
خاکسترنشینان پلاسکو
شب غنی و آرام خوابیدیم و صبح مفلس و درمانده از خواب بیدارشدیم ، آتش پلاسکو تمام دارایی و سرمایه چندین ساله ما را در خود به خاکستر نشاند.
شب غنی و آرام خوابیدیم و صبح مفلس و درمانده از خواب بیدارشدیم ، آتش پلاسکو تمام دارایی و سرمایه چندین ساله ما را در خود به خاکستر نشاند.
گزارش مهین داوری
تامین ۲۴/غروب دلگیر روز سوم آوار برداری ساختمان پلاسکو، هنوز شعله های آتش از میان کوه عظیمی از آهن پاره و خاک و سیمان زبانه می کشد و با هر سرکشی چموش وار و بی رحمانه اش ، دل آتش نشانان و امدادگران را به لزره در می آورد که نکند ...اما آنها قسم خورده این راه پرخطرند از دو روز گذشته امیدوار و مصمم به تلاش های خود ادامه می دهند...
از تقاطع حافظ و جمهوری ، احساس می کنی که به منطقه عملیاتی وارد می شوی ، اغلب مغازه ها تعطیلند و بر درگاهشان بنرهای تسلیت نصب شده است، عابران حیران و نگران در پیاده روها مدام در حال حرکتند و سربازان وظیفه و ماموران نظامی مستقر در محل نیز به تکرار و پی در پی همه را به دور شدن از محل اجبار می کنند، کمی مانده به چهار راه استانبول و محل حادثه ، داربست های فلزی و گونی هایی کشیده اند که از این نقطه به بعد گویی به منطقه ممنوعه وارد می شوی وسط خیابان جمهوری تا چهار راه و مقابل پلاسکو تحت کنترل شدید است ؛دیگر آن سوی دیوار داربستی فقط و فقط خودروهای نظامی و اورژانس و امدادگران و مسوولان و افراد خاص رفت و آمد دارند.
می گویند کار رسانه ای و خبری و ورود به محل حادثه نیازمند دریافت کارت و مجوز رسمی از ستاد ویژه مدیریت بحران است و...
گزارش میدانی که مجوز نمی خواهد، دیدن زبانه گرفتن آتش و برخاستن دود سفید از دور و پشت این داربست هایی که ماموران یک به یک ایستاده اند و محل را کنترل می کنند خود گزارشی عینی از واقعه ای ست که دل را به درد می آورد که چرا از پس سه روز طاقت فرسای بحرانی ، هنوز قهر این آتش سوزان از این تن فرتوت ٥٧ فرسوده به سردی ننشسته است ! چرا تا به امروز داغ این غضب با وجود آماده باش و ورود تمام دستگاه های مرتبط به منطقه عملیاتی هنوز هر از گاه زبانه می کشد !
مامور آتش نشانی هم خوب گفت که این حادثه چراهای بسیاری به همراه دارد. این مامور آتش نشانی ایستگاه شماره یک در پاسخ به شرح روز حادثه می گوید اگرچه به دلیل شیفت نبودن در ساعت بروز حادثه ، نتواستم در محل حاضر شوم اما از همکاران مان هستند که هنوز سرنوشت شان نامعلوم است.
وی در پاسخ به علل بروز حادثه می گوید که اگرچه سخنگوی ما در محل حادثه مدام گزارش می دهد و ما همه را برای کسب خبر به ایشان ارجاع می دهیم، اما به یک جمله کفایت می کنم : چراهای بروز این حادثه و تلفات ناشی آن بی شمار، زیاد و ناگفتنی است .
پسر جوان ساکن این منطقه نیز با نشان دادن دود برخاسته از محل با اظهار نگرانی از شعله ورشدن هراز گاه محل حادثه می گوید: حوالی هشت صبح با صدای بوق و آژیر آتش نشانی از خواب پریدیم و بلافاصله خبرها رسید و خودم هم با فاصله ای کوتاه نزدیک پلاسکو رسیدم ، اول ٤ تیم امدادگر رسیدند و موفق به کنترل آتش شدند اما حوالی ساعت ١٠ سه انفجار مهیب شنیده شد و به دنبال آن ساختمان فروریخت.
