داستان منچستر شرق
با ورود کارخانههای نساجی به اصفهان در سال ۱۳۰۰، این شهر دوره ممتازی از حیات خود را شروع کرد که ویژگی آن صنعتی شدن و پیدایش طبقات اقتصادی جدید بود .
با ورود کارخانههای نساجی به اصفهان در سال ۱۳۰۰، این شهر دوره ممتازی از حیات خود را شروع کرد که ویژگی آن صنعتی شدن و پیدایش طبقات اقتصادی جدید بود .
تامین۲۴/ در سال 1300 کارخانه ریسندگی که از آلمان خریداری شده بود در راه ورود به اصفهان بود؛ ورودی عجیب و به نظر ناممکن. در ایران هیچ چیز برای ورود این غولهای فلزیی که قرار بود زندگی و مناسبات اجتماعی را اساساً تغییر دهند، مهیا نبود. برای رساندن ماشینآلات سنگین و متعددی که برای راهاندازی کارخانه مورد نیاز بود، در راههای خراب و ناهموار آن زمان، راهها و پلها ساخته شد و این مسئله با حقوق بالایی که برای شوفر، کارگر و مهندسان آلمانی، ترک و عرب باید پرداخت میشد، این ورود را به رفتاری جنونآمیز شبیه میکرد. دیگر آنکه، دو تلاش شکست خورده قبلی در تأسیس کارخانه ریسندگی؛ یکی در تهران و دیگری در تبریز، امید به تحقق این آرزو را پیشاپیش، ناکام میدید. فضلالله دهش؛ تاجرزاده و تحصیلکرده بمبئی، در مدت اقامتش در هندوستان با کارخانههای صنعتی که توسط انگلیسیها در آنجا ساخته شده بود، آشنا میشود. درنتیجه در سفری به انگلستان با صنعت نساجی آن کشور آشنا و آنرا مورد مطالعه قرار میدهد و تصمیم به خرید یک کارخانه نساجی میگیرد. تصمیمی که به دلیل اوضاع نامساعد ایران در هنگام جنگ جهانی اول، به تعویق میافتد. پس از پایان جنگ، با مسافرت به آلمان، اقدام به خرید یک کارخانه نساجی میکند و نهایتاً با شولمان - مهندس آلمانی- کارخانه را تهیه و از طریق بینالنهرین به ایران وارد میکند.
حکایت این خرید که طی مسافرت به آلمان و با هزینه و زحمت فراوان دهش همراه بود، یادآور اولین تصاویر از تلاشهای پدران صنعت و تجارت در کشورهای غربی است. روزنامه اختر در شرح این اقدام شجاعانه دهش مینویسد: «هرکس هر اقدام به این عمل را نوعی از جنون خیال نموده و عامل به این گونه عملیات را تحمیق مینمود و هرکس در ملاقات معظمله شروع به سرودن آیه یأس میکرد و میگفت بر فرض هم که با زحمات زیاد این کارخانه را دایر نمودید، به فوریت در اثر رقابت خارجی به کارخانجات سابق کهریزک و صنیعالدوله خواهد پیوست. «با وجود این، دهش به بینالنهرین مسافرت نمود و وسایل حمل ماشینآلات را توسط اتومبیلهایی چهارتنی، سیستم (آ م آ) در اتومبیلهای یک تن و نیمی فراهم ساخت و با چندین سفر رفت و آمد و با مشقات زیاد در مدت دو سال ماشینآلات به اصفهان وارد شد. کارخانه، در اراضی هفت دست که خرابه یک عمارت مربوط به دوران صفوی و ملک دهش بود با نظارت چهار مهندس آلمانی برقرار شد. در مدتی بیش از یکسال، بنای کارخانه باتمام رسید؛ ابتدا موتورهای محرکه و لوکومبیل کارخانه در وسط بنا کار گذارده شد و پس از آن ماشینهای ریسمانتابی و حلاجی سوار شده و در اسد 1304 به کار افتاد. این کارخانه، «وطن» نام گرفت. ورود این کارخانه احساسات و امیدهای بسیاری را در مردم اصفهان برانگیخت و همدلیهای زیادی را در بین وطنپرستان و نواندیشان به همراه داشت. دهش در اصفهان با حاجی محمدحسین کازرونی عقد شراکت بست و سهمی هم به یکی دو نفر دیگر فروخت؛ شراکتی که چندان استوار نماند. در مدتی که مشغول ساختمان بنا و سوار کردن ماشینها بودند، بتدریج مابین دهش و کازرونی مشاجرات شرکتی شروع شد. تا جاییکه «پیش از حصول فایده، علم مرافعه برافراشته شد.» کازرونی از رساندن وجه خودداری نمود، و دهش هم درنتیجه فروش و کسر املاک و حتی سهم کارخانه نزد شریک خود، دیگر چیزی نداشت.
دهش با وساطت آیتالله مدرس که در آن زمان وکیل مجلس بود، از رضاشاه که در آن زمان وزیر جنگ بود، مبلغ 30 هزار تومان قرض گرفت و کارخانه را تا اندازهای از بحران نجات داد. مجدداً این پول هم تمام شد. مشاجرات به حال خود باقی بود. مجدداً دهش به شاه متوسل شد و این دفعه حواله شصت هزار تومانی گرفت، ولی کازرونی با گفتن اینکه، خودم پرداخت خواهم کرد، مانع از گرفتن مبلغ شد. با این وجود در بازگشت به اصفهان نیز مجدداً حاضر به پرداخت نشد. تا اینکه سرانجام کارخانه تعطیل شد و شرکاء مجدداً برای رفع اختلاف به تهران آمدند و با وساطت برخی از منصبداران تهران، شراکت بین دهش و کازرونی فسخ شد و دهش با همه زحمات، سهم خود را به کازرونی واگذار نمود با این شرط که در مدت معینی وجهش پرداخته شود و کازرونی شروع به دادن وجه برای به راه انداختن کارخانه نمود. کارخانه قروضش پرداخته شد و بالاخره به راه افتاد. در سال 1304، قانون اجبار استعمال البسه وطنی در ادارات، طرح میشود و در این راستا، حتی به تعیین مأمور برای اطمینان از انجام این کار توسط کارکنان دولت، میپردازند. خرید لباس سربازان و کارمندان وزارت جنگ از کارخانه وطن، معمول شد و تا سال 1307 مدارس به استعمال پارچههای وطنی موظف شدند. بنابراین اراده کاملی شکل گرفت که از محصولات صنایع نساجی داخلی در برابر محصولات رقیب خارجی حمایت کند. به دلیل احساساتی که در راهاندازی کارخانه وطن، در بین اقشار مختلف مردم بوجود آمده بود، طرح پیشنهادات و حتی نقدهایی توسط روزنامه اخگر، که توسط امیرقلی امینی، اداره میشد معمول بود. مشکلات آغازین برای راهاندازی کارخانه، بسیار بود. روزنامه اخگر میگوید: «این کارخانه قادر است پتوهای عالی و پارچههای زمستانی خوب تهیه نماید ولی عجالتاً فقط به بافتن پارچههای سربازی و پتوهای کمقیمت قشونی قناعت نموده است و علت این قناعت، نداشتن متخصصان فنی صحیح است که از عهده عملیات مفصل فنی برآیند.»
