تامین ۲۴/ عنوانی شبیه به این مقاله هرگز در نشریه دیسنت دیده نشده است. این عنوان، جملهای است که به کرات توسط ژوزف استالین به کار برده شده و طبق همه متون پیاده شده سخنرانیهای او، همواره با «تشویق ممتد» همراه بوده است. اما به نظر میرسد اکنون لحظه تاریخی درستی است که آن را پس بگیریم. این عبارت در اصل آغاز جملهای بود که در پاسخ به این پرسش میآمد: «چه باید کرد؟» اکنون باید پرسید پس از پیروزی دونالد ترامپ، زمانی که ناسیونالیسم پوپولیستی و بیگانههراسی بیرحم نظم لیبرال اروپا را تهدید میکند، زمانی که دموکراسی (و بیش از آن سوسیال دموکراسی) همه جا در موضع تدافعی است، زمانی که مهاجران و اقلیتها در همه کشورهای اروپایی - و نیز اکنون در آمریکا - در خطرند، زمانی که اقتصاد نئولیبرال مسلط است و طبقه کارگر شدیدتر از زمان جنگ جهانی دوم در تنگنا قرار گرفته است – وظیفه تاریخی چپ چیست؟ من دوستانی دارم که آمادهاند برای مقابله با دستگیری نخستین مهاجر، بدن خود را در برابر پلیس سپر کنند.
همه ما قصد داریم هر زمان که نامنویسی از مسلمانان به راه بیفتد، نام خود را به عنوان مسلمان ثبت کنیم. شهرها یکی پس از دیگری خود را پناهگاه امن افراد فاقد اوراق هویت اعلام میکنند. برخی لیبرالها و چپگرایان برای نشان دادن همبستگی خود با مهاجران و اقلیتها به پیراهن خود سنجاق قفلی وصل میکنند و دیگران این کار را ژستی بسیار ناچیز میدانند.
اما در حال حاضر همه این اقدامات نوعی ژست است. این موضوع مهم است که راههایی را برای مقاومت در برابر مومنتوم شدیداً دست راستی دولت ترامپ به تخیل آوریم، اما هیچ یک از مطالبی که من در مورد «مقاومت» خواندهام استراتژی سیاسی قابل توجهی را به دست نمیدهد. برخی پیشنهادات تاکتیکی خوب و گاه نه چندان خوب در فضای آنلاین دیده میشود، اما آنها برای پرسش «وظیفه تاریخی» پاسخی ارائه نمیدهند. من گمان نمیکنم که این پرسش سادهای باشد؛ همچنین استراتژی جامعی برای ارائه ندارم.
اما سه وظیفه تاریخی است که باید آنها را مورد توجه قرار دهیم. ١) ما به تحلیل و نقد مشخصی از وضعیت فعلی نیاز داریم. انبوه توضیحاتی را که از شکست هیلاری کلینتون در انتخابات داده میشود، نمیتوان به حساب تحلیل مورد نیاز گذاشت. یک دلیل این مسأله این است که احزاب چپ میانه در همه جا با مشکل مشابهی مواجهند، بنابراین ویژگیهای خاص شکست هیلاری عمدتاً تنها به لحاظ محلی اهمیت دارد. البته آنها یکسره بیاهمیت نیستند: مداخله افبیآی در انتخابات آمریکا، سادهلوحی افراطی دموکراتها در مورد پروژه هک روسیه و انتشار سریع و تأثیر واضح اخبار جعلی باید درسهایی برای همه چپگرایان در همه جا داشته باشد.
اما ما باید به عوامل بینالمللی مادی، سیاسی، و روانی در کار توجه کنیم. ما هماکنون تحلیلها و نقدهای بسیار درخشانی از اقتصاد نئولیبرال داریم که اخیراً با توصیفات ژورنالیستی قوی از خسارتهایی همراه شده که سیاستهای ریاضتی به آسیبپذیرترین مردم وارد کرده است. اما همچنان به درک بهتری از پاسخهای سیاسی و روانی به این صدمات نیاز داریم. نئولیبرالیسم دیگر یک دکترین اقتصادی صرف نیست. نئولیبرالیسم ایدئولوژی سرمایهداری فاتح است. امری که «جدید» است ابعاد این فتح و غلبه است؛ ما در مواجهه با آن دچار شوک شدیم و پاسخ فکری ما به آن کند بوده است. ما همچنین برای شناخت خطرات پوپولیسم ملیگرا کند بودهایم برای مثال به حزب کارگر بریتانیا پیش از رأی اکثریت به برگزیت، یا به لیبرالها و چپگرایان آمریکایی پیش از ٨ نوامبر فکر کنید.
ناسیونالیسم پوپولیستی با نئولیبرالیسم یکسان نیست و حتی ممکن است برخی اصول بنیادی نئولیبرال را مورد چالش قرار دهد. اما در هر حال این دو با یکدیگر پیوند نزدیکی دارند. پوپولیسم ملیگرا امروز سیاستی است که با ریاضت و غفلت ممکن شده است – غفلت به دلیل بیتوجهی به مردان و زنان در رنجی که نئولیبرالیسم پدید آورده است. عوامفریبان پوپولیست مدعی بهبود وضع آن مردماند، اما از آنجایی که آنها هیچ کاری برای تغییر روابط قدرت اقتصاد نئولیبرال یا دولتهای تحت استعمار این اقتصاد انجام نمیدهند، هیچ بهبود حقیقی رخ نمیدهد.
