دفاع ویژه از سیاستهای تعدیل اقتصادی
مسعود روغنی زنجانی، رئیس سازمان برنامه و بودجه در زمان دولت سازندگی از مشکلات و برنامههای این سازمان میگوید
مسعود روغنی زنجانی، رئیس سازمان برنامه و بودجه در زمان دولت سازندگی از مشکلات و برنامههای این سازمان میگوید
تامین۲۴/ بحث برنامهریزی و ایجاد سازمانی برای برنامهریزی و بودجهریزی از قبل از انقلاب مطرح بود. شما وضعیت برنامهریزی در سالهای پیش از انقلاب را چگونه میبینید؟ این مباحث از چه زمانی وارد ایران شد؟ آخرین وضعیت برنامهریزی در زمان شاه را چگونه ارزیابی میکنید؟
سازمان برنامه و بودجه و اصلاً کل امر برنامهریزی نقش مهمی در مدیریت کلان اقتصاد کشور داشته و در همه کشورها از جمله ایران از جایگاه بسیار با اهمیتی برخوردارند. اما سازمان برنامه از ویژگی خاصی در این میان برخوردار است؛ چراکه مسئول تنظیم و تدوین برنامهها و سیاستهای راهبردی و تنظیم برنامههای توسعه و بودجههای سالانه و ارزیابی کارایی برنامهها و دستگاههای اجرایی و ارائه اطلاعات شفاف در جهت پاسخگویی و تدوین گزارشهای مهم و کلیدی و ارائه مشورت به مراجع تصمیمگیر است. بر این اساس بحث برنامهریزی پیش از انقلاب هم مطرح بود؛ هم در میان کارشناسان داخلی کشور، هم این که برخی شرکتها و کارشناسان توسط دولت شاهنشاهی از آمریکا وارد ایران شده بودند. در واقع تفکر برنامهریزی به اشکال مختلف در ایران مطرح شده بود. اما اصلیترین کاری که در زمان شاه صورت گرفت این بود که شرکتها و کارشناسان آمریکایی وارد ایران شدند و برای ما برنامهریزی کردند. از این نظر برنامهریزی برخلاف تصور رایج یک امر چپ در ایران نبود بلکه به خاطر ماهیت دولت شاهنشاهی و روابطی که آن زمان ایران با آمریکا داشت اصلاً برنامهریزی به شکل دیگری وارد ایران شد. این که گفته شود برنامهریزی در ایران ماهیت و سابقهای چپ دارد، حرف درستی نیست. البته برخی گرایشها به برنامهریزی جامع به معنای مرسوم چپ آن نیز در میان برخی کارشناسان داخلی ما وجود داشت که آن هم نشأت گرفته از گفتمانهای چپگرایانه آن زمان بود. اما در این جریان در سیستم شاهنشاهی آن زمان و با توجه به این که آمریکاییها برنامهریزی را به ایران وارد کردند اصلاً به آن معنا برنامهریزی جامع وجود نداشت. این از محوریت بحث. در کنار آن طرحهای آمایشی مطرح کردند. بعدها در برنامه ششم حتی نقطهیابی جمعیت هم اضافه کردند. ما در برنامه ششم توسعه زمان شاه شاهد آن هستیم که آنها وارد برنامهریزی جامع و کاملی میشوند که دیگر برای همه چیز کشور برنامهریزی صورت میگیرد.