اخگر در جای دیگری میگوید: «مجبوریم تذکرات ذیل را به صاحب این کارخانه بدهیم در صورتی که مایل باشند اقدام به آن نمایند. اولاً این مؤسسه محتاج به یک محاسبات صحیح و مرتب اداری منظم است و با اصول درازنویسی سابق اداره نمودن محاسبات مؤسسات جدیدیه، غیرعملی است. در این مؤسسه مثل این است که اتومبیل را میخواهند با الاغ بکشند و راه ببرند. در این کارخانه چند نفری هستند که از اصول علمی و عملی بیبهرهاند ولی حقوق همان متخصصین عالم را میگیرند و لازم است متخصصین که دولت تصدیق تخصصشان کرده باشد، استخدام نمایند- ثالثاً مواد اولیه که برای کارخانه تهیه میشود باید تحت نظر اشخاص عامل بوده و به دست دلالان صحیحالعمل محصولات کارخانه به فروش رسد تا توجه مردم به آن مؤسسه جلب گردد. رابعاً کارخانه باید سعی نماید بهترین محصولات را از کارخانه بیرون دهد. نباید از ماشینی که ممکن است پتوهای 10 تومانی ببافد و مصرف هم دارد، پتوی 2 تومانی بیرون داد.» کارخانه وطن رو به ترقی است امیدها و مراقبتها پاسخ خود را میگیرد. اخگر دو سال بعد در مورد کارخانه وطن میگوید: «کارخانه وطن در بدو امر تنها دارای ۱۲ ماشین نساجی بوده، ولی به همت آقای کازرونی ۲۴ دستگاه نساجی دیگر بر تعداد فوق مزید گردیده و همچنین ماشینهای دیگری از قبیل ماشین شستشو، ماشین مالش، ماشین چلهکش و موتور و غیره را هم درخواست کردهاند که بعضی از آنها به تدریج وارد اصفهان گردیده، بعضی دیگر به بوشهر رسیده و بزودی وارد و نصب خواهد شد. بطوری که کسب اطلاع نمودهایم، آقای کازرونی درنظر دارند که صدی پنجاه بر ماشینهای ریسندگی فعلی علاوه نمایند. مصرف مواد خام این کارخانه بالغ بر ششصد خروار پشم و پنبه میشود، ولی پس از ورود ماشینهای جدید مصرف مواد مزبور سالیانه متجاوز از یک هزار خروار خواهد شد. درحال حاضر یک هزار زن و مرد اشتغال دارند.» (اخگر، سال دوم، ش 314، فروردین 1309) (به نقل از رجایی، 1392: 131)
سال بعد روزنامه در اعلام پیشرفتهای چشمگیر کارخانه میگوید:«کارخانه یک دستگاه موتور به قوه ۲۰۰ اسب به همراه ماشین تصفیه پشم و نیز ماشین تکمیل پارچه برای رفع ضخامت پشم و نرم کردن آن افزوده است. به این ترتیب در بخش ریسندگی، پنجاه درصد بر محصولات کارخانه افزوده شده است درحالی که سابقاً کلیه مواد شیمیایی کارخانه از آلمان تهیه میشد، الان بخشی از این مواد در داخل کارخانه تولید میشود. خوشبختی در این جا است که همت آقای حاج محمدحسین کازرونی خستگیناپذیر است و باز اخیراً ماشینآلاتی طلبیدهاند که در بین راه است. ... کارخانه، شبانهروزی شده و ۱۲۰۰ کارگر زن و مرد در دو شیفت 11ساعته، در آن مشغول کار میباشند. تا سال گذشته کارخانه ششصد خروار مصرف داشت و الان هزار و دویست خروار و تولید کارخانه در هر شبانه روز هزار متر پارچه اعلا و پنج شش عدد پتو میباشد. به طوریکه تعداد زیادی از آنها را همه ساله اروپاییان ساکن ایران خریداری مینمایند. (روزنامه اخگر، سال سوم، ش541-539، 1 فروردین 1310) در شهریور سال ۱۳۱۰ کارخانه وطن، قدم دیگری در تربیت نیروی متخصص برداشت. کارخانه که دیگر تحت مدیریت جوان و فعال حاج محمدحسین به نام حاج محمدجعفر به کار میپرداخت و تا آن زمان هشت متخصص آلمانی را در استخدام خود داشت، با آموزش کارگران ایرانی، شش نفر از آنها را به وطن خود بازمیگرداند و علاوه بر این، یک کارگر ایرانی به نام «محمدرضا شایگان» را نیز برای آموزش به آلمان اعزام میکند. (روزنامه اخگر، سال سوم، ش 644، 23شهرریور 1310) همین روند رو به رشد ادامه مییابد و کارخانه وطن، مرتباً در حال گسترش است تا جایی که در سال 1313 اخگر اعلام میکند که: تا سه سال قبل، کارخانه کازرونی دارای یک عده ماشینآلات محدود و قریب سیصد، چهارصد اسب قوه بود و کلیه این ماشینآلات در عمارت سمت شمالی کارخانه واقع شده بود درصورتیکه از سه سال قبل به این طرف در آغاز، سالن طرف غربی و در سال گذشته سالن طرف شرقی بر بنای سابق افزوده شده و سالنهای جدید از یک عده ماشینآلات جدید که از آخرین سیستمهای ماشینهای نساجی اروپا است مجهز گردیده و در نتیجه محصول کارخانه و عده کارکنان آن چند برابر شده است. امروز موتورهای این کارخانه دارای 800 اسب قوه است درصورتیکه از طرف کارخانه چند هفته قبل نیز دو موتور دیگر از آلمان خریداری شده که دارای 680 اسب قوه خواهد بود و به این ترتیب در سال آینده این مؤسسه دارای 1480 اسب قوه خواهد شد. علاوه بر عمارات فوق ، اخیراً از طرف آقای میرزا محمدجعفر در خارج از دیوار کنونی کارخانه یعنی در اراضی مقابل ساختمان، سالن بزرگ دیگری شروع شده که مخصوص آن عده ماشینآلات نساجی است که اخیراً خواسته شده و احتمال قوی میرود که تا اواسط سال آینده و بلکه تا اوایل آن، عموماً نصب و شروع به کار نمایند.
در حقیقت عمارت محقر دیروزی کارخانه وطن امروز به یک عمارت وسیع و بزرگ مبدل گردیده و میتوان گفت که تقریباً صورت شهر کوچکی را به خود گرفته و با مقدماتی که برای مزید توسعه آن از طرف آقای کازرونی فراهم آمده بلاشک تا یکی دو سال دیگر دو برابر بر مؤسسات و ماشینآلات کنونی افزوده خواهد شد. (اخگر، 3دی 1313) دیگر زانوی شلوار شما مثل گنبد مسجدشاه آماس نمیکند کارخانه وطن سیر رشد محصولات خود را مرتباً طی آگهیهای تبلیغاتی خود اعلام میکند. لحن و جملاتی که در این آگهیها به کار گرفته میشود، لحنی ساده و مبتنی بر واقعیت محصولات کارخانه است. مثلاً در آگهی اعلام میکند که: دیگر هیچ بهانهای برای پوشیدن پارچههای فرنگی نداریم. دیگر دچار بیدزدگی برکهای خراسان نمیشویم. دیگر بعد از یکمرتبه شستن لباس، لباس شما، سرداری شما، کت شما دچار جلیدقه نمیشود. دیگر زانوی شلوار شما مثل گنبد مسجدشاه آماس نمیکند. دیگر برای خریدن پارچههای فرنگی نباید تحمل قیمتهای سنگینی بنمایید. چون درحال حاضر بهترین پارچههای آلمانی (بادوام، عریض، ارزان) در کارخانه اصفهان بافته میشود. (روزنامه اطلاعات، ش59، 30 مهر 1305).
