بانوی جاجیمباف با ۱۱۰ هنرجو
رنگ بهرنگ را به هم میآمیزد تا بشود جاجیم. زنی که این بار سراغش رفتیم کارش این است، نخهای رنگی را به هم میآمیزد.
رنگ بهرنگ را به هم میآمیزد تا بشود جاجیم. زنی که این بار سراغش رفتیم کارش این است، نخهای رنگی را به هم میآمیزد.
تامین۲۴/ رنگ بهرنگ را به هم میآمیزد تا بشود جاجیم. زنی که این بار سراغش رفتیم کارش این است، نخهای رنگی را به هم میآمیزد. اما او زنی تنها نیست. عمرش را به تحصیل نگذرانده. در ۱۸سالگی ازدواج کرده و حالا سه فرزند دارد؛ یک پسر و دو دختر. فرصت ادامه تحصیل نداشته. دیپلم گرفته و بعد زندگی مشترکش را آغاز کرده.
با این حال، طی تمام سالهای زندگیاش کار کرده و تلاش داشته در زمینه اقتصادی مستقل باشد، یعنی 30 سال. او خود همه چیز را بدون کمترین سرمایه ساخته، و حالا بیش از 110 هنرجو دارد و برای اینکه بتواند در بازار رقابتی صنایعدستی جایگاه خود را پیدا کند به جاجیمها کاربریهای متفاوت داده است؛ دستبند، دستمال، رومبلی، روکش ماشین، کیف و پادری و... نامش فاطمه گودرزی است. زنی که در کارش موفق است اما موفقیت غایی خود را در به نتیجه رسیدن کارهای هنرجوهایش میداند. خواسته قلبی او این است که بتواند این رشته را به کتابهای درسی وارد کند.
قسمت یک: جاجیمها را من میبافتم
فاطمه در روستای دوران کرج پا به این دنیا گذاشته و بزرگ شده. سالهای زندگیاش را همه در روستایی نزدیک پایتخت گذرانده، درس خوانده و مدرسه رفته. حالا 49 ساله است با 30 سال سابقه کار. از کودکی پشت دیواری که زنان خانوادهاش جاجیم میبافتند، بیدار میمانده تا یاد بگیرد چگونه با نخها سروکله بزند و آنها را با ذوق خود حیاتی دوباره بخشد.
چشمهایش را تنگ میکند و از آن روزها میگوید: «9ساله که شدم دیگر به جاجیمبافها نگاه نمیکردم. لحظهشماری میکردم که یک بافنده از جای خود بلند شود و من بروم بافت را شروع کنم. حس بینظیری به من میداد. انگار بافتن آرامم میکرد.» بافتن زندگی او شده بود. لحظهبهلحظه بیشتر عاشق این کار میشد: «تا ۱۵سالگی کارم این بود که وقتی بافندهای از جایش بلند میشد، بنشینم جای او و بدون اینکه کسی بفهمد، ببافتم. اما جالب اینجا بود که بافندهها نمیدانستند چرا جاجیمهایشان بافته میشود و چه کسی آنها را میبافد تا اینکه زنعمویم دستم را خواند و من لو رفتم و از همان زمان رسما بافنده شناخته شدم».
فاطمه اما تنها به بافتن اتکا نکرد، او طراحی جاجیم را همزمان با بافتن آغاز کرد. هنوز هم نخستین جاجیمی را که بافته دارد. عکسش همراهش است و نشانمان میدهد: «این بافت اولین طرحی بود که صفر تا صدش با خودم بود.» حالا بیش از ۴۵ طرح دارد، طرحهایی که از روح خود او برآمده. او با هیجان از طرحهایش صحبت میکند.
قسمت دو: آغاز آموزش
فاطمه خودآموز بود. خودکار بود، اما دلش میخواست آنچه خود آموخته به دیگران آموزش دهد. سنگاندازی بر سر راهش بسیار بود. فرازونشیبهایش کم نبود: «۳۰ سالی بود که میخواستم آموزش بدهم اما نشدنی بود. جالب بود که نه جهاد، نه فنیوحرفهای، قبول نمیکردند. تا سال ۹۴ که سازمان هلالاحمر قبول کرد آموزش رایگان را آغاز کنم.» در همین مدت کوتاه بیش از 110 هنرجو داشته و 8 نفر به صورت مستقیم با خودش کار میکنند.