در سالهای بعد از انقلاب، سازمان برنامه چه وضعیتی پیدا کرد؟ خصوصاً با توجه به سابقهای که از قبل از انقلاب داشتید. آیا از تجربههای قبل از انقلاب استفاده کردید یا راه جدیدی پیمودید؟
بر اساس شرایط قبل از انقلاب و این که همه تصمیمها با شاه بود و در بحث برنامهریزی هم دست آخر، شاه باید تصمیم میگرفت، در نتیجه رابطه چندانی بین ارگانها و سازمان برنامه و بودجه شکل نمیگرفت. خصوصاً در بخش نیروهای نظامی رابطهای بین سازمان برنامه و بودجه و نیروهای نظامی وجود نداشت. شخص شاه تصمیمی میگرفت و بعدش به همه ابلاغ میکرد. در حالیکه بقیه دستگاههای معمولاً خود با سازمان برنامه در ارتباط بودند اما نظامیها از این امر مستثنا بودند چون خود شاه شخصاً در این امور دخالت میکرد. در سالهای بعد انقلاب البته نظامیها هم مثل باقی دستگاهها شدند، اما فضای جنگ همه چیز را دوباره تغییر داد. به هر صورت شرایط جنگ باعث شد که ما مجبور شویم همه امور در برنامهریزی را با شرایط جنگ تطبیق بدهیم. در نتیجه کل برنامهریزی ما زیر سایه جنگ قرار گرفت. اما بعد از جنگ بیشتر به سمت بودجهریزی با دقت رفتیم. حتی تلاش کردیم دستگاهها و نیروهای مسلحی که پیش از این چندان اهل پاسخگویی نبودند را بیاوریم که تعامل کنیم و بودجه را با برنامهریزی و دقت بیشتری اعمال کنیم. سازمان برنامه البته تلاش میکرد با برنامه و نظم جلو برود. در آن زمان چون برخی نهادها مثل سپاه پاسداران تازه تأسیس بودند آن نظم و ترتیب کلاسیکی را که مثلاً ارتش در امور مالی داشت، نداشتند. در نتیجه ما در سازمان برنامه تلاش میکردیم این نظم و ترتیب مالی و بودجهای را اعمال کنیم. ما در سازمان برنامه با ارتش و نهادهایی که با امر نظم مالی و ادبیات بودجهریزی آشنا بودند راحتتر میتوانستیم گفتگوی کارشناسی و تخصصی داشته باشیم. یک تصوری هم در میان برخی وجود داشت که سازمان برنامه و کلاً برنامهریزی و بودجهریزی چیزی غربی است و از این شعارها میدادند که برنامهریزی آمریکایی است. اما با مرور زمان همه متوجه شدند که برای اداره کشور خصوصاً در شرایط جنگ و وضعیت بحرانی کشور نیاز به برنامهریزی داریم.
رابطه شما در سازمان برنامه و بودجه با دیگر نهادهای کشور از جمله دولت و مجلس و ارگانهای مختلف نظامی و غیرنظامی چگونه بود؟ شما از چه طریقی با نهادها و ارگانهای مختلف در تعامل بودید؟ برای برنامهریزی و تخصیص بودجه با آنان چگونه هماهنگ میکردید؟
در سالهای ابتدای انقلاب برخی از نهادها چندان به برنامهریزی و بودجهریزی تن نمیدادند. همانطوری که قبلاً هم گفتم بیشتر نهادهای تازه تأسیس نظامی این مدلی فکر میکردند که برنامهریزی و بودجهریزی امری غربی است. اما به مرور همه نهادها پذیرفتند که برای اداره کشور نیاز به برنامهریزی است و برای گرفتن بودجه و اجرای کارهای مالی باید یک سازمانی وجود داشته باشد. در نتیجه سازمان برنامه و بودجه به جایی تبدیل شد که منابع را به نهادها و بخشهای مختلف کشور تخصیص میداد. سازمان به نوعی توزیعکننده منابع بود و از طرف دیگر باید به نحوه خرج شدن این منابع نیز نظارت میکرد. برای همین نیاز به کار کارشناسی جدی بود. به همین دلیل بود که همواره در سازمان برنامه و بودجه تلاش میشد از نگاه سیاسی و جناحی پرهیز شود و تمام امور به شکل کارشناسی جلو برود. اما با این وجود بعضاً اختلافنظرهایی هم پیش میآمد. اما راهکارهایی برای ایجاد تعامل در نظر گرفته شده بود. به هر صورت تعامل بین سازمان و نهادهای مختلف در تمامی ابعاد وجود داشت. در سطح استانها ما شورای برنامهریزی استان را داشتیم که هم از دولت، هم از نمایندگان مجلس، هم از ارگانها و نهادهای دیگر در آن حضور داشتند و بر اساس تعامل و نیازهایی که در سطح استان وجود داشت بودجهها را تخصیص میدادیم. به این شکل بود که بالاخره بین سازمان برنامه و بودجه با نهادهای دولتی و نمایندگان مجلس نوعی گفتگو و تعامل شکل میگرفت. قطعاً در این میان تلاش بر این بود که همه امور کارشناسی جلو برود و از آلودگیهای سیاسی و منافع شخصی پرهیز میشود. از طرف دیگر سازمان برنامه و بودجه چون یک نگاه کلیگرایانه و جامع داشت از بخشی نگاه کردن پرهیز داشت، برخلاف نهادها و دستگاههای اجرایی که معمولاً فقط کارهای خود را میبینند و فقط نیازهای خودشان را در نظر میگیرند. سازمان برنامه و بودجه یک نگاه همهجانبه داشت که میتوانست همه نیازها و امکانات را توأمان ببیند و بین آنان یک رابطه منطقی ایجاد کند. از این رو کار سازمان برنامه معمولا جامعتر از دیگر نهادها بود.
