
خودانتقادی صندوق بینالمللی پول از نئولیبرالیسم
سه اقتصاددان در مقالهای که اخیرا در زمینه سرمایهگذاری و توسعه در مجله صندوق بینالمللی پول انتشار یافته، سیاستهایی را که این صندوق ترویج میکند، بهصورت انتقادی مورد ارزیابی قرار دادهاند.
سه اقتصاددان در مقالهای که اخیرا در زمینه سرمایهگذاری و توسعه در مجله صندوق بینالمللی پول انتشار یافته، سیاستهایی را که این صندوق ترویج میکند، بهصورت انتقادی مورد ارزیابی قرار دادهاند.
نویسنده: پریتم سینگ
ترجمه: مسعود امیدی
تأمین ۲۴/ آنها شواهدی را تصدیق کردهاند که نشان میدهند حفظ رشد اقتصادی تحت سلطه نئولیبرالیسم، دشوار است. چرا که رشد نئولیبرالی به افزایش نابرابری منجر میشود و این نابرابری مستمر برای رشد پایدار (یا مستمر) مضر است.
یک گروه متشکل از سه اقتصاددان در قسمت تحقیقات صندوق بینالمللی پول (IMF) یک مقاله مشترک نوشتهاند که برخی جنبههای کلیدی آیین نئولیبرالیسم صندوق بینالمللی پول را به نقد کشیده است. از آنجا که تنها برخی جنبهها، مورد انتقاد واقع شدهاند، مناسبتر آن است که آن را نیمه-خودانتقادی بنامیم. با اینحال، در مورد اهمیت این نقد، میتوان گفت که اغراقآمیز نیست حتی اگر اهمیت آن را برابر با اهمیت نقد کامل بدانیم. این موضوع تا آن اندازه مهم است که اگر یک روز گروهی از نظریهپردازان سازمان داوطلبان ملی هندوها1 در ارگانایزر (مجله هفتگی سازمان داوطلبان ملی هندوها) نوشته باشند برخی از جنبههای سیاست سازمان ناسیونالیستی هندوها به زیان هندوها بوده است، یا اینکه گروهی از رهبران حزب کمونیست چین در روزنامه مردم نوشته باشند برخی از جنبههای برنامه حزب به هدف کمونیسم آسیب وارد کرده است.
برای اولین بار مقالهای با عنوان «نئولیبرالیسم: آخر خط؟ توسط جاناتان اوستری، پراکاش لانگانی و دیوید فورسری، منتشرشده در شماره ژوئن 2016 در مجله رسمی سرمایهگذاری و توسعه صندوق بینالمللی پول، عطر و طعم بحثهای داخلی قدیمی در صندوق بینالمللی پول را که بر اساس بسیاری از انتقادات شناختهشده از پارادایم سیاستهای صندوق بینالمللی پول در جهت بنیادگرایی بازار که از خصوصیسازی، مقرراتزدایی، آزادسازی بازارها و سیاستهای ریاضتی دفاع میکند، از اختفا خارج نمود و علنی کرد. پذیرش و استفاده از واژه «نئولیبرالیسم»، از سوی اقتصاددانان صندوق بینالمللی پول، بهخودیخود قابل توجه است.
این واژه بهصورت پذیرفتهشدهای عمدتا از سوی منتقدان جناح چپ از پارادایم سیاستهای صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی که بهعنوان «توافق واشنگتن» شناخته شده، مورد استفاده قرار گرفته است. (بهخاطر اینکه هر دو سازمان در واشنگتن قرار دارند و چارچوب ایدئولوژیک، سرمایهداری بازار آزاد را ترویج میکنند، اینچنین نامیده شده است.) این امر، این نکته را ثابت میکند که اگر انتقادی قوی بوده و بهطور مستمر انجام شده باشد، در آغاز ممکن است بهعنوان نظری آزارنده کنار زده شده باشد، اما این امر در درازمدت در جهت تأثیرگذاری ماندگار میل میکند. بهنظر میرسد هدف نویسندگان مقاله از استفاده از واژه 2oversold یا «اشباع فروش» در عنوان مقاله، این است که نشان دهند که همهچیز در بسته سیاسی صندوق بینالمللی پول اشتباه نیست. خلاصه مقاله جمعبندی میکند که قصد آنها از انتقاد، تحت عنوان «اشباع فروش» بسته سیاسی صندوق بینالمللی پول با ارجاع به «برخی» از جنبههای نئولیبرالیسم است: «برخی از سیاستهای نئولیبرالی بهجای تأمین رشد، نابرابری را افزایش دادهاند که بهنوبه خود توسعه پایدار را بهخطر انداخته است.» (Ostry et al 2016: 1).
