رفاه اجتماعی و پوپولیسم هر دو از مفاهیم دوران مدرن هستند. رفاه به معنای متداول کنونیاش در اوایل قرن بیستم به وجود آمد و رفاه به عنوان یک حق اجتماعی به رسمیت شناخته شد. رفاه از شاخصهایی همچون حق آموزش، کار، حق بیمه، بازنشستگی و عدالت اجتماعی تشکیل شده است. این شاخصها قبل از آن که وارد علم اقتصاد شوند، توسط جنبشهای کارگری و مدنی در جامعه مدنی مطرح و بعدها به دولتها تحمیل شد. در واقع این فشار اجتماعی بود که دولتها را وادار کرد که به مقوله رفاه توجه کنند. در اوایل قرن بیستم انقلاب فناوری و تغییر سازمان تولید، سرمایهداری را وارد دوران تازهای کرد. در این دوران سود اقتصادی بیشتر شد. تولیدات بیشتر شدند، صنعتیسازی رواج یافت و به تبع آن، طبقه کارگر وسیع شکل گرفت.
این کارگران برای رفاه بیشتر تلاش میکردند. بنابراین جنبشهای بزرگ اجتماعی شکل گرفت که دولتها را مجبور کرد به رفاه اجتماعی تن دهند. اما نقطه عطف در دهه ۱۹٣۰ رخ داد؛ زمانی که بحران جهانی اقتصادی سرمایهداری را فرا گرفت. در چنین شرایطی بحثهای مهمی رخ داد که در نهایت به دولت کینزی یا دولت رفاهی منتهی شد. دولتهای رفاه به این نتیجه رسیدند که بازار را نباید به حال خود رها کرد. بازار نهادی نیست که خود به خود سازمان یابد، در نتیجه باید با برنامهریزی جلو رفت.
کمکم برنامههای رفاهی جایگزین اقتصاد بازار لجامگسیخته شد. ابتدای قرن بیستم زمانی که دولت رفاه به وجود آمد، کل هزینههای اجتماعی دولتهای پیشرفته صنعتی آن زمان به 10 درصد تولید ناخالصشان هم نمیرسید. اما تا نیمه دهه ۱۹۷۰ به حدود پنجاه درصد رسید. پس از مدتی ضدحمله علیه دولت رفاه به وسیله نئولیبرالیسم اقتصادی صورت گرفت. در اینجا دستاوردهای دولت رفاهی از بین رفت. صحنه اصلی نبرد نئولیبرالها از کشورهای آمریکای جنوبی و کودتاهای آنجا شروع شد؛ کشورهایی که در آن بستر پوپولیسم هم وجود داشته است. پس از یک طرف شاهد بروز پوپولیسم بودیم، از طرف دیگر سیاستهای نئولیبرالی در آمریکای جنوبی به عنوان یک آزمایشگاه مطرح شد.
نئولیبرالیسم دوباره دست به خودسامانی بازار در مقابل اقتصاد کینزی و دولتهای رفاهی زد. نئولیبرالیسم موجب از بین رفتن بسیاری از دستاوردهای رفاهی دولتهای قبلی شد و زمینه را برای بروز انواع مختلف پوپولیسم فراهم آورد. در نبود یک دولت رفاه، بستر لازم برای بروز پوپولیسم شکل میگیرد. وقتی رفاه اجتماعی ضربه میخورد و برنامههای رفاهی درست و علمی وجود ندارد، پوپولیسم رشد میکند. مردم خسته و ناامید به سمت پوپولیسم گرایش پیدا میکنند. در حالی که نئولیبرالها میخواهند دستاوردهای دولتهای رفاه را پس بگیرند، مردم و جنبشهای مدنی در مقابل از این دستاوردها دفاع میکنند. به همین دلیل هر روز شاهد بروز واکنشهای پوپولیستی هستیم.
این پوپولیسم در بستری رشد کرده که دولتهای رفاهی شکست خوردهاند. در واقع نئولیبرالیسم با بیان اینکه دولت رفاه شهروندان را منفعل و دولت را بزرگ کرده به آن حمله میکند، اما نتیجه این حمله بسترسازی برای بروز پوپولیسم است. در ایران بعد از انقلاب، دولتسپاری در جامعه به وجود آمد. این نیز نوعی پوپولیسم است. البته در سالهای اول بعد از انقلاب این نوع دولتسپاری بسیار دموکراتیک بود اما بعد از جنگ در مقطعی شاهد آن بودیم که بسیاری از دستاوردهای رفاهی از مردم گرفته شد و بازارسپاری بدون برنامه و لجامگسیخته رواج پیدا کرد. این بازارسپاری نسبت به دولتسپاری عواقب بدتری داشت. چون دولتسپاری یک نوع مشارکت دموکراتیک در ذاتش وجود داشت.
هرچند بعدها دولتسپاری پوپولیستی که در همه بخشها صورت گرفت مانند مسکن مهر، کاملا بیرون از قواعد برنامه بود. این نوع دولتسپاری پوپولیستی وحشتناک است و اقتصاد ایران را دچار بحرانهای فراوانی کرده است. در ایران بعد از جنگ به اسم کوچکسازی دولت بسیاری از دستاوردهای رفاهی مردم از آنان گرفته شد و بدون برنامه جامع رفاهی به صورت لجامگسیخته به سمت اقتصاد بازار رفتیم. نتیجه این شد بخشی از مردم جامعه که شاهد نابرابری بودند، رفاه نداشتند و ناامید شده بودند به پوپولیسم روی آوردند. این پوپولیسم در بستر نئولیبرالیسم رشد کرد. البته این پوپولیسم برخلاف مشابههای خارجیاش حتی نتوانست شعارها و ادعاهای خود را محقق کند. مثلا در حوزه مسکن، شاهد بودیم طرحهای مختلف از جمله مسکن مهر نهتنها مشکل مردم فقیر را حل نکرد که بر مشکلات آنان افزود.
اما در این بین راهحل مقابله با این پوپولیسم ارائه برنامههای رفاهی درستی به جامعه است، نه اینکه فکر کنیم با بازارسپاری همه چیز حل میشود. متاسفانه رویکرد مسلط در ایران هماکنون نگاه بازارسپارانه است. بسیاری از اقتصاددانان ایران گویی نمیخواهند ببینند که اقتصاد بسیار پیچیدهتر از بازارسپاری است. در واقع اقتصاد با دو نوع عقلانیت اداره میشود و رشد پایدار دارد: عقلانیت بازار و عقلانیت برنامه. در ایران این دو نوع عقلانیت مورد نیاز جدی است. در مقابل این دو واژه، بازار ایدئولوژیک و برنامه ایدئولوژیک است که هر دو بر اقتصاد ایران حاکم است. برنامه ایدئولوژیک برنامه آمرانهای است که قواعد اقتصادی را در تخصیص منابع رعایت نمیکند. بازار ایدئولوژیک نیز در دوران ریگان و بوش حاکم بود که به بحران جهانی اقتصاد منتهی شد و هنوز از آن خارج نشدهایم. در ایران ملغمهای از این دو بر اقتصاد حاکم است. این بازار در ایران به این شکل است که دولت دست خود را از همه چیز در اقتصاد میشوید و سادهانگارانه تصور میکند بازارسپاری زمین، انسان و... راهحل مشکل است. این برنامه در ایران خود را در قالب طرحهایی مانند مسکن مهر نشان میدهد که در خدمت پوپولیسم