در آگهی دیگر اعلام میشود که: «پس از پنج سال سعی و کوشش، کارخانه نساجی اصفهان موفق شده است که بهترین پارچههای گواردین، پالتویی، فانتزی، اسپورتی و پتوهای کرکی اعلا را مطابق بهترین پارچههای اعلای اروپا تهیه نماید.» براساس این آگهی کارخانه مذکور علاوه بر اصفهان در شهرهای تهران، شیراز، مشهد و رشت نمایندگی فروش داشته است. در سایر ولایات نیز بعضی از تجار به فروش محصولات این کارخانه مبادرت میکردهاند. عمده تبلیغات کارخانه وطن با تأکید بر حس وطنپرستی و خرید کالای وطنی استوار است؛ تأکید بر اینکه رشد این کارخانه آرام آرام و با زحمت زیاد اتفاق میافتد و این پیشرفت را با حس وطندوستی همراه میکند. کارخانه وطن تا سال ۱۳۱۱ که شرایط اقتصادی در ایران و در اصفهان نیز تغییر میکند، تنها مجتمع صنعتی مدرن شهر است و پس از آن، کارخانههای صنعتی دیگر یکی پس از دیگری سربرآوردند. نهضت خودکفایی اقتصادی زمزمهها حول محور اصلاحات اقتصادی به همراه تغییرات اجتماعی در روزنامهها و محافل روشنفکری، از زمان امیرکبیر و پس از آن در انقلاب مشروطه آغاز میشود. واردات کالاهایی که تا پیش از این در داخل کشور تهیه میشد، نگرانی از خروج ثروت ملی را برانگیخت. واردات منسوجات از روسیه و انگلیس در قرن نوزدهم، کارگاههای منسوجات ایرانی را که عمدتاً دستی و کوچک بودند با خطر نابودی روبهرو کرد. تا پیش از این، صنعت پارچهبافی به عنوان یکی از پایهایترین صنایعی که در ایران رواج داشت دیده میشد. تهیه لباس در بسیاری از خانوادهها توسط افراد خانواده و با بافت پارچهای به نام کرباس صورت میگرفت. این صنعت خانگی که تا آن زمان نیازهای جامعه ایرانی را برآورده میکرد، با ورود منسوجات خارجی، رو به فراموشی میرود. در همان دوران جنبش استقلال هند، به رهبری گاندی، بافت پارچه لباس هندیان توسط چرخهای سنتی هندیها را به نماد اعتراضی و بینیازی آن جوامع به اقتصاد انگلیس مطرح میکند؛ مسئلهای که در جوامع شرقی که خود را تولیدکننده و حتی صادرکننده برخی از اقلام پارچه در تاریخ میدانستند، مسئلهای هویتی و اساس خودباوری میشود. بزرگترین مجمع اقتصادی با هدف خودکفایی اقتصادی، با فتوای مراجع نجف و پیگیری جمعی از اعیان و علمای اصفهان، شکل گرفت. در 18 مرداد 1285 ، قرارنامهای میان 18 نفر از بزرگان اصفهان به امضا درمیآید که نام میرزا محمدتقی مدرس هم در میان آنهاست. در این قرارنامه، همگان متعهد میشوند که از لباس با منسوجات وطنی استفاده کنند.
یکی از مهمترین جمعیتهای اقتصادی اصفهان در باغ کازرونی و با همراهی دو هزار نفر از علما و تجار و کسبه و تمام سلسله جلیله صدریه ایجاد میشود. این جمعیت، در باب منسوجات و متاعهای ایرانی «عزم و جزم خود را به عرض یکدیگر آوردند که لباسهای مسلمان غیرتمند باید از اقمشه اسلامیه باشد و همچنین اثاث البیت و آلات کسب و متاعهای لازمه باید از مصنوعات ایران باشد. در آنوقت اکثر علما و اعیان و سلسله صدریه و اصناف با قسم به قرآن عهد کردند که لباس و اثاثه شان از خارج از مصنوعات وطنی نباشد.» (روزنامه انجمن مقدس ملی اصفهان، ش 22، 11خرداد 1286) کازرونی در مصاحبهای که با روزنامه جهاد اکبر میکند، میگوید: شرافت هر قوم و سعادت هر ملتی به رفع احتیاج از خارجه است. اگر به لباس کرباس خود قناعت کنیم از جهت لباس مستغنی هستیم و حاجت به اجانب نداریم. لباس کرباس، شرافت ملیت و قوام قومیت ما را حفظ مینماید و از ذلت احتیاج ما را رهاند که محتاج غیر نباشیم و ثروت مملکت ما محفوظ بماند. (روزنامه جهاد اکبر، سال اول، شماره 25، 9 شهریور 1286) در فروردین 1301 این بار هیأت تجار اصفهان میداندار میشوند و اتحادیهای در هیأت تجار اصفهان تشکیل میدهند که درباره مسائل اقتصادی مذاکره و اعلام میکند: «به نام حفظ ایران از فنا و اضمحلال و فقط از روی عواطف وطنپرستی، با یکدیگر متحد شده و ترک استعمال امتعه خارجی و تجارت آن، با یکدیگر عهد و میثاق کردند» (روزنامه صبح امید، سال دوم، ش 1، 18 فروردین 1301). این حرکت هیأت تجار، با نام نهضت خودکفایی اقتصادی، در بازار تأثیر میگذارد و به ادعای روزنامه جهاد اکبر، تجارتخانههای خارجی درجهت مقابله با آن قیمت اجناس خود را موقتاً کاهش میدهند. در نتیجه اتحاد تجار اصفهان در ترک امتعه خارجی، تجار شهرهای دیگر هم با آنان همآوا شده، و در شیراز و یزد و کرمانشاه و جاهای دیگر همین رویه ادامه پیدا کرد. مسئله تحریم کالای خارجی در جهت حذف رقابت با کالای ایرانی همواره به عنوان راهحلی اساسی در رشد اقتصاد ملی مطرح میشود. روزنامه اطلاعات در جای دیگری گزارش میدهد که قیمت پارچههای کارخانه ثلث قیمت پارچههای فرنگی است.
نویسنده در ادامه میگوید:«به عقیده من، باید ایرانی خودش را آماده نماید اگر از جهت تعدیل دخل و خرج این کارخانه، پارچههای آن را سه برابر گرانتر از پارچههای فرنگی بفروشند، خریداری نماید. زیرا نباید فراموش کرد که این کارخانه یکی از بازارهای بزرگ اروپا را از حیث پارچه، که مهمترین مالالتجاره است متزلزل ساخته و از امروز شروع به رقابت مینمایند و میل ندارند 10 میلیون مشتریهای ایرانی خود را به رایگان از دست بدهند». نویسنده در ادامه به اتفاقی که برای کارخانه کبریتسازی تبریز افتاده اشاره میکند و میگوید: « درحالی که برای از کار انداختن کارخانه کبریتسازی تبریز که یک رشته ضعیف مالالتجاره اروپا را متزلزل ساخته، چه تشبثاتی میشود، یک بسته قوطی کبریت فرنگی را در سرحد چهار شاهی و در تهران شش شاهی میفروشند. در صورتی که آن طرف سرحد ایران دوازده شاهی قیمت دارد. معلوم است در مقابل کارخانه نساجی شما از این بیشتر رقابت به عمل خواهد آمد.» (روزنامه اطلاعات، شماره 74، 18 آبان 1305) روحیات توده را باید عوض نمود روزنامه اخگر تقریباً در همه شمارهها به مطالبی در نقد و اصلاح روحیه اقتصادی و اجتماعی مردم میپردازد: از مقالاتی با عناوینی چون «روحیات توده را باید عوض نمود»،«تنبلی درد است»، «ملت اتکالی» که روحیات توده را نقد میکند و بدنبال حذف عادات خرافی و تشویق عامه به کار است تا مطالبی چون «حب الوطن من الایمان» و...که تشویق ثروتمندان به سرمایهگذاری در حوزه صنعت را طرح میکند. اخگر در یکی از مطالب خود تجملگرایی کور طبقات متمول ایرانی و میل به خرید کالای خارجی را به بیماری روانی تشبیه میکند و مینویسد: «میبینیم فلان ملاک ما، به عوض سعی در ترقی زراعت، ملکش را به نصف یک خریده و بقیه وجه ملک را هم برای صرف چند صباحی عیاشی تخصیص میدهد و درنتیجه همین رفتار دیوانهوار در آتیه نزدیکی خواهیم دید که ملاکین ما هم که ممتازترین طبقه متمول ما را تشکیل میدهند، مثلاً در هزار جریب، دور چند عدد اتومبیل شکسته قدم زده، با حال زار، به دریوزگی مشغولند.