در رابطه با دوران حضور شما در سازمان برنامه که در زمان جنگ وزارتخانه بود بحثهای مختلفی مطرح است. اما مهمترین بخش آن دوران شاید سالهای پایان جنگ باشد. گویا نامه رئیس وقت سازمان برنامه به نخستوزیر در پایان دادن به جنگ مؤثر بود. چه چیزی از آن دوران در خاطر دارید؟
وضعیت منابع ما در سالهای پایانی دوران جنگ به شکلی بود که دیگر به آن وضعیت نمیتوانستیم به جنگ ادامه دهیم. شاخصهای اقتصادی ما، تعطیلی کارخانهها، بیکاری، نارضایتی عمومی و ... گسترش پیدا کرده بود. فقر عمومی، تهدید امنیت روانی مردم، در آن مقطع که آثارش هم در حضور نیرو در جبههها خود را نشان میداد. از طرف دیگر، رکود شدید اقتصادی داشتیم. تأمین منابع برای ادامه جنگ در توان اقتصاد نبود. بالاخره این واقعیتها را باید به مسئولان میگفتیم. در سال ۶۶ اثرات رکود و فشار اقتصادی را به وضوح میشد احساس کرد. ما در سازمان برنامه و بودجه متوجه شدیم با این وضعیت ادامه جنگ امکانپذیر نیست. چون جنگ منابع میخواهد. ما هم ناتوان از تأمین منابع بودیم. این واقعیتها را در نامههای مختلف به مسئولان با عدد و رقم اعلام کردیم. هر حملهای طراحی میشد، از سازمان برنامه منابع مالی آن را میخواستند. آنها از ما میخواستند منابع مالی مورد نیازشان را تأمین کنیم تا آنها با این تعداد لشکر آماده، این مواضع را از دشمن بازپس بگیرند. ما در حد توان کشور تدارکات را انجام میدادیم، اما مطلوب نبود. با این حساب مشخص بود ماشین جنگی ما دیگر کارایی متناسبی با شرایط نداشت. اینها را از روی برنامه، منابع و نتایج میدانی به دست آورده بودیم.
ارزیابی شما از عملکردتان در سازمان برنامه و بودجه چیست؟ رابطه شما با دیگر نهادها و ارگانها به چه شکل بود؟ به هر صورت ارزیابی شما از عملکردتان در دوران حضور در سازمان برنامه و بودجه چگونه است؟
در نهایت چرا در ادامه وضعیت سازمان برنامه به جایی رسید که در دولت احمدینژاد تقریباً منحل شد؟ ما در سازمان برنامه برخلاف نگاه شعارزده و ایدهآلپرداز آن روزها تلاش داشتیم همه چیز را بر اساس واقعیتهای موجود و منابعی که داشتیم جلو ببریم. از نگاه رؤیاگونه و ایدهآل که نمیتوانست منطبق بر واقعیتها باشد دوری میکردیم. ما واقعیتها را در نظر داشتیم. در تصمیمسازیها و سیاستگذاریها منابع موجود و امکانات را با نیازها میسنجیدیم. از دیگر نهادها و ارگانها هم میخواستیم به نگاه برنامهمحور و جامع ما توجه کنند. از طرفی ما نوعی سیاستگذاریهای کلان را تعیین میکردیم و از این رو میتوانم بگویم که سیاستگذاریهای کلان را در اختیار داشتیم. بعد از سال ۶۸ هم که تغییرات ایجاد شد به جای وزارتخانه تبدیل به سازمان شدیم. این جایگاه در برنامهریزی بالاتر هم رفته بود تا زمان انحلال سازمان در زمان دولت آقای احمدینژاد. در دورههای گذشته رابطه سازمان با مجلس بسیار نزدیک بود و اعتماد کاملی بین مجلس و سازمان برقرار بود. در دورهای که من مسئول بودم، رؤسای دولت ما را از ارائه اطلاعات به مجلس منع نمیکردند اما در دولت آقای احمدینژاد با تغییر در ساختار لایه بودجه تمایل کمتری به ریز شدن نمایندگان مجلس در بودجه سالانه دولت وجود داشت. طبیعی است ارزیابی عملکرد برنامهها و کارآمدی دستگاههای دولت مشکلتر میشود. من با سه رئیس قوه مجریه کار کردهام که بهرغم سلیقههای مختلف سیاسی به کار کارشناسی اعتقاد و به همکاری با پارلمان تأکید داشتند و عملاً همینطور عمل میکردند. در چنین شرایطی وجود احزاب قوی و مستقل برای فعال کردن مجلس در کنترل دولت و مطبوعات غیرجنجالی میتوانست از این امر جلوگیری کند. وقتی خبر انحلال سازمان برنامه را شنیدم اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که کسانی که قدرت را بدست گرفتهاند نگاهشان به اداره کشور و اقتصاد سادهانگارانه و سطحی است و برای اداره کشور برنامه مشخصی ندارند و نیازی هم حس نمیکنند و رؤیاپردازی جای نظریهپردازی را گرفته است. آنها در کوره ۲۵ ساله اداره کشور پخته نشدهاند تا واقعیتهای جاری در اداره کشور و اقتصاد را درک کنند.
