورتی منو داره میجوه. ده نفری جلوی میزش جمع شدهاند و هرکدام خواستهای دارند. بچههای ششسالهای که با تمام انرژی گاهی پا بر زمین میکوبند و گریه میکنند و گاهی صدای فریادها و خندههایشان کلاس کوچک را پر میکند. دختر جوان 23ساله میگوید: «روزهای اولی که مشغول به کار شده بودم گاهی فشارم میافتاد و همکارها من را به آشپزخانه میبردند. روزهای اول تحمل فشار بچهها برایم غیرممکن بود. اما کمکم توانستم بر اوضاع مسلط شوم و نحوه برخورد با آنها را یاد گرفتم. اوایل بچهها برای همه چیز با من لجبازی میکردند و ناگهان میدیدم کلاس در اندک زمانی تبدیل به صحنه نبرد شده. یکی خمیرهایش را گلوله میکرد و به آن یکی میزد و دیگری کاغذهای دفتر نقاشیاش را پشت سر هم خطخطی میکرد. اما حالا بعد از سه سال سابقه کار دیگر نحوه برخورد با بچهها را میدانم.» اینها حرفهای مهساست، دختر ۲۶سالهای که در رشته شیمی دانشگاه آزاد درس خوانده و بعد از فارغالتحصیلی توانسته شغل کوتاهمدتی در یک فروشگاه لوازم شیمیایی برای خود دستوپا کند. اما به دلایل مختلف نتوانسته شغلی که مرتبط با رشتهاش بوده را دنبال کند. بعد از مدتی در آگهیهای استخدام روزنامه همشهری پذیرش برای مهدکودک را میبیند و تصمیم میگیرد این شغل را امتحان کند. حالا که سه سال از آن ماجرا میگذرد راضی است و علت رضایتش هم علاقهای است که به بچهها پیدا کرده. میگوید: «اگر یک روز این بچهها را نبینم یا حالشان را نپرسم حال خودم خوب نیست. اگر یکی از آنها غایب باشد حتما به من تلفن میزند تا با هم صحبت کنیم.» مهسا مادر پیری در خانه دارد که باید هزینه زندگی او را هم بدهد، اما با حقوقی که از مهدکودک میگیرد تنها میتواند اجاره خانه را بپردازد و با کمک برادرش بقیه مخارج خانه را تامین کند. میگوید: «سال اولی که قرار بود در مهدکودک استخدام شوم گفتند بعد از سه ماه بیمهام میکنند اما سه ماه شد شش ماه و شش ماه هم شد سه سال. هنوز که هنوز است من و همدورهایهایم را بیمه نکردهاند.» مهسا در سال هفتم تاسیس این مهدکودک در غرب تهران مشغول به کار شد و حالا که ده سال از کارش میگذرد هنوز او و تعدادی از همکارانش بیمه نشدهاند. برخلاف معلمهای مدرسه، آنها باید سه ماه تابستان هم سر کار بروند و تعطیلی ندارند. چیزی بهعنوان استخدام رسمی برای مربیان مهدهای خصوصی مطرح نیست و این احتمال وجود دارد که با تغییرات ساختاری محل کار، ثبات شغلیشان را از دست بدهند و بیکار شوند.
بچههای کلاسش از روی شیطنت گاهی صدایش میکنند خانم شیمی. اما اسمش شیماست. 31 سالش است و خنده از روی لبهای بیرنگ و رویش محو نمیشود. 10 سال سابقه کار دارد و همین چند ماه پیش از همسرش جدا شده. هرازگاهی غمی پنهان میان لبخندهایش میدود و تابوتوان ایستادن را از او میگیرد. حضور بچهها و شورونشاطشان نمیگذارد شیما به زندگی آشفتهاش فکر کند. میگوید: «چهار سال از ازدواجم میگذرد اما شوهرم آدم سربهراهی نبود و این را خیلی دیر فهمیدم.» شیما در یکی از مهدکودکهای خصوصی ستارخان مربی است. میگوید: «مدیر مهدکودک به ما گفته چون مهدکودک و پیشدبستانی اجباری نیست نمیتواند ما را بیمه کند. در این ده سال کاری، تا به حال چهار مهد و کودکستان عوض کردهام اما هرجا میروم با برخورد یکسانی از طرف مدیرها مواجه میشوم. هیچ قانونی برای اداره بچهها و مهدکودک وجود ندارد. مدیران مهدکودک اغلب مربیان بازنشستهای هستند که خانهای کلنگی را در نقطهای از شهر اجاره میکنند و بعد از یک رنگآمیزی سطحی آن را تبدیل به مهدکودک یا پیشدبستان میکنند. برخوردشان هم بر اساس سلیقه است. یکی به مهارتهای زندگی بچهها توجه نشان میدهد و دیگری به تواناییهای علمیشان. اصلا هیچ معیاری برای کار و قضاوت کردن وجود ندارد. اگر مدیری بخواهد به یکی از مربیها حقوق بالا میدهد و به دیگری حقوق پایین.» مهسا اینها را میگوید