این حکایت طبقه ممتاز ماست و آن روحیت عامه این مملکت است که در ورطههای ورشکستگی اقتصادی و فقر اخلاقی غوطهور میباشند. این بلایی است که (با آن) این متمولین بزرگوار ما که با فروش املاک خویش، اتومبیلهای قشنگ خریداری مینمایند، عائله و افراد ملت را به وادی فقر و بیچیزی میکشانند.» (به قلم ع. ذبیح: شماره 113: 9 اردیبهشت 1308) بخش دیگری از مطالب اقتصادی اخگر نیز به نقد سیستم حقوقی دولت و طرح مسائلی چون لزوم تشکیل اتاق تجارت در اصفهان، انحصار تجارت و لزوم جلوگیری از واردات کالاهای تجملی به ایران میپردازد.
در یکی از مقالات با نقد رویه تجاری فعلی و دلال مسلکی تجار داخلی مینویسد: «اقلاً یکصد سال است اساس تجارت ممالک راقبه روی یک شالوده صحیح علمی گذاشته شده و روزبهروز هم بر استحکام این اساس افزوده میشود، درصورتی که بدبختانه درطی همین یکصد سال، ساعت به ساعت تجارت مملکت ما در اثر بیعلمی و بیتجربگی زمامداران سابق از طرف دیگری رو به دره پستی و انحطاط سیر میکرده. همان تجاری که زمام تجارت شرق و غرب دنیای قدیم را در دست داشتند و ثروت ممالک مختلفه را به طرف مملکت خود جلب و موجبات تکثیر ثروت عمومی افراد این مملکت را فراهم میآوردند در اثر بسط معلومات تجارتی به تدریج موقعیت خود را در این میدان از دست داده و تدریجاً از مقام شامخ سوداگری تنزل و سروکارشان به درجه دلالی امتعه اجنبی رسیده است. بزرگترین تاجر این مملکت کسی است که از کمپانیهای امثال زیگلر و غیره بیشتر امتعه اجنبی را خریده تا به تجار جزء به ترتیب اقساطی و مدتدار به فروش برساند و یا اینکه امتعه و اجناس داخلی را به وسیله پاگرد و دلال بدست آورده و به کمپانیهای مذکور در مقابل دین خود تسلیم نماید. دوام این طرز تجارت سبب شد که ثروت عمومی ما از دروازههای مملکت خارج گردیده و طرق و اصول تجارت را از صفحه خاطر تجار ما که سابقاً با ممالک بیگانه معاملات مستقیم میکردند محو نمود و منافع سرشار تجارت این مملکت را تنها به جیب شرکتها و تجار خارجی مقیم ایران مثل سیل سرازیر ساخت.
متأسفانه نه تجار و نه اولیای امور وقت هیچکدام پی به مضار خانهبرانداز این ترتیب نبرده و لااقل سعی نکردند که از طرفی با تشویق سوداگران محلی به تجارت مستقیم با خارج حفظ منافع مملکت را نموده و از طرف دیگر با تأسیس یک باب مدرسه عالی تجارت طریق سوداگری را مطابق رسوم و قواعد متداول امروزی به یک عده از افراد این مملکت تعلیم نمایند؛ این است که امروز میبینید با تمام نهضتی که در بین تجار ایران تولید گردیده و شور و شوق آنها را به احیای تجارت مملکت بیدار نموه است معهذا در بین کلیه آنها 10 نفری را نمیتوانید بیابید که کاملاً به اصول تجارت و بازار امروزی دنیا آشنا باشند و در همین حال حاضر هم باز دیده میشود که بیشتر تجارت مملکت بدست کمپانیهای داخلی و خارجی صورت گرفته و اکثریت تجار ما حکم دلالی را بیش ندارند.... با اینکه شکست واضح و فاحش ما در دنیای اقتصادی امروز دنیا حتی بر خود ما مسلم گردیده است امروز دیگری روزی نیست که دست روی دست گذارده و به همان شیوه و طریق سراسر غبن و ضرر سابق ادامه دهیم یا اینکه باید با تمام قوا کار کرده و یک انقلابی در اصول تجارت معموله مملکت تولید نمود و خلاصه همان راهی را در پیش گرفت که دیگران گرفته و مقصود خود را از پیش برده و میبرند.»
در ادامه به طرح پیشنهاداتی برای بهبود تجارت پرداخته و میگوید: «برای حصول این مقصود طرق بسیاری موجود است که باید پیش بگیریم: تکمیل چند باب مدرسه تجارت در مرکز و مراکز ایالات و ولایات از ضرورت اولیه به شمار میرود. اتاقهای تجارت را باید در کلیه بلاد مملکت مفتح نمود. رسالههای ساده در کلیه مواضیع فلاحتی و تجارتی را باید تألیف و مجاناً بین تجار و فلاحین توزیع کرد. در هر شهر و بلکه قصبه نمایندگانی عالم به امور فلاحت و تجارت فرستاده طرق زراعت و تجارت جدید و اصول تهیه مالالتجاره و باربندی و طبقهبندی امتعه داخلی را به تجار و سوداگران از طریق نطق و کنفرانس یاد داد و خلاصه کلیه وسایل ممکنه را برای بیداری افکار و روشن شدن ذهن تجار و زارعین مملکت به کار برد تا اینکه درنتیجه یک انقلاب بینشی در اصول تجارت و فلاحت ما تولید گردیده و آبهای رفته جویبار اقتصاد مملکت را به سرمنزل اولی خود بازگرداند.» (1309: بهمن 26 ، شماره 511) 1311 ؛ سال شکوفایی اقتصادی اصفهان مجموعه انتقادات و تلاشهایی که درجهت محدود و ممنوع کردن ورود کالای خارجی به ایران از یک طرف و ایجاد بسترهای نهادی و حقوقی مناسب برای سرمایهگذاری داخلی صورت گرفت، درنهایت به بار مینشیند. سه ماه پس از تصویب «قانون اتاقهای تجارت» در مهرماه 1309، نخستین جلسه اتاق تجارت اصفهان در اداره حکومتی تشکیل جلسه میدهد و اولین اتاق تجارت اصفهان با ریاست محمدحسین کازرونی آغاز به کار میکند. 26 بهمن همان سال، اخگر مینویسد:« برای اصلاح تجارت و تولید یک انقلاب تجاری، تشکیل اطاقهای تجارت یکی از وسایل مفیده به شمار میرود. اطاق تجارت در هر شهری موظف است که در اوضاع تجارتی و صنعتی حوزه خود تدقیق و تعمق نموده و برای اصلاح و توسعه دامنه تجارت و صنعت آن حوزه، کلیه وسایلی را که میتوان به کار برد به صورت طرحها و پروژههای جامع و مفید درآورده به وزارت اقتصاد ملی راپورت و در صورت اصابت نظریات و طرحهای خویش اجرای آنها را از آن وزارتخانه تقاضا نماید. البته معلوم است وقتی یک عده از تجار مجرب و روشنفکر شهری گردهم نشستند و بنای شور و مشورت را در اطراف نواقص و احتیاجات تجارتی و صنعتی شهر خود گذاشتند و در حدود حوائج خویش اعمال نظر نمودند چون خود در عمل هستند ممکن است به طرح یا پروژهها و پیشنهادات مفیده موفق گردیده و به کمک دولت و وزارت اقتصاد ملی موفق به انجام خدمات مهمی نسبت به پیشرفت تجارت مملکت یا حوزه ایالتی یا ولایتی خویش بشوند.» ( 1309: بهمن 26 ، شماره 511) نهایتاً «زمینههای حقوقی که در کشور ایجاد شده بود از جمله تصویب قانون تجارت که مشارکتهای مالی را در چارچوب قانون تعریف میکرد و نیز قانون استفاده از البسه وطنی که خدمتکاران دولت را ملزم به استفاده از پارچههای داخلی مینمود و نیز قانون واگذاری تجارت خارجی مملکت به دولت که کلید دروازههای گل و گشاد تجاری کشور را تنها به دست دولت میسپرد» (رجایی،1393)، نیروهای خفته اقتصاد اصفهان را بیدار کرد. در حالی که کارخانه وطن تا سال 1311 با حمایت داخلی و بدون رقیب به تولید منسوجات وطنی میپرداخت. به فاصله 9 سال، هفت کارخانه نساجی دیگر -تنها در شهر اصفهان- راهاندازی شد. ریسباف دومین کارخانه نساجی در اصفهان به فاصله هفت سال پس از کارخانه وطن تأسیس شد.