در سالهای بعد از جنگ خصوصاً در دولت آقایهاشمی رفسنجانی نوع نگاه شما به سمت تعدیل اقتصادی و تغییراتی در این راستا بود. در واقع شما برنامه جدیدی با نگاهی تعدیل ارائه کردید. البته گویا قبل از پایان جنگ به این نتیجه رسیدید و احتمالاً پایههای این نگاه در سالهای آخر جنگ گذاشته شده و مقدماتش در همان سالها فراهم شده بود. به نظر میرسد در سالهای آخر جنگ که کشور دچار رکود شده بود، افراد در سازمانهای مختلف به فکر برنامهریزی برای بعد از جنگ افتاده بودند. در نتیجه سیاستهای تعدیل اقتصادی را اجرا کردید. در این مورد چه صحبتی دارید؟
در کشور نیاز به یک اصلاح ساختار اقتصادی و سیستم اقتصادی در همان سالهای جنگ احساس میشد. باید یک تغییرات اساسی و بنیادین در نحوه اداره اقتصاد کشور صورت میدادیم. البته در شرایط خاص و ویژه جنگی نمیتوان انتظار داشت که اصلاحات ساختاری و تعدیل را بتوان اجرا کرد. اما بعد از پایان جنگ و رفع خطر از کشور، ما به این نتیجه رسیدیم که باید ساختار اقتصادی را به صورت جدی و عمیق تغییر دهیم. این در شرایطی بود که با آن اقتصاد دولتی نمیتوانستیم ادامه دهیم. برای همین به سمت اجرای سیاستهای تعدیل اقتصادی رفتیم. برای شکوفایی اقتصادی برنامهریزی کرده بودیم که به سمت خصوصیسازی برویم. از طرف دیگر باید اصلاحات عمیق اداری و اجرایی در اقتصاد کشور را انجام میدادیم. برای این که اصلاحات اقتصادی را بتوانیم اجرا کنیم باید نقش دولت در اقتصاد را کمتر و مقرراتزدایی میکردیم. در کنار همه اینها باید جلوی سرکوب قیمتها را میگرفتیم و تصدیگری دولت را کمتر میکردیم. خلاصه همان کاری که در دیگر کشورهای جهان برای اصلاحات اقتصادی انجام دادهاند را باید انجام میدادیم. برای رسیدن به شکوفایی و رشد و توسعه اقتصادی لازم بود این سیاستهای تعدیلی را انجام دهیم. از این رو، سیاستهای تعدیل اقتصادی را در سازمان برنامه و بودجه تدوین و در زمان پس از جنگ آنها را اجرا کردیم. برای این امر نیز کارهای کارشناسی زیادی صورت دادیم. بالاخره یک جایی باید این اصلاحات اقتصادی شروع میشد و در دوران پس از جنگ بهترین فرصت برای تعدیل اقتصادی بود.
