حوالی ساعت ٨ صبح ، خیابان شهید بهشتی، مردم با گلایل و بنرهای عزا دسته دسته پیاده به سمت مصلی ساکت و بعضا مویه کنان می روند، خودروها بر خلاف همیشه که صبوری ندارند به احترام شهدای أتش نشان دیگر روا نمی دانند که تاب ترافیک را نیاورند چرا که آنها رفتند که ما بمانیم ...
تامین ۲۴/قدم به قدم بنر عکس شهدای اتش نشانی از سوی شهرداری تهران بر کناره خیابان ها و چهار راه نصب شده است و ماموران یگان ویژه و نیروی انتظامی هم دوش به دوش هم بر دو طرف خیابان ایستاده اند و حافظ نظم مراسم تشییع شهدا هستند.
بر در ایستگاه مترو پایانه شهید بهشتی دیگر دلها تاب ندارد اینجا مویه است و هق هق گریه؛ مویه ها اما در میان صدای بلند نوار مداحی گم می شوند...
کمی آن سو تر از ورودی مصلی، زیر چادر مشکی شانه هایش می لرزد و گریان می گوید: بمیرم بمیرم چه غمی که جگرها رو می سوزونه، بمیرم برای مادرتون ...
محوطه مصلی از ورودی دیگر فضایی اندوهبار است می گویند به سمت شبستان باید رفت، هر چه به شبستان نزدیک و نزدیک تر می شوم، بی تابی و سنگینی بغض دل و چشم مردم بیشتر می شود.
انگار از این پس دلها، سوز آوار و هرم آتشی که بر جانشان نشست و آن ها را گداخت و خاکستر کرد بیشتر احساس می کند، انگار هنوز دلشان به زیر آوار روزهای انتظار و دعا که شاید زنده باشند مانده است که این چنین باور مرگشان سخت و بهت آور است .
انبوه ای از جمعیت بر پشت جایگاهی که برای بازدید بدنی گذاشته اند خلاف همیشه ساکت و منتظر ایستاده اند. باور عمق فاجعه اگرچه سخت اما دیگر انگار باید پذیرفت تبعات فاجعه ای که نباید اتفاق می افتاد و دیگر افتاده است. کمی انتظار و بعد سیل جمعیت زنان و مردان از این موقعیت کنترلی عبور می کنند.
دوربین ها مسوولیت شان امروز سنگین است چرا که بغض، زبان را خانه نشین کرده است.
آنها خوب تصاویر را ثبت می کنند:
پوسترمردان بی ادعا
قهرمانان بی ادعا
پوستر گلی آتش گرفته با نوشته "قهرمان شهید "
پوستر خداحافظ رفیقی که عکس تمام آتش نشان های شهدا بر آن در تلالو است.
بنری بزرگ که اظهار شرمندگی همه روایت را می کند.
بنری که به همراه تصویری از یک شهید آتش نشان، آیه ٣٢ مائده زینت آن شده است :هرکس نفسی را زنده کند گویا همه مردم را زنده کرده است .
بنری از آوار پلاسکو که بر آن شهرداری نوشته است اگر شور غواص ها را ندیدید، شهیدان آتش نشان را ببیندید.
بنری که آتش نشانان بهت زده به فروریختن یلاسکو خیره مانده اند و امروز آن لحظه و سکوت، آذین بخش بنری است که بر آن نوشته اند :در سوگ جانفشانان باران گرفته باران
دست های یخ زده ای که گل هایی با روبان مشکی را به سوی آسمان به پرواز درآورده اند.
زانوهای به عزا نشسته آتش نشان هایی که عمق دردشان در نبود همرزمانش بر گرده زمین سنگینی می کند.
یگان های ویژه و مامورانی که لابه لای جمعیت به سوی شبستان هدایت می شوند.
دود اسپند بدرقه در آسمان نیلگون و یخ زده .
صف های طولانی و متراکم نمازگزاران
واقعیت است که این سوگواری عمیق خودجوش را فقط دوربین ها می توانند روایت کنند:
طنین آهنگ خداحافظ ای ...
همین حوالی ناله جانسوز یکی از مادران شهدا: رضا جانم تو رفتی دلم برات تنگ شده ، خدایا من چیکار کنم با این درد ، این غم ...
مویه مردم در پس مداحی : خداحافظ ای شهیدان خدایی
لا الله الا الله ،
لبیک یا حسین
یا زهرا ، یا زهرا ، یا زهرا
صدای ناله ها و هق هق نمازگزاران
ناله جانسوز مردم که از لابه لای صدای بلندگوها شنیده می شود: "همکار آتش نشان ، تسلیت تسلیت "
"شهید آتش نشان روحت روحت شاد"
"مادر آتش نشان تسلیت تسلیت"
"یتیم آتش نشان تسلیت تسلیت"
"شهید آتش نشان ، شهید کرب و بلا دیدارتان مبارک"
گروه مارش نظامی، نوای عزا می نوازند و صدای مردم گم می شود در ناله حزین سازها.
و هلیکوپترهایی اگرچه صدایشان بلند و آزاردهنده است اما بارش گلشان بر سرعزاداران دیدنی است و شاید هم در حال ثبت تصویرهایی از این سوگواری جمعی و خودجوش هستند که مدام می گردند و می چرخند.
سکانس آخر این تراژدی تصویری تکان دهنده اما جاودانه است برای ثبت در تاریخ:
پیکر ۱۶ آتش نشان شهید آرمیده بر خودروهای آتش نشانی از میان سیل جمعیت مردم با اشک و خون از خیابان مفتح به سمت میدان هفت تیر در حرکتند، دل و اشک مردم بدرقه راهشان و می روند که ۱۳ نفر آن ها در قطعه ٥٠ بهشت زهرا و ۳ تن آنها در زادگاه شان آرام گیرند
...و ما می مانیم و امیدی که در دل می پروانیم که خدا کند پلاسکویی دیگر اتفاق نیفتد ...