این کارخانه که با تشویق رضا افشار، استاندار اصفهان و جمعی از سرمایهداران گمنام اصفهان با سرمایهای معادل پانصد هزار تومان و در قالب شرکت سهامی عام شکل گرفت، تحت مدیریت سید جواد کسائی، یکی از اعضای اتاق تجارت اصفهان، اداره شد. ورود ماشینها و ایجاد ساختمان کارخانه در مدت دو سال، موفقیتآمیز بود. این مسئله باعث تشویق دیگران در راهاندازی کارخانه شد. چنانچه به فاصله یکسال، کارخانه زایندهرود با سیصد نفر سهامدار و تحت مدیریت عبدالرحیم محمودیه، داماد کازرونی تأسیس شد. مدتی بعد به ترتیب کارخانههای شهرضا، نختاب، شرکت ریسندگی دهش (نور) و پشمباف و نهایتاً صنایع پشم، تا پایان دوران رضاشاه تأسیس شدند. این حرکت پرشتاب اقتصادی در اصفهان، حتی کسانی چون امیرقلی امینی را که پیوسته درصدد تبلیغ مرام کارآفرینی و راهاندازی چرخ صنعت کشور است به حیرت میاندازد تا جایی که میگوید:« تشکیل شرکتهای پیاپی و تأسیس بسیار مفید اقتصادی که علیالتوالی در شهر زیبای اصفهان به عمل میآید، راستی نهتنها کلیه اهالی کشور را دستخوش بهت و حیرت ساخته است، بلکه خود ما که زاده این شهر هستیم و از تمام امور و جریانات مادی و معنوی آن خود را آگاه میدانستیم، صراحتاً اقرار میکنیم این همه موفقیتی که در تشکیل شرکتها و تأسیس کارخانهها نصیب اصفهان شده است، ما بلکه تمامی اهالی اصفهان و حتی گاهی خود مؤسسین، شرکتها را دستخوش بهت و حیرت ساخته است.» (اخگر، ش1179، 12 مهر 1315) این کارخانههای معظم که در جنوب زایندهرود سربرآوردند، اصفهان را در طول پنج سال به یک شهر صنعتی و نساجی تبدیل کردند. بیش از 10 هزار کارگر به طور مستقیم در این کارخانهها مشغول کار شدند. هزاران نفر دیگر نیز به شکل جانبی از این صنعت منتفع میشدند. کارگران زیادی برای کار به اصفهان روی آورده و شهر به یکباره چند برابر شد. از قبل سود سهام، ثروت زیادی عاید مردم شهر شد. شهرداری نیز با درآمدها و عوارضی که از قبل کارخانههای نصیبش میشد، توانست شهر را رونقی داده و امور زیربنایی آن، مثل احداث خیابانهای تازه و آسفالتکاری خیابانها را انجام دهد. برای هماهنگی و بازاریابی بیشتر محصولات کارخانهها، اداره صنایع و معادن شهر آغاز به کار کرد و نیز شرکتهایی برای تأمین مواد اولیه کارخانهها یعنی پشم و پنبه برپا شدند. به این اعتبار از سوی مطبوعات اصفهان، منچستر شرق لقب گرفت.» (رجایی، 1393) جنبش کارگری اصفهان حجم و گستره کارخانههای نساجی در یکی از شهرهای بزرگ و مرکزی ایران، محیطی بسیار مساعد برای فعالیتهای کارگری فراهم کرد. کارگرانی که هنوز از معادلات روابط فئودالی مبتنی بر زور مستقیم در روستاها بیرون نیامده بودند و کارخانهدارانی که بیتوجه به نیازهای این طبقه جدید شهری تنها به دنبال کسب سود بیشتر بودند، در طول سالهای 1320 تا 1332، شهر اصفهان را به صحنه جدالهای بیپایان تبدیل کرد. ورود ارتش متفقین به ایران در شهریور 1320، از یک طرف باعث برهم خوردن نظم سیاسی-نظامی رضاشاهی و از طرف دیگر، طرح مطالبات طبقه کارگر شهری به عنوان یک طبقه نوظهور شد. مسئلهای که به شکلگیری و تربیت طبقه بورژوای صنعتی نیز یاری رساند؛ طبقهای که از آرمانهای وطنپرستی و مقابله با بیگانگان آغاز کرده بود و اینک با نیازهای تازهای در جامعه خود روبهرو میشد. گرچه برخی از سرمایه داران همچون کازرونی، پیش از این با شرکت در خیریهها و نیز راهاندازی بیمارستان و زایشگاه، و معاینه مجانی بیماران بیبضاعت، تلاشهایی را در جهت این پاسخگویی آغاز کرده بودند، اما این تلاشهای جزئی پاسخگوی نیازهای قشر وسیع کارگران فقیر شهری را که در بدست آوردن حداقل نیازهای زندگی ناتوان بودند، نمیداد. ورود نیروهای متفقین به ایران باعث ایجاد قحطی و کاهش شدید مایحتاج عمومی مردم شد.
در این شرایط نان به عنوان پایهایترین نیاز مردم، نایاب و گران شد. عزتالله باقری، یکی از فعالان حزب توده در کارخانههای نساجی اصفهان در شرح وضعیت خود در آن سال، مینویسد:« بارها پیش میآمد که از صبح تا 6 بعدازظهر دنبال چند قرص نان پرسه میزدیم و بالاخره هم دست خالی برمیگشتیم خانه.» صفحات روزنامه «اصفهان» که به جای روزنامه اخگر توسط امیرقلی امینی راهاندازی شده بود، هر روز اخباری در مورد مسئله نان در اصفهان به خود اختصاص میداد. مسئله نان به سیاسیترین مسئله روز تبدیل شده بود. هر روز طرح لزوم برخورد با نانواهایی که به قصد سود بیشتر خاکه و ناخالصی داخل نان میکردند، مطرح میشد و در این میان حقوق کارگران اساساً حداقلها را نیز برایشان فراهم نمیکرد. در چنین بستری بود که کارگران خواستار این بودند که کارخانهها به ایشان تعدادی نان بدهند. باقری در توصیف وضعیت طبقه کارگر اصفهان میگوید: «کارگران کارخانهها را اساساً مهاجران روستایی و ورشکستگان کارگاههای سنتی تشکیل میدادند. غیر از آنها، عدهای از کردها هم بودند که در زمان رضاشاه به اصفهان تبعید شده بودند و در کارخانهها کار میکردند؛ که بعد از شهریور بیست، همه برگشتند ولایت خودشان... من در 1319 در قسمت بافندگی کارخانه وطن کار میکردم. دستمزد ما به صورت کارمزدی پرداخت میشد. میزان آن بنا به نرخی که تعیین شده بود، بسته به آن بود که چند متر پارچه بافته باشیم. به این ترتیب روزهای جمعه و تعطیل حقوقی دریافت نمیکردیم. هیچگونه مرخصی هم در کار نبود؛ چه استحقاقی و چه استعلاجی. در واقع، اگر کارگری بیمار میشد، یا حتی اگر به علت یک سانحه و حادثهای ناشی از کار و در خود کارگاه از ادامه کار بازمیماند، بلافاصله از کار برکنار میشد. هیچگونه حمایتی از کارگران نمیشد و هیچ مرجعی برای رسیدگی به شکایتهای کارگران وجود نداشت. در فصلهای بهار و پاییز، هر روز کاری به دو شیفت دوازده ساعته تقسیم میشد. اما در زمستانها، شیفت شب و در تابستانها، شیفت روز، چهارده ساعته و شیفت مقابل آن، 10 ساعته بودند... قبل از شهریور بیست، کارگر در اذهان عمومی قدر و ارجی نداشت. حتی در 1321 هم روزنامه اطلاعات، خبر یک اعتصاب کارگری را به این صورت درج می کرد که:« عدهای از عملهجات کارخانه شاهی دست به اعتصاب و کارشکنی زدهاند....» تا اینکه در سالهای 22 و 23 که متفقین در ایران بودند و همه مردم از کمبود ارزاق رنج میبردند، بنا به توافق شهرداری اصفهان و اتحادیههای کارگری، به عدهای از کارگران فعال باسواد، مأموریت داده شد تا بر پخت تمامی آرد دریافتی از سازمان غله در نانواییها نظارت کنند. انجام این مأموریت و صداقت و درستکاری آن مأموران در بین مردم عادی اصفهان، تأثیر نیکویی گذاشت و حیثیت بالایی برای کارگران ایجاد کرد. مردم میگفتند اگر مأموران دولت همه به همین پاکی و صداقت باشند عدالت برقرار خواهد شد.(باقری، 1387: 9-191).
