تأمین ۲۴/ به دنبال ارسال نامه و پیگیری های ممتد بی ثمر، شوق تهیه گزارش مرا به بخش بیماری عفونی و تحقیقات ایدز بیمارستان امام خمینی تهران کشاند .
قرار گرفتن این بخش در زیر زمین و پشت انتهایی ترین بخش این بیمارستان ناخودآگاه نوع نگاه ها و رویکردهای انکاری سال های کشور را در بررسی و پرداختن به این واقعیت به ذهنم متبادر ساخت.
به محض ورود نوای دلنشین آبنما و تمیزی سرامیک های صدفی و گلدان های گل بر دیواره سالن توجهم را جلب می کند، نگاه کنجکاوم حتی از تابلو اعلانات غافل نمی ماند : نامه اداری یکی از معاونت های پژوهشی دانشگاه ها و حمایت ستاد راهبری توسعه علوم و فناوری های شناختی و فرم چگونگی ارایه پایان نامه دانشجویی با محوریت ایدز و پوستر همایش...
بلافاصله و همزمان این پرسش در ذهنم ایجاد می شود که مگر می شود و چه تلخ است که اگر خروجی این همه صرف انرژی نیروی متخصص و یا مسوولان دولتی و بیت المال به تولید تحقیقاتی بیانجامد که نتایجش در گوشه کتابخانه ها و یا بایگانی ادارات و نهادهای مرتبط زیر خروار ها خاک دفن شود و یا نگاه خوشبینانه تر که نتایجش چون به مذاق خوش نیا مد به شیوه متداول و رایج انکار شود.
در آمدوشد ذهنی این پرسش های مبهم به سمت دفتر باشگاه یاران مثبت حرکت می کنم، به دلیل برگزاری کارگاه، انتظار بیش از دو ساعت را بر خودم هموار می کنم که حاصل این صبوری گفت و گوی صمیمی با بیماران مثبت را نصیبم کرد.
باشگاه یاران مثبت بیمارستان امام خمینی؛ اینجا که آمده ام فقط می خواهم گوش کنم و سنگ صبور باشم و برای جلب اعتماد اعضای باشگاه یاران مثبت بیمارستان امام خمینی (ره) گفت و گوی صمیمی و بی دلهره ای با آن ها داشته باشم تا از دنیای ایزوله شده شان بگویند.
• هرگز و هیج جایی مثبت بودنم را فاش نمی کنم
حمید.الف 25 ساله زنجانی که بعد از جراحی دوم قرینه چشمم متوجه ابتلایش به بیماری ایدز شده است به « تامین 24» می گوید: شش است که به این بیماری مبتلا شده ام بعد از جراحی پیوند قرینه در سال 88 در بیمارستان رسول اکرم (ص ) تهران دچار پادرد عجیبی شدم و پاهایم آب جمع شد و چندین مرتبه جراحی شدم، در یکی از جراحی ها به علت کم خونی سه واحد خون به من تزریق شد اما روز به روز ورم و التهاب و درد شدید پاهایم بیشتر شد و جراحی و دوا و درمان های متعدد نتیجه بخش نبود تا جایی که پزشکان به علت عدم تشخیص و برای جلوگیری از بدتر شدن وضعیت جسمانی ام به قطع کردن جفت پاهایم نظر دادند که من از بیمارستان فرار کردم.
چشمان سرخ و ملتهب حمید از پشت عینک و قدم های لرزان و لنگانش گواه درد و رنجی هایی ست که به او رفته است: بعد چند ماه و آزمایش های مختلف بیماریم تشخیص داده شد، بارها شنیده بودم که معتادان تزریقی به بیماری ایدز مبتلا می شوند من در محله ای زندگی می کردم که محل تجمع معتادان بود، اما نمی دانستم که HIV همان ایدز است و بعد مبتلا شدنم فهمیدم .
آب دهانش را به سختی قورت می دهد: باورش خیلی سخت بود چطور ممکن است من که تزریق نداشتم و رفتار پرخطر هم نداشتم و معتاد هم نبودم ایدزی شوم، بعد آشنایی با خانم دکتر محرز و شرکت در کارگاه های باشگاه بیماران مثبت واقعیت تلخ راه های ابتلا و نحوه پذیرش و کنار آمدن با این بیماری را یاد گرفتم.
از اینکه از بیمه سلامت خدمات درمانی برخوردار است و تمام داروها رایگان دریافت می کند راضی است اما با حسرت و مکث می گوید: تقریبا از یکسال پیش آزمایش های معمول و دوره ای را باید با هزینه ای زیاد انجام می دادم و چون وسعم نمی رسد ان ها را انجام نداده ام و خیلی از بیماران و دوستان مثبتم در این باشگاه مثل من به علت تنگدستی از انجام آن ها محروم شده اند.