این مقاله، افزایش نقش تجارت جهانی در کاهش فقر و افزایش نقش سرمایهگذاری مستقیم خارجی در افزایش رقابت و بهرهوری را میستاید. مقاله سپس بر دستور کار نئولیبرالی از سه منظر متمرکز میشود؛ یکی اینکه شواهدی از طیف وسیعی از کشورها را نشان میدهد که دفاع از این ادعا را که نئولیبرالیسم همواره منجر به رشد اقتصادی میشود، مشکل میکند. دوم اینکه حتی اگر در برخی کشورها هم رشد اتفاق بیفتد، منجر به افزایش نابرابری میشود و سوم اینکه تداوم نابرابری برای رشد پایدار (یا به عبارت درستتر برای تداوم رشد) مضر است. همه این سه انتقاد از خود، عیان و از زبان خودشان است، چنانکه میتوان گفت ناشی از ضربهای سخت به مدافعان دستورکار نئولیبرالی است.
ظاهرا ممکن است مانند یک تناقض بهنظر برسد که اگر یک جنبه از چارچوب سیاست نئولیبرال یعنی افزایش تجارت بینالمللی منجر به کاهش فقر میشود، چگونه جنبه دیگر آن یعنی رشد اقتصادی ممکن است منجر به افزایش نابرابری شود؟ سردرگمی بر سر این تناقض آشکار- یعنی اتفاق افتادن همزمان کاهش سطح مطلق فقر و افزایش نابرابری- گاهی اوقات به ردههای بالای فرایند تصمیمگیری نیز میرسد. چندسال پیش، رئیس بانک جهانی، جیمز ولفنسون، برای یک سخنرانی به آکسفورد آمد؛ جاییکه دانشجویان ضد بانک جهانی اعتراضی را در برابر بازدید و سخنرانی او به نمایش گذاشتند. یک زن جوان شجاع حتی موفق شد با لباس مبدل به سالن سخنرانی وارد شده و با صدای بلند خطاب به او بگوید که بانک جهانی در ایجاد فقر در جهان سوم نقش داشته است؛ اتهامی که او سرسختانه آن را انکار کرد. در زمان پرسش و پاسخ، من از او پرسیدم که من شاید حاضر به پذیرش این ادعای او باشم که بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول ممکن است در اصل علاقهمند به کاهش فقر باشند اما این امر نافی این استدلال نیست که ساختار سیاست آنها منجر به افزایش نابرابری میشود. پذیرش من از ادعای بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول که واقعا علاقهمند به کاهش فقر هستند، مبتنی بر این درک بود که کاهش فقر از طریق توسعه بازار سرمایهداری به نفع سرمایهداری است.
ولفنسون در پاسخ گفت که او با استدلال من مبنی بر اینکه کاهش فقر، ضرورتا منجر به کاهش نابرابری نمیشود، دچار بهت شده است. او پیشنهاد کرد که ما پس از سخنرانی، این موضوع را حل و فصل کنیم. در گفتوگوی خصوصی بعد از سخنرانی درباره موضوع، من روشن کردم هنگامیکه فقر مطلق کاهش مییابد، اما درآمد ثروتمندان به نرخی بالاتر از نرخ کاهش فقر بالا میرود، هر دو این پدیدهها یعنی کاهش فقر و افزایش نابرابری، میتواند باهم وجود داشته باشد. او قول داد که در مورد موضوع، بیشتر فکر کند و موضوع در همینجا رها شد. به نظر میرسد که این اعتراف جدید از سوی اقتصاددانان صندوق بینالمللی پول به اینکه نوع رشد ترویج شده توسط نئولیبرالیسم، منجر به افزایش نابرابری میشود، گامی بهپیش در شناخت دیالکتیک سرمایه در سرمایهداری مدرن است که در آن افزایشهای عظیم در درآمد اقشار ثروتمند جامعه با برخی بهبودهای نسبی در شرایط زندگی اقشار بسیار فقیر بهصورت همزمان وجود دارند.
بههمین دلیل اینکه دولت باید برای کاهش فقر و نابرابری از طریق اقدامات رفاهی مداخله کند، نیز در مقاله صندوق بینالمللی پول بهرسمیت شناخته شده است. همچنین خصوصیسازی لجامگسیخته ترویجشده توسط نئولیبرالیسم مورد نقد قرار گرفته و سیاستهای ریاضتی پیگیریشده توسط بسیاری از دولتها، هم در کشورهای پیشرفته سرمایهداری و هم در کشورهای در حال توسعه، در جهت مخالف بهرهوری مورد ملاحظه قرار گرفتهاند. نقش ریاضتی ضد بهرهوری و افزایش نابرابری، صرفا از زاویه پیامدهای نامطلوب آنها برای رشد اقتصادی بهرسمیت شناخته شده است. با اینکه داشتن جوامع با برابری بیشتر ممکن است از نظر اخلاقی ذاتا مطلوبتر باشد، اقتصاددانان صندوق بینالمللی پول هیچ علاقهای به آن ندارند. میتوان حدس زد اگر شواهد تجربیای وجود داشتند که این نابرابری از انواع مختلف، بهویژه نابرابری درآمد و ثروت در واقع به رشد اقتصادی منجر شده است؛ ستایشکنندگان رشد اقتصادی حتی ممکن بود به نفع افزایش نابرابری استدلال کنند. بهعلاوه، نشانهای از هیچ بازاندیشیای در این عصر تغییر آبوهوای جهانی و گرم شدن کره زمین مشاهده نمیشود مبنی بر اینکه اگر قرار است بشریت حفظ شود، رشد اقتصادی باید با محدودیتهای زیستمحیطی همراه باشد.