این مسئله و مبارزات کارگران درجهت حقوقشان، باعث بالا رفتن شأن اجتماعی کارگران و همراه و همدل شدن طبقات دیگر با آنها شد. طبق گفتههای باقری اولین اعتصاب کارگری در 1317 به رهبری یک کارگر ساده به نام سیفالله سنجابی در کارخانه وطن، اتفاق افتاد. اتفاقی که با سرکوب شدید و به زندان انداختن سنجابی همراه شد. تا سال 1321 اعتراضات پراکنده کارگری همچنان با سرکوب و بدون توجه به نیازهای کارگران همراه است. تا جایی که یک اعتراض ساده توسط باقری بدون شنیدن اصل اعتراض، به دستگیری و کتک زدن او میانجامد. باقری در توصیف برخوردی که در نتیجه اعتراض او به کازرونی در شهربانی میشود، میگوید: «به محض ورود به آنجا (شهربانی)، دو نفر بازجو با کتک و آزار از من پذیرایی کردند. مرتب هم از من سؤال میکردند که:« با سیف الله سنجابی چه ارتباطی داری؟ کی به تو یاد داده بروی دفتر کازرونی و اعتراض کنی؟ با چه کسانی رفت و آمد داری؟ عضو چه دسته و فرقهای شدهای و چه نقشهای برای ایجاد اعتصاب عمومی در کارخانه دارید؟» من هم مرتب تکرار میکردم و قسم میخوردم که «بابا من از این چیزها و حرفهایی که شما میگویید تا حالا نشنیدهام. نمیدانم معنی اعتصاب و فرقهبازی چیست، سیفالله سنجابی را نمیشناسم و مدت کمی است که به این کارخانه آمده ام.» (باقری، 1387: 203) بنابراین، حاکمیت فضای زورمآبانه در روابط بین کارگر و کارفرما متأثر از حاکمیت الگوهای مستبدانه ناشی از ارباب - رعیتی و نیز تجربه مدرنیته استبدادی در دوران رضاشاه، تا پیش از 1321، امکان شکلگیری هرگونه اتحادیه یا تشکل کارگری را ناممکن ساخته بود. تقی فداکار، رهبر جنبش کارگری اصفهان از اوایل سال 1321 در محافل کوچک کارگری کارخانههای اصفهان، نام شخصی به نام تقی فداکار تکرار میشود. تقی فداکار، حقوقدان جوانی است که با اعضای حزب توده مرتبط شده است و توسط حزب برای ایجاد اتحادیه کارگران به اصفهان فرستاده میشود. فداکار عدهای از کارگران را به شنیدن سخنان خود دعوت میکرد، برای آنها از مبارزه برای بهبود وضع زندگی کارگران صحبت میکرد و در این خصوص رهنمودهایی به آنان میداد. به کارگران توصیه میکرد که دور هم جمع شوند و برای خودشان اتحادیه تشکیل دهند و نوید میداد که بزودی دفتر حزب توده را در اصفهان راه خواهند انداخت. تابستان همان سال حزب توده یک دفتر ایالتی در اصفهان تأسیس کرد. متعاقب آن، در اوایل پاییز، تقی فداکار، اصغر حقیقت، نعمتالله بهرامپور، عباس آذری، گلزاد و شخصی به نام ایوب، دفتر اتحادیه کارگران و زحمتکشان استان اصفهان را تأسیس کردند. چند نفر از کارگران کارخانه زایندهرود مثل کفعمی با ایشان تماس داشتند. کفعمی سابقاً معمم بود و زمان رضاشاه عمامهاش را برداشته بودند و کینه زیادی نسبت به حکومت پهلوی داشت. او با تک تک کارگران بافنده تماس میگرفت و در مورد لزوم فعالیت برای احقاق حق و تشکیل یک اتحادیه کارگری صحبت میکرد.
باقری در توضیح شیوه شکلگیری اولین جمعهای کارگری میگوید: «روز بیستم تیرماه 1321 عدهای از کارگران کارخانه زایندهرود میروند سراغ تقی فداکار و در مورد شرایط حاکم بر آن کارخانه مذاکره میکنند. فداکار هم توصیه میکند که روز بعد، همه دست از کار بکشند و از او دعوت کنند تا برود به آن کارخانه. آنان هم همین کار را کردند. روز بعد، وقتی سالن بافندگی برای صرف ناهار تعطیل شد و همه داشتیم میرفتیم کافه کارخانه، صحبتهای زیادی بین کارگران بافنده ردو بدل شد و همگی تصمیم گرفتیم که تا رسیدن به یک نتیجه، ماشینهای بافندگی را راه نیندازیم. به دنبال کارگران بافنده، کارگران سایر قسمتهای کارخانه هم به اعتصاب پیوستند. بعدازظهر همان روز فداکار در کارخانه برای کارگران سخنرانی کرد و از آنان خواست چهار نفر را به عنوان نماینده انتخاب کنند و برای کارگران کارخانه زایندهرود یک اتحادیه تشکیل بدهند. به تدریج کارخانههای دیگر هم به تشکیل اتحادیه دست زدند، بعد از تشکیل شورای متحده کارگران در تهران، در سال 1321 و متعاقب آن در سال 1323 در اصفهان، تقریباً همه کارگران کارخانهها و کارگاههای سنتی که در هر اصفهان دایر بودند، به این شورا پیوستند و نیروی بزرگی را به وجود آوردند که در تاریخ ایران بیسابقه بود. قدرت تشکیلاتی طبقه کارگر اصفهان دارای چنان وحدت و یکپارچگی بود که هیچ نیرویی قادر نبود با آن مقابله کند. دستیابی به آن امتیازات فراوان، در آن مدت کوتاه هم مرهون همان وحدت و همبستگی بی نظیر بود. (باقری، 1381: 208 ) حزب توده در عرض پنج هفته پس از گشایش نخستین شعبه، کانونهای حزبی متعددی را در 2 واحد از 9 واحد بزرگ نساجی بوجود آورد. این کارخانهها زمینه باروری برای حزب توده بود؛ زیرا قیمتها در پنج سال گذشته از شاخص 100 به 243 افزایش یافته اما دستمزدهای روزانه فقط از 4 به 8 ریال رسیده بود.
