تامین ۲۴/ متاهل هستم و دختری چهارساله دارم. از زمانی که وارد دانشگاه شدم همیشه به دنبال شغلی بودم که سهمی حتی کوچک از هنر داشته باشد. علاقهام به دنیای هنر به دوران کودکی برمیگردد، موسیقی کار میکردم و سنتور مینواختم. احساس دینی که به هنر داشتم باعث شد رشته کارشناسی ارشدم را هنر انتخاب کنم و دو سالی که مشغول تحصیل بودم یکی از لذتبخشترین اوقات زندگیام بود و به قول معروف در آسمانها سیر میکردم. فلسفه هنر دید خوبی از زندگی به من داد و زیباییشناسی درک زیبایی معنوی را پیش رویم گذاشت. بعد از فارغالتحصیلی به دنبال شغلی بودم که تلفیقی از هنر و اقتصاد باشد. مدتی درباره مسئله پرچالش تجاریسازی آثار هنری کار کردم، مسئلهای پر از سوالات بیپاسخ برای هنرمندان و دلالان آثار هنری.
چگونه انوشه کسبوکار جدید راهاندازی کرد؟
دورانی که بهعنوان کارمند در چند شرکت کار میکردم، آرزوی راهاندازی شغلی داشتم. مخصوصا زمانی که بهعنوان مدیر روابط عمومی یکی از شهرکهای صنعتی مشغول به کار بودم، نشریهای به نام «صنعت پویا» را اداره میکردم. این نشریه بابی بود برای ارتباط بیشتر من با مدیران شرکتها و کارخانههای شهرک که اغلب کارآفرینان موفقی بودند. دیدی که در ایجاد کار جدید یا راهاندازی یک خط تولید جدید داشتند همیشه موردتوجهام بود. از آن زمان راهاندازی کسبوکار و ایجاد شغل یکی از دغدغههایم شد. در این دوران بود که متوجه شدم دانشگاه جای کسب علم در زمینه راهاندازی کسبوکار نیست.
از آنجایی که در این دنیا به دنبال هرچیز باشی آن هم به دنبال توست، بعد از آزمونوخطاهای بسیار و چشیدن طعم شکستهای فراوان، بالاخره با پیشنهاد همسرم مواجه شدم که کسبوکاری در زمینه آیتی راهاندازی کنیم. ابتدا این پیشنهاد برای کسی در جایگاه من که تحصیلاتی در این زمینه نداشتم، بسیار مضحک آمد. همسرم، همراه همیشگیام که همواره مشوقم در زندگی بوده و هست، تحصیلکرده رشته MBA است و در مورد کارآفرینی و ایجاد کسبوکار دیدی جدید دارد. به دلیل شغل همسرم چند سالی است که در منطقه پارس جنوبی زندگی میکنیم. یک طرف آب و یک طرف آتش، با زمستانهای بهشتی و تابستانهای جهنمی. بوی گاز دیگر برایمان طعم خوشی دارد، بوی تولید و اشتغال میدهد. بعد از این پیشنهاد شاید برای متقاعد کردن من که شکستهای زیادی داشتم و میخواستم حسابشده قدم بردارم چند هفته زمان صرف شد. بعد از مطالعه پروپوزالهایی که تهیه کرده بود و بررسی ایدهها و طرحهای بسیاری که در نظر داشت و توجیه اقتصادی که کسبوکارهای مجازی در این دوران زمانی دارند، به این نتیجه رسیدم که موفق شدن در زمینه آیتی یکی ثبات قدم میخواهد و یکی تیم متعهد. این نتیجهگیری منجر به ثبت شرکت «ایده ناک» شد.
ایده ناک چه بود؟
شرکت ایده ناک در چند فاز شروع به کار کرده است. یکی طراحی اپلیکیشنهای CCA است که روش موثری برای ارتباطات درون و برونسازمانی است و به مجازیسازی ساختارهای سازمانهای معاصر کمک میکند و با برقراری ارتباط مستقیم بین کارمندان یک سازمان و مخاطبانشان باعث بهبود ارائه خدمات سازمان میشود. یکی از طرحهای دیگری که در حال اجراست پروژهای در سطح ملی است و در جهت اشتغال هرچه بیشتر در ایران گام برمیدارد. یکی از اهداف اصلی ما برای راهاندازی این پروژه درحقیقت تغییر تعریف نیروی کار در ایران است. مسئله اینجاست که درسهایی که در نظام آموزشی ما تدریس میشود، بیشتر به روحیه کارمندمآبی دامن زده و کمتر کارآفرینی را گسترش میدهد. ما در حال پیادهسازی پلتفرمی هستیم که بستری برای عرضه و فروش کالاها و خدمات خانگی و صنایع کوچک ایرانی و داخلی است. جایی برای ارتباط مستقیم تولیدکننده و خریدار، با حذف واسطه به نام «7+» که تا چند وقت دیگر اجرایی میشود. دیگری هم «پیسوز» است که خبرهای بیشتری از آن خواهیم شنید. ایدهها و طرحهای بسیاری در ذهن داریم که به خاطر تیم قوی و متعهدی که در کنارمان هست دستیابی به آنها دور از ذهن نیست.
چه سختیهایی بر سر راه انوشه بود؟
البته راهاندازی کسبوکار و کارآفرینی مقولهای پرچالش است، آن هم در زمینه آیتی. اینکه افراد جامعه را متقاعد کنیم از سیستمهای ناکارآمد کاغذی و سنتی فاصله بگیرند و از سیستمهای مجازی و آنلاین استفاده کنند یکی از دغدغههای اصلی ماست و از طرف دیگر نبود قوانین در این حوزه باعث میشود افراد فعال در زمینه آیتی همیشه نگران عکسالعمل کسانی باشند که راهاندازی ایدهای به صورت آنلاین به مذاقشان خوش نمیآید.