برخی بر این عقیده هستند سیاستهای تعدیل اقتصادی که سازمان برنامه و بودجه در زمان شما از آن دفاع و آنها را تدوین کرد در عمل موفق نبوده حتی بر خلاف اهداف خودش هم جلو رفته است. چرا در عمل آن چیزی که مدنظر بود اجرا نشد؟ شما چه پاسخی به این دست انتقادات به سیاستهای تعدیل اقتصادی سازمان برنامه دارید؟
قطعاً اجرای سیاستهای عمیق اقتصادی همچون تعدیل اقتصادی نیازمند بسترهای لازم در همه زمینهها است. باید همهجانبه به موضوع نگاه کرد. از طرف دیگر این امر پیچیدگیهای خاص خودش را دارد و به این راحتیها نیست که مثلاً در مراکز دانشگاهی بنشینیم و یک تئوری بدهیم و راحت اجرایش کنیم. اجرای هر چیزی با تئوری آن تفاوت دارد. از نظر تئوریک، به نظر من سیاستهای تعدیل اقتصادی کاملاً درست و بجا بود. اما نحوه اجرای آن بحث دیگری است. ما نیازمند بودیم حتماً این تغییرات و اصلاحات را در اقتصاد کشور اجرا کنیم تا به شکوفایی و رونق اقتصادی برسیم. اگر خواهان یک رشد اقتصادی و توسعه همهجانبه هستیم نیازمند آن بودیم که اصلاحات اقتصادی را در قالب سیاستهای تعدیل اجرا کنیم. در تمام دنیا نیز سیاستهای اصلاح اقتصادی و تعدیلی را اجرا میکنند تا بتوانند پیشرفت کنند. حالا در ایران ما نیازمند آن بودیم که این سیاستها اجرا شود. اما در کنار آن مکمل دیگری که ما در ایران داشتیم بحثهای سیاسی و حاکمیتی بود. به نظرم بعد از مرور تجربههای گذشته الان به این نتیجه رسیدهایم که نیازمند اصلاح سیاسی و اداری کشور هم هستیم تا بتوانیم در بستر آن سیاستهای اقتصادی را نیز اصلاح کنیم. اگر بخواهم صریحتر بگویم اجرای سیاستهای تعدیلی از لحاظ تئوریک هم به نظرم کار درستی بود. اما از نظر عملی مشکلات زیادی داشتیم. ما یک نقشه مدون و برنامهریزی دقیق برای رسیدن به خواستههای خود در زمینه تعدیل اقتصادی و اصلاحات اقتصادی داشتیم که عملاً نتوانستیم به صورت کامل آن را اجرا کنیم. در این بین هم مشکلات ساختار سیاسی و اداری کشور جلوی اجرایی شدن بخشهایی از این اصلاحات اقتصادی را گرفت.
از یک منظر دیگر هم به سیاستهای تعدیل اقتصادی نقد وارد میشود، این که بالاخره در کشور اقشار مختلف مردم حضور دارند و انتظار دارند وضعیت رفاهیشان بهبود پیدا کند، اما سیاستهای تعدیل اقتصادی به بخشهایی از مردم فشار وارد آورد و موجب اعتراضات مختلف شد. البته شما یک بار در مجلس با اشاره به اعتراضات دانشجویی در کرهجنوبی در مورد مشابه، گفته بودید این اعتراضات طبیعی است و باید با آن برخورد شود، نه این که سیاستهای تعدیل را کنار بگذریم. به هر صورت الان فکر میکنید کار درستی بود که به هر قیمتی تعدیل اقتصادی صورت گیرد؟ با توجه به تبعات سیاسی و اجتماعی که داشت، از جمله اعتراضات در شهرهای قزوین، اسلامشهر و مشهد؟
نکته مهمی که در این جا باید به آن توجه کرد این است که آیا واقعا اعتراضات اجتماعی تنها به یک دلیل بروز میکند؟ آیا واقعاً همه این اعتراضات به خاطر سیاستهای تعدیل اقتصادی بوده است؟ آیا قبل و بعد از اجرای سیاستهای تعدیل ما هیچ اعتراض و تظاهرات و شورش شهری نداشتیم؟ این که بخواهیم مسائل سیاسی و اجتماعی همچون همین اعتراضات شهری یا تظاهراتهای دانشجویی را صرفاً به یک بحث اقتصادی همچون تعدیل فروبکاهیم نگاه جامع و درستی نیست. اما در این بین، باز هم باید به این نکته مهم توجه کرد که بالاخره اجرای سیاستهای اقتصادی و اصلاح ساختار اقتصادی و تعدیل وضعیت اقتصادی قطعاً تبعات و هزینههایی هم دارد. جراحی اقتصادی که بدون هزینه صورت نمیگیرد. قطعاً هر نوع تعدیل اقتصادی و اجرای سیاستهای این چنینی در جامعه موافقان و مخالفانی هم خواهد داشت. اما مهم این بود که این سیاستها گریزناپذیر است. همه دنیا برای شکوفایی اقتصای دست به اصلاحات تعدیلی در اقتصاد و ساختار اقتصادیشان زدهاند. ما نیز نیازمند آن بودیم که این اصلاحات را انجام دهیم. بالاخره نیاز بود آن ساختار قبلی تغییر کند. برای همین باید یک برنامهریزی جدیدی صورت میگرفت. برای این که بتوانیم به یک اقتصاد پویا و توسعه با دوام برسیم این اصلاحات لازم بود.
