تامین 24 / وقتی سینمای کارگری به معنای آکادمیک آن وجود ندارد، مجبور هستیم دل خوش باشیم به تکداستانهایی که در فیلمهای سینمایی متنوع میبینیم. میبینیم که چطور روایتهای کارگری به سینما راه پیدا میکنند و گاهی ما را به دنیای متفاوتی میبرند. دنیای متفاوتی که دغدغههای قشر کارگر را به زبان میآورد و فرازونشیبهای زندگیشان را به تصویر میکشند. میبینیم که بازیگرانی مطرح در شکل و شمایل دیگری، مردان و زنانی از جنس خودمان را برای ما باورپذیر میکنند. این بار برایتان از بازیگرانی مینویسیم که لباس کارگران را به تن کردهاند و برای ما تبدیل به چهرهای آشنا شدهاند. در قالب آن زندگی و آن سختکوشی در ذهن ما جا خوش کردهاند و بهترین تصویرها را برای ما ساختهاند.
فیلمهایی برای نشان ندادن
گلاب آدینه در «زیر پوست شهر»، در بخش پایانی داستان، وقتی دوربین روی صورتش میایستد و گزارشگر از او سوال میپرسد، بیمعطلی میگوید: «اصلا این فیلمها رو به کی نشون میدین؟» او با حجمی از ناراحتی و عصبیت این جمله را به زبان میآورد که به دل ما مینشیند. همان داستان وقتی به «قصهها» میرسد پررنگتر هم میشود. گلاب آدینه در نقش «طوبی» از کار بیکار شده و حالا در اتوبوسی مینشیند تا همراه با همکاران دیگرش به کارخانه بروند و اعتراض کنند به حقوقهای نگرفته و معوقمانده. ما همراه با دوربین یک مستندساز به اتوبوس وارد میشویم. آنها رو به دوربین دغدغههایشان را میگویند.
گاهی میترسند از اینکه اعتراضهایشان سیاسی برداشت شود و به همین خاطر خودشان را محدود میکنند در صحبت کردن و سعی میکنند به اصل داستان بازگردند، به حقوق معوقهشان. به 6 ماه بیپولی، به حقوق نگرفتن. در همان سکانس جذاب که کلیشهای هم از آب درنیامده، فرهاد اصلانی نیز حضور دارد. اوست که کمک میکند به طوبی خانم برای صحبت کردن، اوست که لیوانی آب به دستش میدهد و اوست که با دست به پسر جوانی در ردیف انتهایی اشاره میکند و میگوید تازه ازدواج کرده است و به این پول خیلی احتیاج دارد. آن ثانیههای طلایی، یکی از ماندگارترین تصویرهایی است که از کارگران در سینما برای ما به یادگار مانده است.
داستان پرکشش خانوادگی
وقتی مازیار میری سوژه «حوض نقاشی» را انتخاب کرد، بیشتر از آنکه داستان را به سمت زندگی کارگرانه پیش ببرد، از شخصیتهای اصلیاش صحبت کرد که معلولان ذهنی هستند. نه آنقدر که مجبور به بستری شدن شوند و بیکار بمانند و نه آنقدر که بتوانند شبیه به آدمهای معمولی زندگی کنند. داستان آنها بیشتر حول محور زندگی پسرشان میگذرد، پسری که از چنین پدر و مادری به دنیا آمده اما سالم و سرحال است و حالا با دغدغههای هر پسربچهای در دهسالگی شروع به گشتوگذار میکند. اما درحقیقت مازیار میری داستان را در یک کارخانه مواد دارویی روایت میکند و نگار جواهریان و شهاب حسینی که نقش یک زوج را بازی میکنند در این کارخانه در بخش بستهبندی مشغول به کارند. کارشان این است که بستههای قرص را بشمارند و در جعبه بگذارند. در این فیلم سینمایی نیز تعدیل نیرو زندگی آنها را سخت میکند و شهاب حسینی از کار بیکار میشود و خانمش سر کار میماند. هرچند این داستان باعث میشود سختیهای بیشتری از این زندگی را ببینیم، با این حال داستان پسرک بهعنوان دغدغه اصلی معرفی میشود. شادمانی و خوشبختی پسرک و گاهی نیز حسادت شخصیتهای اصلی به زندگی خانم معلم.
از زبان علی رفیعی
یکی دیگر از داستانهای پرکشش و جذابی که زندگی کارگران را دستمایه قرار داده است، مربوط به فیلم سینمایی «آقایوسف» است، فیلمی به کارگردانی علی رفیعی. کارگردانی که بیشتر او را در دنیای تئاتر میشناسیم، اما اگر پیگیر سینما باشید، احتمالا «ماهیها عاشق میشوند» را به یاد میآورید. با این حال رفیعی در «آقایوسف» مهدی هاشمی را بهعنوان بازیگر اصلی انتخاب کرده است. مردی که با تنها دخترش زندگی میکند و هرچند بازنشسته شده و دوران پیری را میگذراند، برای درآمد بیشتر هم که شده تصمیم گرفته به خانه مردم برود، کارکند و دستمزدی بیشتر بگیرد. او که میتواند با دوستانش در پارک بنشیند و از زندگی بازنشستگی لذت ببرد، مجبور است دست به کارهای سخت بزند و خانه دیگران را تمیز کند. داستان اصلی اما باز هم زندگی کارگری آقایوسف نیست. داستان آقایوسف در آن خانه تازه شکل میگیرد وقتی که متوجه میشود دخترش نیز به همین خانه رفتوآمد دارد. سخت و سهمگین و باورنکردنی.
و اما فرهادی
اصغر فرهادی در «چهارشنبهسوری» و «جدایی نادر از سیمین» نشانهای از زندگی کارگری به ما میدهد. در فیلم اول، ترانه علیدوستی به خانه هدیه تهرانی و حمید فرخنژاد وارد میشود و همزمان با ورود اوست که داستان برای ما باز میشود. او در نقش کارگری برای خانهتکانی به این خانه آمده. در این حضور صبح تا شب در جریان داستان زندگی زن و مردی قرار میگیرد که خیانت تبدیل به بخشی از ذهنیتشان شده و روزگارشان را به هم ریخته است. اما در «جدایی نادر از سیمین»، همین کارگر است که در روند داستان تاثیر میگذارد و نقطه عطفی برای داستان میسازد که دیدنی است. اینبار نقش را ساره بیات بازی میکند، در نقش زنی که حامله است و برای کار به این خانه آمده، تا هم پرستاری از پدر پیر را انجام دهد و هم کارهای خانه را. اما نادر با او رفتار تندی میکند و هل دادنش باعث میشود تا داستان مسیری سختتر و سهمگینتر پیدا کند. در هردو فیلم، داستان یک کارگر خانه در میان است اما هیچ کدام آنها را نمیتوانیم بهمعنای واقعی به عنوان فیلمهای کارگری در نظر بگیریم.
منبع : آتیه نو
خبرنگار : نوا مصدق