وی ادامه داد: تعداد امدادگران در ساعت اولیه کم بود اما به مرور از چند ایستگاه دیگر به محل اعزام شدند و یکی از ماموران آتش نشانی هم اذعان کرد که قریب ٢٠٠ امدادگر به محل اعزام شدند .
این جوان دانشجو ادامه می دهد: با توجه به همسایگی ما با کلانتری بهارستان ، از مراجعه قریب ٢٥ خانواده که مفقودی عزیزانشان را گزارش کردند می توان حدس زد که مردم عادی هم داغدار این حادثه شدند و اگر زیر نویس اخبار ساعات اولیه وقوع حادثه قابل استناد باشد باز اگر تعداد شهدا همین آمار رسمی باشد فاجعه است و نباید به سادگی از کنار این حادثه و مقصران آن گذشت .
این شهروند تهرانی ادامه می دهد که پلاسکو اگرچه فرسوده بود اما قدمت آن مانع این نشده بود که از گاز شهری برخوردار نباشد اما گویا چند طبقه بالای به جهت فنی اماکن بهره مندی از گاز شهری را نداشتند و شنیده می شود که از کپسول گاز استفاده می کردند و شاید انفجارها هم به ترکیدن این کپسول ها ربط داشته باشد و یا به گفته یکی از ماموران آتش نشانی ناشی از فشار هوا و هرم آتش و فرو ریختن دیوارها و سقف ها بر روی هم بوده است.
خانم دانشجویی که در یکی از خوابگاه های دانشگاه خوارزمی واقع در خیابان بهارستان مقیم است، می گوید: فرسودگی ساختمان های این منطقه فقط به پلاسکو ختم نمی شود ، این منطقه کهنه و فرسوده است و حتی چند شب پیش از این حادثه موتورخانه خوابگاه ما منفجر شد و سال پیش هم دچار حادثه شده است و این جای بسی تاسف است که در اخبار این روزها به تکرار از مسوولان راجع به فرسودگی چندین ساختمان تهران شنیده می شود؛ گویی منتظر مانده اند که یک به یک بر سر مردم آوار شوند که آنها کمیته بحران پس از وقوع واقعه تشکیل دهند.
این فاجعه سرمایه چندین ساله مان را به خاکستر نشاند
اینجا همه ماتم زده اند و آستانه تحمل ها همه لبریز، گروهی غم پودر شدن کارگر و همکار داغی گران تر از دیگرانی که فقط سرمایه شان دود و خاکستر شده است، دارند.
اینجا حسینیه فاطمه زهرا (س) پادگان ولی عصر (عج) است کسبه و اصناف پلاسکو به دعوت اتاق اصناف در چهارمین روز از وقوع حادثه پلاسکو گردهم آمده اند که گزارش های پیگیری مسوولان را بشنوند اما عمق درد و وسعت فاجعه تاب و توانی برای شنیدن گزارش های رسمی باقی نگذاشته است.
از هر گوشه جلسه ناله ای برمی خیزد و گاهی فریادی که من تولیدکننده و توزیع کننده تمام سرمایه ام رفته است و با معدوم شدن تمام اسناد و مدارکم حتی نمی توانم طلب ها و بدهی ها و دیونم را سامان دهم شنیده می شود.
او که در طبقه ششم پلاسکو صاحب پخش «آقا هادی» است ادامه می دهد: اعطای تسهیلات و بیمه تنها بخش کوچکی از مشکلات این کسبه را حل می کند، پلاسکو در آتش سوخت و صنعت نساجی ایران صاحب عزای اصلی این حادثه است و اگر به این مهم توجه جدی نشود تبعات جبران ناپذیری به این صنعت و اقتصاد کشور وارد خواهد شد.
این تولیدکننده می گوید: ما نباید تاوان بی مسوولیتی بنیاد مستضعفان را پس بدهیم و بنیاد باید پاسخگوی چراهای بروز این حادثه و جبران تبعات آن باشد و تقاضای ما این است که مجموعه پلاسکو به شیوه سابق از نو ساخته شود و حقوق مال باختگان و ملکیت آن ها به رسمیت شناخته شود.