با این اوصاف شما فکر میکنید چرا تاکنون اصلاحات اقتصادی در ایران به اهدافش نرسیده است؟ مشکل اصلی از نظر شما دقیقاً از کجا ناشی میشود؟ چرا با وجود این همه برنامهریزی که در سازمان برنامه یا دیگر نهادهای اقتصادی و حاکمیتی صورت گرفته هنوز هم مشکلات اقتصادی وجود دارد و به آن اهداف اقتصادی نرسیدهایم. شما دلیل این امر را در چه چیزی میدانید؟
اجرای یک سیاست اقتصادی نیاز به ملزومات و بسترهای لازم دارد. همان طور که قبلاً هم تأکید کردم از لحاظ تئوریک و نظری سیاستهای تعدیل اقتصادی کاملاً درست و لازم بود. اما اجرای آنها به آن شکلی که باید صورت نگرفت. برای اجرای یک سیاست اقتصادی و اصلاح و تعدیل اقتصادی لازم است همه بسترهای لازم در نهادهای اجتماعی و سیاسی وجود داشته باشد. به این صورت که وقتی شما سیاستگذاری میکنید باید درون خود حاکمیت و درون اجتماع شرایط را در نظر بگیرید و آن شرایط را فراهم کنید تا این سیاستهای اقتصادی اجرا شود. در مورد سیاستهای تعدیل اقتصادی هم وضع به همین شکل است. همان طوری که هدف، انحصارزدایی در اقتصاد بود باید انحصار در سیاست هم وجود نداشته باشد تا بتوانیم قوانین ضد انحصار در اقتصاد را اجرایی کنیم. اما به دلایل مختلف بستر سیاسی لازم برای اجرای درست و کامل طرح تعدیل اقتصادی در چند دهه گذشته وجود نداشت. به این قضیه از منظر اجتماعی هم نگاه کنید. واقعیت آن است که طبقه متوسط ما در ایران رسالت تاریخی خودش را انجام نمیدهد. در واقع ما یک طبقه متوسط واقعی به آن معنا که باید باشد نداریم. بخش خصوصی واقعاً سالم نیست. نمیتوان به آن اتکا کرد. متأسفانه در سالهای اخیر شاهد شکلگیری بخش خصوصی و طبقه متوسطی بودیم که بیتوجه به رسالت تاریخیاش حالت بزندررویی دارد. میخواهد سریعاً بار خودش را ببندد و سریع پولدار شود و به منافع شخصی خودش برسد. این در حالی است که برای اصلاح و تعدیل اقتصادی ما نیاز به یک طبقه متوسط قابل اتکا داشتیم. این امر در ایران شکل نگرفته است. ما شاهد آن هستیم که انواع رانتهای موجود در ایران، یک طبقه نوکیسه شکل گرفته است که هیچ تغییر جدی در مناسبات اقتصادی را برنمیتابد. به نظر من، همه اینها با هم دست به دست هم دادهاند تا شاهد یک وضعیت باشیم که در آن سیاستهای تعدیل اقتصادی و اصلاحات اقتصادی که مورد نظر ما در سازمان برنامه و بودجه زمان خودمان بود موفق نباشند. از طرف دیگر، در شرایط فعلی من چندان اراده قوی نمیبینم که یک حرکت جدی برای بهبود این شرایط صورت گیرد. اما شخصاً بر این اعتقاد هستم که تعدیل اقتصادی و اصلاحات ساختاری به معنا خصوصیسازی و آزادسازی اقتصاد و کاهش حضور دولت در اقتصاد در تئوری همچنان امر درستی است؛ هر چند در اجرا چیز دیگری شد.
منبع : ماهنامه قلمرو رفاه / فؤاد شمس