دلایل امر از این قرار بود که اولاً جنگ رقابت خارجی را متوقف کرده و بدین طریق سود بادآوردهای عاید توانگران کرده بود؛ از طرف دیگر ساعات کار برای تأمین نیازهای جدید، از 9 ساعت به 10 ساعت افزایش یافته بود؛ و از سوی دیگر شرایط کار در این واحدها حتی بدتر از اغلب مجتمعهای صنعتی بود. نخستین نشانه توفیق حزب توده در مرداد 1321 آشکار شد که کارگران دو کارخانه، اتحادیه کارگران اصفهان را تشکیل دادند و خواستار 30 درصد افزایش دستمزد، روزانه 8 ساعت کار و نرخهای ویژه برای اضافه کاری شدند. صاحبان کارخانهها نخست از مذاکره سر باز زدند، سردستهها را اخراج کردند و اتحادیه را به عنوان مشتی آشوبگر که قادر نیستند مدت زیادی را با هم کار کنند، مردود دانستند اما وقتی با اعتصاب مصمم روبهرو شدند، عقب نشستند و همه خواستههای اصلی را تأمین کردند. این امر کارگران هفت واحد دیگر را ترغیب کرد تا به اتحادیه بپیوندند و باز همان خواستهها را مطالبه کنند. اتحادیه باز مقابله کرد و اعتصابی عمومی با شرکت 10500 کارگر 9 واحد نساجی راه انداخت. به رغم مقابله صاحبان واحدها و توسل به ارتشبد زاهدی، ارتش مداخله نکرد و توافقی بین کارخانهداران و نمایندگان کارگران صورت گرفت. هشت ساعت کار روزانه، آزمایش پزشکی ماهانه، یارانه غذایی، سالانه دو دست لباس، ممنوعیت کار کودکان و یکماه پاداش به عنوان مشارکت در سودهای کارخانهها، به تأیید رسید. اتحادیه در تیر 1322 پیروزی دیگری کسب کرد. کارخانهداران با اظهار اینک مالیاتهای سنگین و دستمزدهای فوقالعاده، صنایع خصوصی را ورشکست میسازد،حالت تهاجمی به خود گرفت. آنان تهدید کردند که یارانههای غذا را لغو میکنند و از سید ضیاء و رؤسای ایل بختیاری خواستند که برای تصرف شهر آماده شوند. اتحادیه واکنش شدیدی نشان داد و تهدید کرد که نهتنها در کارخانهها تظاهرات و اعتصاب راه میاندازد بلکه در سراسر اصفهان اعتصاب عمومی ترتیب خواهد داد. اولتیماتوم کارگر شد و دولت مرکزی، کارخانهداران را مجبور به عقبنشینی و توافقی دوباره با اتحادیه کرد. در انتخابات مجلس چهارم، فداکار 30000 رأی آورد و در مراسم بدرقه فداکار به مجلس همه سیزده کارخانه شهر تعطیل کردند و در فرودگاه گرد آمدند. (آبراهامیان،1377: 321-324) با این حال و به رغم ورود یک نیروی انتقادی به مجلس انتصابی شاهنشاه، که با وجود حضور معدود نمایندگان مردمی در مجلس، میتوانست در روند توفیق نیروهای اپوزیسیون و طرفداران مصدق، اهمیت بسیار زیادی داشته باشد، «انتخاب فداکار ضربه سنگینی بر اتحادیه کارگران اصفهان وارد کرد. زیرا در آن زمان هیچکدام از اعضای هیأت مدیره اتحادیه از قابلیت و اقتدار لازم برای جانشینی فداکار برخوردار نبودند. این مسئله برای صاحبان کارخانه خوشایند بود زیرا تصور میکردند که اگر فداکار از اصفهان برود، مقابله با اتحادیه کارگران و حزب توده دشواری کمتری خواهد داشت. به نظر میرسد حزب توده نیز از انتخاب شدن فداکار و تضعیف موقعیت او در اتحادیه کارگران رضایت داشته است. زیرا فداکار اگرچه همزمان رئیس اتحادیه کارگران و کمیته ایالتی حزب توده بود، اما اتحادیه را به عنوان تشکلی صرفاً صنفی و متحد حزب توده میدانست، نه بخشی از حزب؛ در نتیجه با تسلط حزب توده بر اتحادیه مخالفت میکرد.
رهبران حزب توده بر این باور بودند که در غیاب فداکار میتوانند بر اتحادیه مسلط شوند و آنرا به خواست خود بازسازی کنند. فداکار برای اینکه اتحادیه کارگران به همان شیوه سابق خود به فعالیت ادامه دهد به این نتیجه رسید که اتحادیه به صورت شورایی اداره شود و مسئولیتها بین اعضای شورا تقسیم شود و ریاست شورا با خود او باشد.» (خسروپناه، 1384) در مقابل، صاحبان کارخانه با ایجاد تشکیلات حزبی موازی، به مقابله با نفوذ حزب توده و فداکار پرداختند. «اتحادیه دهقانان و کارگران» که به کمک حزب وطن سید ضیاء ایجاد شد، به عضوگیری از میان اعضای اخراجی حزب توده پرداخت. آنها بین دو گروه رقیب برخوردهای خشونتآمیزی ایجاد کردند که باعث بحرانهای بزرگ و بروز خشونتهای خیابانی بین اعضای دو حزب در اصفهان گردید. (آبراهامیان، 1377: 324) نتیجه تقابلهای صورت گرفته بین کارگران و کارخانهداران، در نهایت، به اجرا درآمدن قانون کار در ایران بود. گرچه در آغاز کار، در اعمال این قانون، مقابلهها و مخالفتها و حتی لجبازیهای بسیاری صورت گرفت، ولی در نهایت، کارفرمایان ایرانی نیز به سیر جهانی قانون کار پیوستند. با این وجود، تأخر فرهنگی، تأثیرات ماندگاری بر بدنه تولید و صنعت ایران باقی گذارد؛ درحالی که تنها مطالعه و بررسی روند روابط بین کارگران و کارفرمایان در غرب، و پیشبینی نیازها و مطالبات آتی کارگران، میتوانست باعث شکلگیری الگوی متفاوتی از روابط کارگر و کارفرما در ایران شود. افول نساجی در اصفهان از آغاز ورود کارخانه نساجی توسط دهش تا افول کارخانههای نساجی اصفهان، کمتر از نیم قرن طول کشید. گرچه واردات منسوجات خارجی به ایران، در سال 1297 با وارداتی به ارزش تقریباً20 میلیون تومان بود و در این میان، منسوجات رتبه نخست واردات ایران را به خود اختصاص میداد، ولی همین آمار در طول کمتر از 14 سال سیر نزولی شدیدی به خود میگیرد. در عرض 14 سال، نساجی به صنعت وطنی قدرتمندی تبدیل میشود که به خوبی قادر به رقابت با کالاهای خارجی پیشین است. در حالی که بسترهای حقوقی و تشویقهای دولتی در سال 1311 باعث ایجاد موج امیدواری به سرمایهگذاری و کسب و کار در کشور و به همان نسبت، در اصفهان گردید، وقوع جنگ جهانی دوم، به علت رکود اقتصاد اروپا، تقاضا برای محصولات وطنی را افزایش داد. کارخانهها در چند شیفت کاری و به شکل شبانهروزی به کار افتادند و نیاز برای استخدام نیروی کار افزایش یافت. این تولید بیرقابت که در دوره جنگ جهانی دوم و در خلأ رقابت خارجی اتفاق میافتاد، سود بادآوردهای را عاید کارخانهداران نمود؛ سودی که در ادامه وارد همین صنعت نشد و برای خرید زمین هزینه شد. از طرف دیگر، فساد در هزینهکرد کارخانهها، در روزنامه اصفهان گزارش میشود؛ در روزنامه اصفهان نقدهای جدی از طرف امیرقلی امینی به مدیرانی که در حسابها دستکاری میکردند، وارد شد. در دوران پس از جنگ جهانی دوم، رقابت با کالاهای خارجی نیز به دشواریهای این صنعت افزوده شد.