«نداشتن تحصیلات دانشگاهی گاهی دردسرساز میشود اما حالا در سازمان هلالاحمر و آموزشگاههای کبیری درس میدهم. مدتی هم در سازمان میراث فرهنگی کارگاه داشتم اما راه دور بود و از طرفی میخواستم خودم کار کنم، برای همین در خانه جایی را برای خودم خالی کردم و همینجا کار میکنم.» تصویری نشانمان میدهد از تختهای که روی آن دارش را بسته و جاجیمش را علم کرده است. با شاگردانش 8نفره روی این تخته کار میکنند تا جاجیم جدیدی متولد شود.
قسمت سوم: جاجیم در زندگی امروز
دستبند، روکش ماشین، کیف، ساعت، دستمال، رومبلی، لوستر و همه وسایل خانه. فاطمه جاجیم را به زندگی امروز آورده. انگار جاجیم را از دنیای قدیم کنده باشد و بهیکباره چسبانده باشدش به زندگی مدرن. او بارها و بارها در نمایشگاههای معروف صنایعدستی شرکت کرده و غرفهاش همیشه پررونق بوده: «مردم از کارهای ما استقبال میکنند».
با اینکه گله دارد از سرمایهداران بیانصافی که اگر پایش بیفتد از هنرمندان بهعنوان ویترین بازارها استفاده میکنند، توانسته در این بازار نهتنها دوام بیاورد بلکه خودش آموزگاری شود پیشرو. «امید من این است که کارآموزهایم موفق شوند و بتوانند در این بازار آشفته کارهایشان را به فروش برسانند».
فاطمه راه را برای کسانی که میخواهند در این زمینه فعالیت کنند روشن میبیند: «این رشته اول آموزش میخواهد و بعد کمی سرمایه. به نظر من کار جاجیم سرمایه کمی میخواهد و این برای کسانی که میخواهند با سرمایه اندک کارشان را شروع کنند بسیار خوب است. اگر فضای کوچکی داشته باشند میتوانند دارشان را علم کنند و نخ جاجیم را تهیه کنند. نخ جاجیم پشم است اما در حال حاضر نخهای حاضر و آمادهای به بازار آمدهاند که میتوان با پشم، کاموا، کتان، ساتن و ابریشم هم کار کرد.» درواقع او تاکید میکند: «دست هنرجوها باز است و میتوانند با مواد اولیه ارزان کار را آغاز کنند».
اما جزئیات ورود به کار چگونه است: «خیلی راحت میتوان وارد بازار کار شد. ما ایدههای زیادی برای اجرا میتوانیم داشته باشیم. خلاقیت در این کار بسیار بالاست. بهطور مثال سازمان میراث فرهنگی و سازمان هلالاحمر به کارآموزهای من مدرک میدهند؛ به این صورت که آزمون میگیرند و اگر در آزمون موفق شوند مدرک میگیرند و کارت عضویت جاجیمبافی. اگر کسی بخواهد به او پروانه تولید میدهند».
این زن که قصه زندگیاش را خواندید آموزگاری است که هنوز میگوید دوست دارم بیاموزم. دلش میخواهد این رشته را به دانشگاه و کتابهای درسی وارد کند و دلخوشیاش این است: «دوست دارم موفقیت هنرجوهایم را ببینم».
برش
دستبند، روکش ماشین، کیف، ساعت، دستمال، رومبلی، لوستر و همه وسایل خانه. فاطمه جاجیم را به زندگی امروز آورده. انگار جاجیم را از دنیای قدیم کنده باشد و بهیکباره چسبانده باشدش به زندگی مدرن. او بارها و بارها در نمایشگاههای معروف صنایعدستی شرکت کرده و غرفهاش همیشه پررونق بوده: «مردم از کارهای ما استقبال میکنند.» با اینکه گله دارد از سرمایهداران بیانصافی که اگر پایش بیفتد از هنرمندان بهعنوان ویترین بازارها استفاده میکنند، توانسته در این بازار نهتنها دوام بیاورد بلکه خودش آموزگاری شود پیشرو.
منبع : هفته نامه آتیه نو / فاطمه علی اصغر