این کارآفرین چه راهکارهایی را به کار میگیرد؟
اولین کاری که کردیم - و همیشه هم باید چنین باشد-این بود که فکر کردیم. بعد تحلیل و سرانجام آزمونوخطا. درواقع باید انجام داد و پیش رفت. یک جایی شاید همه چیز به هم وصل شود. من تازه دارم میفهمم که شکستی وجود ندارد. هر چیزی که هست، انباشت تجربه است. هر کسی تجربه بیشتری داشته باشد، برندهتر میشود. موضوع مهم دیگری هم هست و آن خودشناسی است، شناخت خودمان. شاید به آن سادگیها که فکر میکنیم نباشد. ما باید در دریای زندگی خوب صیقل بخوریم و در این رفتوبرگشتها، خودمان واقعیتهای ظرفیت خودمان را بشناسیم و اگر میخواهیم موفق باشیم آن را گسترش دهیم. ما همین کار را کردیم. همیشه سعی کردیم و سعی خواهیم کرد که از تجربههای تازه نترسیم. خودمان را مسئول شرایط و اقدامات خودمان بدانیم. ایجاد چند ایده تازه و اجرایی کاری بود که بعد از گذراندن تجربههای بسیار به آن رسیدیم.
چند ایده را شروع کردیم، به آنها شکل اولیه دادیم، معرفیشان کردیم، بازخورد گرفتیم و درنهایت چندتا از بهترینها را که در بازار آن زمان حرفهای مهمی داشتند انتخاب کردیم و گسترش دادیم. کمکم به شکل یک مجموعه از کارها درآمدند که در حال شکلگیری بودند. در این مرحله ما مشکل تکنیک داشتیم. برای این موضوع خیلی گشتیم. در منطقهای که به نظر میآمد فقط در حوزه نفت و گاز فعال هستند استعدادهای خوبی را دیدیم که اتفاقا در زمینه کاری ما سریع خودشان را همخوان کردند. در همین منطقه پارس جنوبی جوانانی بومی پیدا شدند، هرچند بهسختی ولی با چنان پتانسیلهایی که ما همیشه برای آنها احترام قائلیم. بین اقامت در تهران و یا ماندن در اینجا با امکانات کمتر، اعتماد به بچههای بومی را پیش گرفتیم و شکر خدا حاصل این اعتماد چند پروژه خوب بود.
چه باید کرد؟
سرعت تغییرات در دنیای معاصر آنقدر زیاد است که متخصص شدن در یک موضوع تقریبا کار بسیار دشواری است، بهویژه در حوزه فناوری اطلاعات. شاید در این فضا، اگر بخواهیم موفق باشیم و در دنیای پر از رقابت امروز حرفی برای گفتن داشته باشیم باید همیشه کار تازهای را رو کنیم. در حال حاضر به همان اندازه که دانش مهم است، به مراتب بیشتر از آن لازم است خلاقیت را در کارمان جاری کنیم. خلاقیتی که همیشه در خودش پوست میاندازد. در کسبوکار معاصر، همیشه باید عوض شوید و بهتر عمل کنید. در حال حاضر بهبود مستمر را سالی و ماهی تعریف نمیکنند، باید لحظهبهلحظه آماده تغییر و تحول باشید. اگر این کار را نکنیم، رقبا خواهند کرد و آن وقت است که ما بهراحتی حذف میشویم. یکی دیگر از مواردی که لازم است، داشتن ذهن چندبعدی و از آن مهمتر ابهامپذیر است. امروز بسیاری از سازمانها دیگر استراتژی مشخصشده صد درصدی ندارند. تا بخواهیم یک استراتژی را در سازمانمان جاری کنیم و به اجرا برسانیم، دیگر شاید دیر شده باشد. باید بتوانیم ایدههای ناب را با تکنیک ترکیب کنیم و آمادگی داشته باشیم تا با آیندهنگری، فرصتهای پیشآمدنی را برای خودمان رقم بزنیم.
همهچیز در مورد یک کارآفرین
کارآفرین موفق هیچوقت مسئولیت کارش را به عهده کس دیگری نمیگذارد. بر کاری که به آن علاقه دارد با تمام وجود تمرکز میکند و تمام انرژیاش را برای به نتیجه رساندن آن صرف میکند. وقتی با آدمهای معمولی صحبت میکنیم همیشه از گرانی و وضعیت معیشت و سیاست و... مینالند و خودشان را در این مشکلات غرقشده میبینند. ولی کارآفرین در هر شرایطی به فکر همسو کردن محیط با آن چیزی است که فکر میکند درست است. به فکر نقد کردن دیگران نیست و فقط به دنبال راههای موفقیت میگردد. این افراد اهداف متفاوتی هم دارند. شاید خانه و ماشین آنچنانی و لوازم لوکس کمتر هدف اصلیشان باشد. وقتی با آنها صحبت میکنید، بیشتر از تاثیر بر محیط خود، ایدههایشان، حل کردن مشکلی اساسی و ایجاد شغل برای دیگران صحبت میکنند. اولویتهای کارآفرینان همیشه به ما چیزهای خوبی یاد میدهد. کسانی که بهجرئت میشود گفت قهرمانان واقعی روزگار ما هستند. آدمهایی که با ایده، تمرکز، تلاش و اعتمادبهنفس هم به جامعه کمک میکنند و هم به مردم و کشورشان. سرمایه این افراد ذهنشان است. ما باید یاد بگیریم چطور قدر آنها را بدانیم و چطور این طرز تفکر را در کشورمان گسترش بدهیم.