اما پوپولیسم ملیگرا در هر حال میتواند به طرز دهشتناکی در بیاعتبارسازی دشمنان فرضی مردم - «دیگران» بلاگردان - مؤثر افتد: مهاجران و اقلیتها. همه این مسائل، همانطور که در آکادمی میگویند، باید «تئوریزه» شود. اما مجادله نظری کنونی در مورد اهمیت نسبی سیاست هویت و تضاد طبقاتی چندان راهگشا نیست. نیرویی مانند «طبقه کارگر» کلاسیک، که از سوی سیاستمداران دموکرات نادیده گرفته شده باشند و در این انتظار باشند که بسیج شوند، وجود ندارد. مردمی که باید به سوی آنها حرکت کنیم گروه از اساس متنوعی هستند. آنها به لحاظ اقتصادی متنوعاند: آنها شامل مردان و زنان بیکار، افراد پیر فاقد حقوق بازنشستگی کافی، کارگران پارهوقت، کارگران مناطق صنعتی زوالیافته که درآمد کار جدیدشان بسیار کمتر از درآمد سابقشان است، کارگران خارج از پوشش اتحادیه و با مزایای اندک، و روستاییان فقیر میشوند. همه آنها به طرز دهشتناکی آسیبپذیر هستند، و با اضطراب در انتظار رکود بعدی نشستهاند. آنها همچنین به لحاظ هویتی متنوعاند: سیاه و سفید، اسپانیایی و آسیایی، مرد و زن، همجنسگرا و دگرجنسگرا. این مردم میتوانند چیزی را شکل دهند که چارلز میلز (در شماره پاییز ٢٠١٥ مجله دیسنت) «اتحاد فرانژادی محرومان» خوانده است. اما آنها نخست باید متوجه شوند که مشکلات آنها تنها مربوط به خودشان نیست.
به آنها به عنوان طبقهای در حال شکلگیری نگاه کنید؛ یا، به زبان قدیمی، طبقهای در خود، اما نه هنوز طبقهای برای خود. چگونه میتوانیم این شکلگیری را پیش بریم؟ این همان پرسشی است که باید در مورد آن بحث کنیم. ٢) نظریهپردازی دشوار است، اما کار سیاسی عملی در چند سال آتی کاملاً روشن است؛ این کار نسخه دفاعی اکتیویسم استاندارد چپ است.
ما باید از آنچه از دستاوردهای سوسیال دموکراسی پس از جنگ جهانی دوم به جا مانده است، دفاع کنیم. حمله دست راستی فوقالعاده جاهطلبانه است: برضد مهاجران، اتحادیهها، مدارس عمومی، نظام سلامت، رفاه عمومی، و محدودیتهای همچنان ناکافی در برابر تخریب محیط زیست. در مواجهه با این حملات ما به وضوح نیازمند این هستیم که به هر ائتلافی بپیوندیم که فرصتی برای موفقیت ایجاد میکند. اما همچنین لازم است نوعی دفاع مشخصاً چپ را از دستاوردهای مشخصاً چپ آرایش دهیم. برای مثال دلایل ما برای دفاع از نظام سلامت موجود باید با استدلالاتی برای ارتقای رادیکال این نظام همراه باشد.
دفاع از آموزش و پرورش عمومی نیز محتاج بسط توجه به امر عمومی و معنای شهروندی دموکراتیک است. ما باید نوعی مبارزهطلبی مخصوص به خود را ترویج دهیم که در فرم و محتوا به عنوان چپگرا، سوسیال دموکراتیک، یا سوسیالیستی قابل شناسایی باشد. به این رویکرد به مثابه امتداد کمپین اولیه برنی سندرز فکر کنید، هرچند که نمیتوانیم صرفاً بر انرژی و کاریزمای نامنتظره یک فرد مسن متکی باشیم. ما به قدرت کرسیها نیاز داریم، قدرتی که زمان زیادی از آن بیبهره بودهایم: بسیاری برنیها یا حتی بهتر، بسیاری مایکل هرینگتونها، نورمن توماسها، دوروتی دیها، و یوجین دبسها. در هر حال، ما به مردان و زنانی نیازمندیم که در جلسات، اجتماعات، تظاهرات و راهپیماییها به زبان چپ سخن بگویند. گرچه من امیدوارم که دفاع موضع همیشگی ما نباشد، اما در سیاست دفاعی مزایایی وجود دارد.