او از برخورد مناسب و همراهی خانواده اش در پذیرش این بیماری می گوید: خدا را شکر که همه اقوام بی هیچ برخورد نامناسبی من را پذیرفتند چون که همه از جراحی های مختلفم برای پیوند قرینه و بعد پاهایم باخبر بودند و من بعد این جراحی ها مبتلا شدم.
بلافاصله در جواب به پرسشم در خصوص شکایت و پیگیری قانونی این موضوع می گوید: بله، خیلی دوندگی در دادگاه ها و کمیسیون های پزشکی داشتم و در نهایت بخشی از پرونده مفقود شد و کمیسیون پزشکی زیر بار نرفت و اثبات اینکه ابتلایم به بیماری ایدز به دنبال تزریق خون و جراحی ها بوده است بی نتیجه ماند و رایی مبنی بر عدم قصور کادر پزشکی بیمارستان صادر شد.
حمید که یکسال است در باشگاه مشغول کار است با اظهار گله از برخورد بسیار نامناسب برخی از کادر درمانی می گوید: وقتی کادر پزشکی و مثلا پزشک خودم به مادرم گفت این بیماری خطرناک و غیرقابل درمان است ببرید آمپول هوا تزریق کنید که بمیرد چه توقعی از مردم عادی باید داشته باشیم، تا وقتی از بیماری ما بی اطلاعند برخوردها خوب است به محض فهمیدن، ادا و اطوارها شروع می شود و به همین خاطر من در مراجعه به هر پزشکی هرگز نمی گویم مثبتم و باید پزشکان همه را به چشم مثبت ببینند و نکات ایمنی و بهداشتی را رعایت کنند ، برخوردهای نامناسب کادر پزشکی و پرستاری مرا به این پنهان کاری مجبور کرده است.
در پایان با لبخند تلخی بر لب به عنوان جمله پایانی مصاحبه می گوید: مثلا همه چی آرومه، همه چی ...
• مردن برای عین عروسی ست
او اگرچه متولد 1346 است و 48 سال دارد اما تمام محاسن و موی سرش سفید شده است و دهان خالی از دندانش پیری و کهولت زودرسش را نشان می دهد اسمش را که می گوید در جواب پرسشم که به نوشتن اسمش در گزارش راضی است می گوید مشکلی ندارم اما ننویسید بهتر است.
پرحرارت اما دلچرکین به « تامین 24 » می گوید: هیچ گله ای ندارم اما از دست مردم و آدمها دلم گرفته است. از بس برخوردشان با ما بد است به مرگ راضی ترم از این زندگی در کنار این آدم های خودخواه، مرگ در همین لحظه برای من عین عروسی است.
در خصوص نحوه ابتلایش می گوید:22 سال معتاد به هرویین بودم و همان سال های زندان بودنم در قزل حصار به دلیل عدم توان پرداخت مهریه، روزی در مراجعه پزشکی! به زندان برای ویزیت زندانیان، دندانم کشیده شد و همان روزها هیچ نفهمیدم .
بعد 5 سال از زندان مرخص شدم و به دنبال پیشنهاد خواهرم که این بیمارستان کار می کرد رفتم آزمایش دادم، اول باورش سخت بود ولی بعد تکرار آزمایش و مثبت بودن جواب، دنیا روی سرم آوار شد ، من بیمار مثبت و ششمین عضو این باشگاه شدم؛ تازه این باشگاه تاسیس شده بود.
لبان خشکیده اش را با نمی از خیسی دهانش تازه می کند و پرغصه ادامه می دهد: فهم اینکه کجا مبتلا شدم برایم سخت بود چون من با وجود اعتیاد شدیدم هرگز تزریق و یا رفتار پرخطر نداشتم. تا اینکه بعد مدتی یکی از آشنایانِ هم زندانی را دیدم و ایشان محتاط و سربسته انگار می خواست چیزی به من بفهماند از سر دلسوزی گفت که با توجه به زندانی بودنمان بهتراست که آزمایش ایدز بدهیم و آنجا شستم باخبر شد که ممکن است خودش هم مبتلا باشد. تازه باخبر شدیم که اغلب کسانی که آن روز توسط آن دندانپزشک ویزیت شدند همه به این بیماری مبتلا شدند. با دوستان مبتلا برای پیگیری این موضوع بسیار تلاش کردیم ولی در نهایت با مراجعه به نظام پزشکی فهمیدیم که اصلا پزشکی با آن نام و نشان وجود ندارد ؛ واسطه و مسوول دعوت ایشان نیز به زندان فراری شده بود.