با پایان گرفتن جنگ در سال 1324 و بالا رفتن قیمت مواد خام، منسوجات وطنی در انبار کارخانهها ماند و ورود کالاهای رقیب خارجی، باعث ورشکستگی برخی از کارخانهها شد. مدیریت صنعتی چالشهای جدیی را تجربه کرد؛ چالشهایی که ناشی از ناشناخته ماندن مکانیزمهای ظهور و بقای صنعت مدرن در جامعه بود. تعارضاتی که در روابط کارگر و کارفرما ظهور کرد، تنها یکی از ابعاد نادیده گرفته شده در این فرایند بود. مدیریت دموکراتیک و اصول شفافیت فرایند کار، هیچوقت جایگاهی در صنعت ایران پیدا نکرد. اصول حسابداری مدرن که امیرقلی امینی در آغاز به آن اشاره میکند، همواره یکی از مشکلات این صنعت است. در دی ماه سال 1338 تمامی صاحبان صنایع اصفهان در نامهای به دکتر اقبال (نخستوزیر)، صنایع نساجی را «دچار بحرانیترین» وضع توصیف کرده و نسبت به گرانی قیمت پنبه و صادر شدن آن اعلام خطر کرده بودند. آنها از نخستوزیر خواستند تا از صدور پنبه جلوگیری کرده، به جای پنبه نخ صادر شود. همچنین از ورود منسوجات خارجی جلوگیری به عمل آید. در اولین سمینار نساجی کشور که به سال 1340 برگزار شد، مهندس حسن عابدی که از او به عنوان «مدیر کل فنی و مشاور عالی وزارت صنایع» یاد شده است، طی سخنانی ضمن اعلام این نظر که مشکلات نساجی ایران از بدو تأسیس کارخانهها و توأم با تأسیس آنها ظاهر شده، مشکلات فعلی صنایع نساجی را چنین برشمرد: 1. عدم وجود اعتبار کافی بانکی؛ 2. عدم تأمین مواد اولیه؛ 3. تحمیل عوارض شهرداریها؛ 4. ورود پارچههای مشابه خارجی؛ 5. تنزل قیمت محصولات ساخت داخل؛ 6. تحمیلات قانون بیمههای اجتماعی؛ 7. امور مالیاتی و گمرکی؛ 8. امور مدیریت؛ 9. آموزش کارگران؛ 10.امور سندیکایی و تقویت سندیکای کارفرمایان. وی راجع به مشکلات اعتبارات بانکی عنوان کرد:« یکی از اساسیترین مشکلات بسیاری از ارباب صنایع نساجی، محدود بودن اعتبارات بانکی آنها است... معمولاً اعتبارات متناسب با حجم معاملات نیست و بدین جهت ناگزیرند سفتههای حاصله از فروش اجناس خود را در بازار با سود گزاف 20 و 24 درصد و بیشتر نزول کنند و چون مواد اولیه را هم ناگزیرند نسیه خریداری کنند در خرید آن هم نزول سنگین پرداخت میشود... و نتیجه میدهد که کارخانهها به مرور ورشکست و تعطیل گردند.» در سال 1343 در بازدید غلامرضا پهلوی از کارخانه شهناز، حسین همدانیان که سمت ریاست سندیکای کارفرمایان اصفهان را نیز داشت، ارزان بودن منسوجات داخلی را که نتیجه رقابت کارخانهها است مضر دانسته، پیشنهاد کرد: «تنها راه نجات این کارخانهها این است که مانند صنایع سیمان ایران کنسرسیومی با نظارت دولت و شرکت کلیه صاحبان صنایع نساجی تشکیل شود و این رقابتهای بیجا از بین برود.» او به اطلاع رسانید که در ظرف دو سال اخیر بر اثر وضع بد بازار چهار کارخانه دچار رکود و تعطیل شد. عجیب آنجا است در جریان بحران شدیدی که کارخانههای ریسندگی اصفهان طی میکردند، کارخانههای دیگری نیز افتتاح می شدند که کارخانه شهناز یکی از آنها بود. این کارخانه که زمانی بزرگترین کارخانه نساجی کشور خوانده میشد، در سال 1330 در جنوب زایندهرود پایهگذاری گردید.
کارخانه مزبور با مدیریت علی همدانیان روزگار خوبی را میگذرانید، حتی مدیر کارخانه به فکر توسعه آن افتاد و قسمت چیتسازی آن نیز درصدد راهاندازی بود. در همین زمان علی همدانیان کارخانه صنایع پشم را نیز به شکل مطلوبی اداره میکرد. (دنیای اقتصاد، 1390: 31) در این میان بدترین شرایط مربوط به کارخانه ریسباف بود. رقابت و تعارض بین شرکای اولیه که منجر به کنارهگیری کسایی از مدیریت کارخانه شد، هر سال کارخانه را به بحران و ورشکستگی میرساند. کارخانه ریسباف که زمانی یک شرکت تولیدی سودده و مفید در شهر اصفهان بود به وضعی گرفتار شد که به قول روزنامه مجاهد «هر چند روز مانند توپ فوتبال، اداره امورش به دست این و آن افتاده است».
سرانجام نیز بانک ملی به خاطر طلبهای خود کارخانه را به مزایده گذاشته و خود برنده مزایده آن گردید. در سال 1349 کارخانه به وسیله بانک ملی اداره میشده است. در این سال کارخانه 967 نفر کارگر داشت، ریسباف در دریای متلاطم مشکلات سرانجام در دهه هفتاد برای همیشه بوق آن خاموش گردید و دفتر تاریخ نساجی آن بسته شد. با وجود همه مشکلاتی که گریبانگیر این صنعت شده، صنایع نساجی دومین صنعت کشور بعد از نفت به حساب میآید و از لحاظ تعداد شاغلان، در سطح زیربنای کارخانهها و تعداد واحدهای تولیدی، بزرگترین صنعت کشور محسوب میشود. در حال حاضر 800 هزار واحد صنعت نساجی در اصفهان فعالیت دارند که از این تعداد 2 هزار و 300 واحد نساجی شناسنامهدار هستند و برای حدود 60 هزار نفر اشتغالزایی داشتهاند. همچنین 6 هزار و 145 کارگاه کوچک نساجی بدون شناسنامه نیز در اصفهان وجود دارد که به طور کلی بیش از 100 هزار نفر در صنعت نساجی اصفهان فعالیت دارند. مهمترین ضربه اقتصادی به این صنعت در دهه 70 وارد میشود. در حالی که تا پیش از این، برخی از محصولات همچون پارچههای فاستونی به کشورهای مدعی در صنعت نساجی چون انگلستان هم صادر میشد، افزایش بیرویه واردات پارچه با استفاده از رانت و عدم حمایت از این صنعت قدیمی در کشور باعث رکود و ورشکستگی این صنعت میشود.از طرف دیگر، بهترین پارچههای فاستونی، پردهای و ملحفهای در استان اصفهان تولید میشود که به دلیل جهتگیری ذائقه عمومی متأثر از تبلیغ اجناس خارجی، به ضرر محصولات داخلی، در بازار به نام محصول خارجی به فروش میرسند. از روزی که علمای مشروطه اعلام کردند که دیگر بر هیچ مردهای در پارچه غیروطنی نماز نخواهند گزارد تا امروز که پارچه وطنی را با مارک خارجی به فروش میرسانند، تحولات فرهنگی و اقتصادی بسیار زیادی صورت گرفته است؛ تحولاتی که سیر انتقال یک شکست را در عرصه فرهنگی به عرصه اقتصادی نشان میدهد. این تحولات نشان میدهند که بدون بسترسازی فرهنگی، مهمترین نهضتهای اقتصادی نیز به شکست خواهند انجامید. بعد از نزدیک به یک قرن، تأثیر غولهای فلزی سنگین دهش که در مسیرهای ناراست و خاکی دیروز به سمت اصفهان در حرکت بود، همچنان تعجب ما را برمیانگیزند؛ مسیری که به رغم آسفالت شدن جادهها، صنایع امروز ما نیز همچنان درحال پیمودن آنند. در مجموع، مشکلات مدیریتی در سطوح کلان و خرد، دولتی و خصوصی، به فرصتسوزی وافول یکی از مهمترین عرصههای اقتصادی کشور و بروز روندی معکوس در رشد صنعتی انجامید؛ روندی که معلوم نیست تا کی ادامه خواهد یافت.
منبع : ماهنامه قلمرو رفاه