در مقاله از نقش مثبت دولت در برقرار کردن محدودیتهایی بر گردش آسان سرمایه کوتاهمدت، یعنی از آزادسازی حساب سرمایه3 بهعنوان کمک به کاهش نوسانات اقتصادی و بیثباتی بهصورت سخاوتمندانهای تقدیر شده است. بهنظر میرسد تجربه چین و هند در تحمل کردن تلاطمهای کمتر نسبت به ایالاتمتحده آمریکا و اقتصادهای اروپایی در طول بحران مالی سال 2008 به بعد، بهعنوان یک نتیجه مثبت از آزادسازی مشروط حساب سرمایه در این دو کشور بهرسمیت شناخته شده است. برخی از کینزیها ممکن است با این نقد نیمهرسمی صندوق بینالمللی پول از سیاستهای ریاضت اقتصادی بهعنوان آسیبرسان به رشد اقتصادی و بهعنوان تأییدی بر نقد آنها به اقتصاد نئوکلاسیک و تأیید غیرمستقیم سیاستهای محرکگرای خود برای حفظ رشد اقتصادی خیز بردارند.
با اینحال، هرگونه جشنی از این قبیل توسط کنیزیهای بیاطلاع از محیطزیست، میتواند بهاندازه رویکرد غیرانتقادی حامیان نئولیبرال بیاطلاع از محیطزیست از ریاضت اقتصادی در جهت رشد اقتصادی، گمراهکننده باشد. (برای جزئیات بیشتر این بحث، نگاه کنید به Singh and Bhusal 2014). یک ضعف آشکار این مقاله متفاوت و از بسیاری جهات قابلِ تحسینِ صندوق بینالمللی پول، تداوم عدم شناخت از مفهوم زیستمحیطی رشد اقتصادی در سیستم سرمایهداری است. اگر قرار است بشریت از مفهوم تهدیدکننده گرم شدن کره زمین برای سیاره ما بر حذر باشد، شاید نیاز به مجموعه دیگری از انتقادات حمایتشده برای آگاه کردن سیاستگذاران صندوق بینالمللی پول یا سایر حامیان بیچون و چرای رشد اقتصادی از یک ضرورت تاریخی برای نشاندن پایداری زیستمحیطی در هر مدلی از رشد اقتصادی باشد.
پانوشت:
1-یک سازمان داوطلب در هند است که بهعنوان یک نهاد فرهنگی پیش از استقلال این کشور تأسیس شد. دانشنامه بریتانیکا از آن بهعنوان «یک سازمان شبهنظامی هندو» نام میبرد که بهدنبال ایجاد یک کشور هندو بود؛ همان سازمانی که یکی از اعضای آن در سال 1948 گاندی را ترور کرد و پس از ترور گاندی فعالیتش ممنوع اعلام شد. (مترجم)
2-Oversold یک اصطلاح فنی و تکنیکی در بازار سهام (بورس) است که شرایط اشباع فروش یک سهام را نشان میدهد و پس از آن باید انتظار کاهش قیمت آن را داشت و بالاترین قیمت برای فروش آن سهام در بازار اتفاق افتاده است و بعد از این دیگر باید منتظر سقوط قیمت آن بود و از این پس اگر کسی بخواهد آن سهام را به فروش برساند، به ناگزیر باید زیر قیمت بفروشد. چرا که با مشکلِ پیدا کردن خریدار مواجه میشود. عکس این مفهوم هم در Overbought یا اشباع خرید در بازار سهام وجود دارد؛ به معنی آنکه آخرین قیمت مناسب و ارزانی که برای خرید ممکن بود بهوجود بیاید، اتفاق افتاده است و از این پس باید انتظار بالا رفتن قیمت را داشت. بهاینترتیب استفاده از واژه Oversold در عنوان مقاله در واقع تداعیکننده این مفهوم است که آیا نئولیبرالیسم به آخر خط رسیده است؟ (مترجم)
3- به حساب سرمایه یا Capital account حساب ملی هم گفته میشود که معرف تراز پرداخت کشور بوده و نشاندهنده تغییر در مالکیت داراییهای کشور است. حساب سرمایه به معنی خالص سرمایهگذاریهای خارجی در داخل یک کشور بوده و مثبتبودن آن بیانگر افزایش سرمایهگذاریهای خارجی در داخل کشور است. (مترجم)
منبع: وقایع اتفاقیه