وی ادامه می دهد: شب غنی و آرام خوابیدیم و صبح مفلس و درمانده از خواب بیدارشدیم ، آتش پلاسکو تمام دارایی و سرمایه چندین ساله ما را در خود به خاکستر نشاند.
سالن پرهمهمه و سرو صداست و مسوولان برگزارکننده پشت میکروفون حضار را به آرامش دعوت می کنند. از جوانی که مشغول پرکردن فرم زیان دیدگان پلاسکوست می پرسم که چه توقعی از مسولان دارند ، او معترض می گوید: من داغدار همکارم هستم که در آتش سوخت و الان از این سخنرانی ها و گزارش های اداری خسته ام و گمان می کنم که بی نتیجه است .
کارفرمای "پخش آتا "طبقه نهم پلاسکو می گوید: به شرط تملیک 99 ساله و با اجاره 800 هزار تومان در این کارگاه مشغول تولید و توزیع بودیم و حال مانده ایم که تکلیف مالکیت ما چه خواهد شد و نگرانی ها از این پس بیشتر می شود چرا که با از بین رفتن تمام سرمایه عمرمان، از یک سو بیکاری گریبان گیر ما شده است و از سوی دیگر عدم توان پاسخ دهی به طلبکاران و بانک ها برای ما مشکلات متعدد به دنبال خواهد داشت، با پرداخت حقوق بیکاری ، اعطای وام و تسهیلات مشکلات به تمامی حل نمی شوند و درد از دست رفتن جان همکاران ما در پلاسکو و آتش نشانان فداکار را نمی توان با پرداخت مستمری و ... تسکین بخشید.
اینجا بغض امانت نمی دهد
میدان حسن آباد، ایستگاه شماره یک سازمان آتش نشانی، اینجا رنگ عزا به خود گرفته است ، تاج گل و دسته گل هایی برای عرض تسلیت و شمع هایی روشن بر سکوی در ورودی ایستگاه ، اینجا همه اشک است و آه ، یکی شیرینی و دیگری خرما پخش می کند . دیگر کسی دل به سلفی و دوربین نمی دهد ، همه نگران و عزادار آتش نشانان قهرمانی اند که هنوز برنگشته اند و تعدادی که شهید شده اند.
دسته ای بهت آلود و نگران فقط به جایی خیره مانده اند و اشک می ریزند و تعدادی مویه کنان با خود زیر لب ذکری و صلواتی زمزمه می کند، گروهی در حال روشن کردن شمع اند و من حیران و سرگردان و اشکبار برای دقایقی فقط نگاه می کنم، همه که می بارند انگار بغض آسمان می ترکد و نم نمک باران شروع به باریدن می کند.
دو طرف محوطه داخل ایستگاه تا چشم کار می کند بر زمینش گل های گلایل و رز نشانده اند ، ماموران آتش نشانی داخل اتاقک ایستگاه را سکوتی سهمگین حاکم است،
مامور "بی سیم به دست " را از داخل ایستگاه به مصاحبه دعوت می کنم ، این همانی است که گفته چراهای این حادثه ناتمام است ، از او می پرسم که مگر آمار دقیقی از ماموران اعزامی به محل حادثه وجود ندارد که هنوز تعداد دقیق از مفقود شدگان اعلام نمی شود ، او می گوید : اعلام نمی کنند! اگرچه اعزام نیرو به محل حادثه از ایستگاه های مختلف صورت گرفته است اما ممکن است که ماموری در ساعت غیر شیفت داوطلبانه وارد حادثه شده باشد و کما اینکه یکی از شهدای ما دانشجویی است که بعد از شهادتش ، موتور شخصی اش که حوالی یکی از خیابان های محل پارک بود پیدا شد او به محض شنیدن حادثه خودش را به محل رسانده بود.
او می گوید ماموران آتش نشانی کارشان را با دل و جان انجام می دهند اما عمق فاجعه زیاد است و نگرانی ها هنوز ادامه دارد.