و آهی میکشد. بچههای کلاسش در حیاط مشغول شنبازی در باغچه هستند. از دور حواسشان هست مربی کجاست و نگاهشان میکند یا نه. همین که چشمش را دور ببینند آرامش بازیشان تبدیل به جنگودعوا میشود. هرکدام برای خودش سازی میزند و هیچکس حرف دیگری را نمیپذیرد. شیما نگاهشان میکند و میخندد. میگوید: «در دورانی که داشتم از همسرم جدا میشدم، روزهایی بود که اصلا نمیتوانستم سر کار بیایم. اما مرخصی گرفتن حتی برای یک روز هم غدغن است. دلیل اصلیاش این است که ما در پیشدبستانیمان مربی رزرو نداریم. اگر یک روز هم مربی سر کار نیاید باید مربیان کلاسهای دیگر کارش را انجام دهند. ما در هر کلاس 20 بچه داریم، آنوقت چطور میشود طی شش ساعت با 40 بچه سروکله زد؟ به خاطر همین معمولا کسی مرخصی نمیرود.» یکی از همکارهای شیما وقتی حرفهای ما را میشنود جلو میآید و میگوید: «برای گرفتن مرخصی باید هفتخوان رستم را طی کنیم و بعضی وقتها هم به خاطر حقوق کم مجبوریم شغل دوم داشته باشیم. مثلا بهعنوان مربی شنا، ژیمناستیک، زبان و... به بچهها درس بدهیم.» او که 15 سال سابقه کار دارد میگوید: «من 7 سال است که بیمهام. اما از آنجا که ساعت کاری ما ۵ روز در هفته و 5 ساعت بیشتر نیست، براساس قانون کار، بیمه ما نصف ماه محاسبه میشود. من و دو نفر از همکارهایم مابهالتفاوت آن را هرماه پرداخت میکنیم تا برایمان بیمه کامل را پرداخت کنند.» اینها را خاله مریم میگوید. بچهها با این اسم صدایش میکنند. ادامه میدهد: «من دوتا بچهمدرسهای در خانه دارم اما آنقدر که اینجا انرژی میگذارم نمیتوانم آنطور که بایدوشاید به بچههای خودم برسم. اینجا باید هزارچشمی مواظب بچههای مردم باشیم. خداینکرده اگر به دستشان خاری برود همه ما را مسئول میدانند و حق دارند. به نظر من شغل ما را باید جزو مشاغل پراسترس حساب کنند، چون مربی باید باحوصله باشد.» مریم بیماری واریس پا دارد و علتش را شغلش میداند. میگوید: «ما مجبوریم هرروز ساعتهای طولانی هم در محل کار و هم موقع انجام کارهای خانه سرپا بایستیم به خاطر همین دردهایی مثل زانودرد و کمردرد به سراغمان میآید. من چندین سال است که واریس دارم و دکتر گفته نباید سرپا بایستم اما در کلاس مجالی برای نشستن پیدا نمیشود.»
فاطمه قاسمزاده، عضو هیئتمدیره انجمن مهدکودکهای تهران در بهزیستی:
واقعیت این است که بسیاری از مربیان مهدکودکهای تهران فاقد مهارتهای لازم هستند. سالهاست جهاد دانشگاهی، دانشگاه علامه طباطبایی، مراکز جامع علمی کاربردی و دانشگاه علوم بهزیستی دوره «کودکیاری» را برگزار میکنند و کارت مربیگری صادر میکنند. بهزیستی نیز در صورت بازرسی از مهدها اگر متوجه شود که مربی مهد فاقد کارت مربیگری است بهعنوان مختلف با او برخورد خواهد کرد. مسئله ارائه آموزش به مربیان مهدهای کودک با چالشهای جدی روبهروست، بخش غیردولتی و خصوصی توانایی تربیت مربی را ندارند و دولت باید به این مسئله وارد شود و بداند تنها با دورههای چندماهه نمیتواند یک فرد دیپلمه را دارای مهارتهای مربیگری کند. این در حالی است که در حال حاضر رشته کودکیاری در فنیوحرفهای زیر نظر آموزشوپرورش طی دورههای دوساله آموزش داده میشود؛ اما این مربیان کمتر در مهدها استخدام میشوند زیرا آنها درخواست حقوق مصوب شورای عالی کار را دارند درحالیکه مدیران مهدهای کودک از طریق امضای توافقنامه مربیانی با حقوق بسیار پایین استخدام میکنند. یکی از چالشهای مهم کشور در حوزه مهدهای کودک آن است که تعداد کمی از این مراکز از بهزیستی و آموزشوپرورش مجوز میگیرند زیرا مهدهای قرآنی، مساجد، بسیج، مهدهای شهرداری، و خانههای اسباببازی اصلا از بهزیستی و آموزشوپرورش مجوز نمیگیرند و نظارت دقیقی هم بر آنها نمیشود؛ علاوه بر آن متاسفانه برخی نیز از وزارت ارشاد بهعنوان موسسه آموزشی مجوز میگیرند و مهدکودک تاسیس میکنند.