[ اگرچه تایید این روایت، دور از رسالت خبرنگاری است اما ناخودآگاه برای ثانیه ای از ذهنم می گذرد که اگر فقط یک نفر از آن زندانیان به سبب عدم رعایت بهداشت از سوی آن دندان پزشک مبتلا شده باشد باید پیگیری قانونی تا صدور رای به محکومیت صادر می شد چه رسد به اینکه پزشک قلابی و جمعیتی بیش از چند نفر را بیمار کرده باشد و آیا در صورت واقعیت داشتن این اتفاق چیزی غیر از فاجعه انسانی به دست یک پزشک قلابی و در یک فضای امنیتی رخ داده است؟ ]
نگاهش را به زمین می دوزد و دلچرکین می گوید: به دلیل برخورد بد خانواده ام، روابطم با اقوام و بستگان خیلی محدود شده است و الان نیز با درآمدی که از مسافرکشی با موتورم بدست می آورم در اتاق محقری با 200 هزار تومان اجاره در گوشه ای دور افتاده از تهران زندگی می کنم .
با تاسف ادامه می دهد: برای خواهر و دو برادرم بسیار زحمت کشیدم ولی آن ها با من خوب تا نکردند، دوره جنگ ، پنج سال راننده آمبولانس بهداری تیپ 27 رسول الله(ص) تهران بودم ولی هیچ سابقه بیمه ای و امیدی برای برخورداری از حقوق از کار افتادگی ندارم و الان که ما به آن ها نیازمندیم تنها مانده ایم.
با اشاره به نایلون پر از قرض و کپسول در دستش می گوید: اگرچه هدیه ابتلا به این بیماری، ترک اعتیادم بود و از این بابت از خدا خیلی ممنونم چون من کسی بودم که تا مواد زیر بالشم نبود خوابم نمی برد این بیماری مهر مواد مخدر را از دلم گرفت، ولی از شدت تحمل انگ و برچسب زنی های جامعه، دچار معده درد و بیماری اعصاب شدم و داروهای مختلف می خورم .
با حسی نفرت بار می گوید: من از آن پزشک قلابی و کسانی که در ابتلای من و امثال من سهمیم اند نمی گذرم و یقین دارم که اگر از دست قانون فرار کردند از دست طبیعت جان سالم به در نمی برند و حتما تاوان نابودکردن زندگی ما را پس می دهند.
نگاه های تیز و خراشناک جامعه او را به سه بار اقدام به خودکشی مجبور کرده است و با درد و رنج می گوید: در سومین بار خودکشی به علت شکستگی سختِ پایم در بیمارستان 20 روز بستری بودم بی آنکه پزشکی اقدامی برای معاینه و یا درمانم انجام دهد چون فهمیده بودند که مثبتم و بعد چندین روز درد کشیدن، پزشکی سالخورده خدا خیرش دهد دلش به رحم آمد و مداوایم کرد.
پرغصه می گوید جامعه ای که پزشکان و پرستارانش با بیمار ایدزی این گونه برخورد می کنند نباید توقعی از افراد عادی جامعه داشت.
در پایان می گوید من با این بیماری کنار آمدم و بر آن سوار شده ام و نمی گذارم سوارم شود و از بابت روحیه خوبم، شکرگزار خدا هستم....
• آرزوی بیمار ایدزی حذف انگ و نگاه تبعیض آمیز است
مدیر باشگاه یاران مثبت بیمارستان امام خمینی تهران در گفت وگو ی اختصاصی با « تامین 24» تعداد اعضا این باشگاه را 720 عضو مثبت و حدود 50 عضو متاثر اعلام کرد و گفت: باشگاه های یاران مثبت در سراسر کشور اغلب توسط خود بیماران اداره می شود و این موضوع فضایی امن و صمیمی برای آموزش و مشاوره و درمان فراهم می کند.
زهرا بیات جوزانی نگاه جامعه به این بیماران را تبعیض آمیز خواند و تصریح کرد: نباید با بیمار مثبت به گونه ای تبعیض آمیز و بد برخورد شود که منزوی و از جامعه رانده شود. باید به بیمار ایدزی نیز حق نفس کشیدن آزادانه داده شود و همه آگاه باشند و یقین داشته باشند که ویروس این بیماری از طریق معاشرت های عادی و از راه تنفس منتقل نمی شود.
بیات برگزاری کارگاه های اموزشی را یکی از عمده فعالیت های مرکز خواند و گفت: کارگاه های آموزشی بهداشت جنسی ، مهارت زندگی ، جلسات گروهی ، پای بندی به درمان ، نگاه مثبت به زندگی مثبت ، کاهش استرس بخشی از کارگاه های این باشگاه است که به صوررت جداگانه برای زن و مرد برگزار می شود.
وی افزود: برگزاری کارگاه های هنری و مهارتی و اجرای مسابقات ورزشی و اردو نیز به صورت متناوب در حال برگزاری است.
***
متعجب و حیران از شنیدن و لمس برخی بی تفاوتی و سکوت های نابه جای ویرانگر، ناگزیر جمله تلخ آن بیمار ایدزی را مرور ذهنی می کنم: مثلا همه چی آرومه و به راستی با این همه رشد تکان دهنده بی بند و باری و دمل های چرکین عفونی بر تن رنجور شهر، همه چی...؟؟؟
گزارش: مهین داوری