آژیر و اعلام آتش سوزی در منزلی در گوشه ای از این شهر بحران زده ، آتش نشان را به عملیات فرامی خواند و او سراسیمه و شتابان سوار خودرو آتش نشانی می شود و از ایستگاه خارج می شود.
از انتهای ایستگاه دو مامور به سمت ورودی ایستگاه می آیند به همراه تعدادی از مردم به استقبالشان می رویم ، همه تبریک برای شغلی که دارند که نشان از بالا بودن حس مسولیت اجتماعی آنهاست و تسلیت برای دوستان و هم رزمانی که به شهادت رسیده اند.
پسر بچه ای دسته گلی به آنها تقدیم می کند و آنها با تواضع و زلالی می گویند : ما خود خواسته ایم و با عشق این شغل را انتخاب کردیم اما در این چند روز مردم خیلی به ما لطف داشتند و ما را شرمنده کردند.
مادری اشک بار می گوید که این چند روز اگرچه مدام دعا و اشک مان بدرقه راهتان بوده اما چه کاری از دست ما برمی آید که انجام دهیم ؟
دل همه آتش می گیرد وقتی آتش نشان اشکبار جواب می دهد که مادرم امروز برای اولین بار با اشک بدرقه ام کرد چون می بیند که چه حادثه بزرگی اتفاق اتفاده است و کاری از دست ما هم انگار ساخته نیست اگرچه تمام با وجود همه مشغولند مکثی می کند و می گوید: انگار فقط آهیم و نگاه
یکی از آنها که در ساعات اولیه وارد عملیات شده است می گوید: دقایق اولیه آتش نمای جلوی پلاسکو مهار شد غافل از اینکه آتش به پشت ساختمان کشیده بود و دیده نمی شد . طبقه ششم ساختمان بودم که ناگهان آوار سنگ و آجر و فروریختن پی درپی دیوارها غافلگیرم کرد، چیزی نگذشت که دیدم راه پله ها همه تخریب و نه راه پس هست و نه پیش و تنها گودالی پیش پایم بود به عمق چندین طبقه که انتهای آن فقط میلگرد بود و آهن و ... صداهایی مرا به پریدن می خواند و دیدم چاره ای نیست ، اشهدم را خواندم و خود را به دل گودال رها کردم، امیدی نداشتم که زنده بمانم.
بغضش می ترکد: لیاقت نداشتم در این راه جانم را از دست بدهم خوبان ما رفتند و من بی مصرف و ضعیف ماندم ، این دوست و هم اتاقیم ( در حالی که عکس دوستش را در گوشی موبایلش نشان می دهد) شهید این حادثه شد و هنوز باور این که دیگر او نیست دلم ریش می شود، می سوزد.
لابه لای حرفها یکی از آن ها می گوید که ما هیچ تجهیزات مجهزی نداریم و جانمان را بر طبق اخلاص به میدان عملیات می کشانیم و توقع می رود که حداقل این شغل جز مشاغل سخت و زیان آور به شمار آید .
وی می گوید: ما شهید زیاد دادیم ،ولی این حادثه مثل خواب بود و چنان پی درپی آوارها مثل قطرات باران به زمین فرو افتادند که هنوز صدای آن فرو افتادن ها تو گوشم شنیده می شود.
لرزان و بغض آلود می گوید آتش نشان به هر عملیاتی که فرا خوانده می شود تا آخرین لحظه می ماند که خاموش شود و اجازه رجز خوانی به آتش نمی دهد اما در این حادثه شعله برای ما رجز خواند، تا این لحظه به عملیاتی به این مهیبی و با تلفات زیاد وارد نشده بودم .
همه "دست های دعا " را برای سالم درآوردن زیرآوار ماندگان به آسمان بلند می کنند و من لبریز بهت و سوگ و چراهای مکرر از علل بروز حادثه و.... ایستگاه آتش نشانی را ترک می کنم .
مترو حسن آباد ، قطار وارد ایستگاه می شود و مردم فوج فوج و شتابان وارد واگن ها می شوند و زندگی همچنان بی توقف به سوی ایستگاه آخر در حرکت است....