ما از ارزشهایی دفاع میکنیم که بسیار فراتر از آنچه تعداد ما نشان میدهد، پاس داشته میشود. ما مواضع محکمی برای مبارزه داریم، و هنگامی که برای مدرسه عمومی محلهمان مبارزه میکنیم، یا برای اتحادیه معلمان، یا خانواده مهاجر ساختمان پایینی، یا برای هوای شهری که تنفس میکنیم، متحدانی خواهیم یافت. برخی از این متحدان در جریان مبارزه دست آخر خودشان را به عنوان چپگرا بازشناسی خواهند کرد. در دهههای اخیر سیاست سوسیال دموکرات و رفاهگرا کسالتبار خوانده شده است؛ اما دفاع از سوسیال دموکراسی در برابر حمله سبعانه راست اصلاً کسلکننده نخواهد بود. ٣) اما مبارزه از موضع چپ تنها کاری نیست که باید انجام دهیم. خطراتی که امروز با آنها مواجهیم تنها خطراتی برای دستاوردهای چپ نیستند. دموکراسی مبتنی بر قانون اساسی نیز در خطر است. من نمیتوانم بگویم که این خطر چقدر بزرگ است؛ یکی از وظایف تاریخی چپ در دوران کنونی کمک به استوار نگه داشتن مرکز است. برای برخی از رفقای ما این رویکرد چندان خوشایند نیست.
من دوستانی دارم که مجبور بودند برای رأی دادن به هیلاری کلینتون دماغشان را بگیرند و برخی نتوانستند «بوی گند» را تحمل کنند و از رأی دادن به او امتناع کردند. اما دوست خردمندتری نیز دارم که توضیح داد چرا رأی دادن به نظرش آسان است. او گفت که به محذورات اخلاقی خودتان فکر نکنید؛ در عوض به رفاه آسیبپذیرترین مردم کشور فکر کنید. سپس با خرسندی به نامزدی رأی دهید که آسیبپذیری آنها را کمتر میکند. این قاعده امروز باید هدایتگر سیاست ما باشد.
چیزی که آسیبپذیرترین مردم هماکنون نیاز دارند حمایتی است که از سوی حاکمیت نیرومند قانون اساسی فراهم میشود. دفاع از آزادیهای مدنی و حقوق مدنی به نام قانون اساسی، این یک سیاست میانهرو است. بنابراین گذشته از هر کار دیگری که جز این انجام میدهیم، باید با سایر آمریکاییها برای بازسازی آنچه آرتور شلزینگر سالها پیش «مرکز حیاتی» خواند کار کنیم. جمهوریخواهان «مسئولیتپذیری» که برخی از ما گمان میکردیم با نفی ترامپ مرکز را بگیرند کمتعداد از آب درآمدند و آن تعداد اندک هم چندان شجاع نبودند. اما من همچنان معتقدم مردان و زنان، لیبرالها و محافظهکارانی هستند که آمادهاند وقتی قانون اساسی به طور مستقیم مورد حمله قرار میگیرد از آن دفاع کنند، چنان که چنین خواهد شد. ما باید آنها را برانگیزیم و سپس کنارشان بایستیم. فراتر از این: ما باید با هر کسی که به گفتمان مدنی اعتقاد دارد، هر کسی که به حقیقت احترام میگذارد و هر کسی که آماده است با عدم وفاق سیاسی و مذهبی زندگی کند، صمیمانه کار کنیم.
در واقع، بدیهی است که نجات مرکز حیاتی پیششرط لازم چپ فعال نیز هست. هیچ گاه فکر نکنید که «موج خونبار» تنها تهدیدی بر ضد مهاجران و اقلیتهاست. این تهدیدی بر ضد همه ماست: مخالفان از هر نوع، سازماندهندگان اتحادیهها، روشنفکران چپ، فمنیستها، صلحطلبان، مردان و زنان باوجدان، دانشجویانی که در حال کشف مارکس هستند، معلمانی که به آزمونهای استاندارد علاقهای ندارند و ژورنالیستهایی که در مورد فساد ثروتمندان و قدرتمندان مینویسند. ما همه به حمایت قانون اساسی نیاز داریم؛ ما همه به مرکزی نیاز داریم که استوار بماند. ما باید همزمان در مرکز و در چپ بایستیم. این موضع شاید پیچیده باشد، اما این وظیفه تاریخی ماست.
منبع: ماهنامه قلمرو رفاه / نویسنده: مایکل والزر / مترجم: محمد بیکران بهشت
اختتامیه نمایشگاه صندوق های بازنشستگی باحضور وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی و نمایندگان مجلس شورای اسلامی عصر دیروز ۲۶ بهمن ماه در مصلی تهران برگزار شد.
در هفته ملی جمعیت، زایشگاه بیمارستان تامین اجتماعی شهید دکتر بهشتی به عنوان برترین زایشگاه سطح استان فارس شناخته شد.
گزارشهای رسمی داخلی گویای آن است که در ایران ۵۸ درصد اشتغال غیر رسمی است. اما بر اساس گزارشهای سازمانهای بینالمللی، این آمار به مراتب فراتر بوده و به ۷۵ تا ۸۵ درصد بازار کار میرسد. در بازار پول، سرمایه، ارز، کالا و تجارت خارجی نیز اوضاع از بازار کار هم بدتر است.