
دانشگاه خوشبختی میآورد؟
داشتن تحصیلات عالی تاثیر مستقیمی بر خوشحالی شما ندارد اما زندگی بهتر و طولانیتری برایتان رقم خواهد زد.
داشتن تحصیلات عالی تاثیر مستقیمی بر خوشحالی شما ندارد اما زندگی بهتر و طولانیتری برایتان رقم خواهد زد.
تامین ۲۴/ هیچ دقت کردهاید پیش خودمان میگوییم: «راننده تاکسی است اما فوقلیسانس دارد» یا سری به نشانه تاسف تکان میدهیم و میگوییم: «برقکار خانه ما لیسانس کامپیوتر دارد.» شبیه به ناخوشایندترین اتفاق زندگی با مدرک تحصیلی برخورد میکنیم و حتی از خودمان نمیپرسیم چه نشانهای از تاسف در این جمله مستتر است. اینکه او فردی سالم است و کار میکند یا اینکه او توانسته یک مدرک تحصیلی خوب بگیرد؟ اینکه او در کار خود موفق است و ما حاضر نیستیم کسی بهجز او دست به برقکشی ساختمان ما بزند؟ یا حتی این روایت صادقانه که وقتی راننده تاکسی با مدرک فوقلیسانس پشت فرمان مینشیند، یعنی معاشر بهتری است در این روزها که هر کسی هرچه به ذهنش میرسد به زبان میآورد. تکرار همین جملات بود که ما را به فکر انداخت؛ آیا در تمام جهان رابطهای میان تحصیلات دانشگاهی با شادمانی وجود دارد یا زاییده خیال ماست؟ نکند در حال گذر از دورانی هستیم که دستکم گرفتن تحصیلات دانشگاهی یک ارزش به حساب میآید و برهم ریختن نظم جهان است اگر ما انتظار چنین رابطهای داشته باشیم؟ همین سوالات و چند سوال دیگر بود که ما را به سمت تحقیقهایی درباره این ارتباط کشاند.
رابطهای نسبتا مستقیم
وقتی از تحصیلات دانشگاهی صحبت میکنیم، از پاس کردن 140 واحد در طول چهار سال حرف میزنیم. 140 واحد درسی که هر کدام ساز مخالف میزنند و همهشان درنهایت به یک سمت میروند. درسهایی که قرار است کارشناسی یک رشته را برای ما به ارمغان بیاورد و به ما کمک کند تا در آن رشته خاص حرفی برای گفتن داشته باشیم. طبیعی است اگر انتظارمان این باشد که پس از کارشناسی در همان رشته شغلی پیدا کنیم و خودمان را بهعنوان کارشناس به دیگران معرفی کنیم. هرچند در تمام جهان رابطهای معنادار میان شغل و رشته تحصیلی وجود دارد اما وقتی پای علاقه به رشته تحصیلی به میان میآید، خط و خطوط این رابطه کجومعوج میشود. برای بسیاری از آدمها پیش آمده که در سال دوم دانشگاه به این نتیجه برسند انتخاب رشتهشان کاملا اشتباه بوده و درسی که در حال خواندن آن هستند، رد و نشانی از علاقهشان ندارد. تا آنجا که بیشترین میزان انصراف از دانشگاه در سال سوم اتفاق میافتد. زمانی که هنوز راهی طولانی برای پایان درس وجود دارد و در دو سال اول به اندازه کافی سختی وجود داشته است. گاهی که دانشگاه هزینهای جداگانه روی دست آدم میاندازد، این بههمریختگی خط و خطوط بیشتر هم به چشم میآید. حالا از بحث دور نشویم، وقتی از رابطه میان خوشحالی و تحصیلات دانشگاهی حرف میزنیم، باید حواسمان را به این نکته جمع کنیم که چه کسی هستیم و چطور شخصیتی داریم. از آنجایی که بیشتر افراد بلافاصله پس از دبیرستان به فکر دانشگاه میافتند، در هیاهوی موفقیت یا عدم موفقیت کنکور، حقیقت شناخت و علاقه از چشم دور میماند. خودش را پنهان میکند در موفقیتی که میتواند به دست آید. به همین خاطر است که در چنین روزهایی با شما از علاقه به رشته دانشگاهی صحبت میکنیم. در روزهایی که هنوز راهی طولانی تا کنکور باقی مانده است اما به تعطیلات نوروز نزدیک میشویم. به روزهایی که زمان کافی برای کنکاش در زندگی فردی و علاقههای شخصیتان دارید. در روزهایی که میتوانید از خودتان بپرسید واقعا چه درسی را دوست دارم؟ چنین علاقهای به کمک شما میآید تا سختیهای رشته دلخواه دانشگاهی را به جان بخرید.
در تحقیقی که در دانشگاه ماساچوست و روی نزدیک به 100 جوان دانشجو انجام شده است، محققان به این نتیجه رسیدهاند که هرچند رابطهای مستقیم میان ناخوشی با عدم تحصیلات دانشگاهی وجود دارد، اما رابطهای مستقیم و مهم میان تحصیلات دانشگاهی با شادمانی دیده نمیشود. بهسادگی میتوان انتظار داشت تا افراد با تحصیلات هم بتوانند خودشان را همان آدمهای ناخوش و ناراضی توصیف کنند که دیگران.
رابطهای مستقیم
اما رابطهای جدی و مستقیم در جایی دیگر وجود دارد، زمانی که نویسنده کتاب «در حد و اندازههای پول» گروهی از دانشجویان را کنار خود جمع کرد تا به سوال سادهای درباره «رابطه میان سلامت با تحصیلات دانشگاهی» پاسخ گویند این رابطه نمایان شد. همهمان بهخوبی میدانیم که سلامت یکی از مولفههای اصلی شادمانی است. هرچه ذهن و جسم به صورت هماهنگ با یکدیگر و در کنار هم به صورت سالم کار کنند، احتمال بالاتری برای شادمانی وجود دارد و این شادمانی با جسارتی که برای تغییر رفتارهای ناخوشایند و ناسالم لازم است، ارتباطی کاملا مستقیم دارد. در این تحقیق مشخص شده آنها که تحصیلات دانشگاهی دارند، نزدیک به هفت سال بیشتر از دیگران زندگی میکنند، به این دلیل که منظمتر به پزشک مراجعه میکنند، منظمتر به سلامتشان میپردازند، منظمتر از دیگران در اتفاقهای اجتماعی شرکت میکنند و با گروههای انسانی رابطه برقرار میکنند. این گروه با اعتمادبهنفس بیشتری با گروههای اجتماعی دیگر ارتباط میگیرند. سادهتر اینکه طبق این تحقیق اگر شما مدرک دانشگاهی داشته باشید، راحتتر از دیگران میتوانید سر صحبت را باز کنید و همین ماجرا به شما کمک میکند فرصتهای بیشتری در زندگی داشته باشید.
پایان یک رابطه
زمانی که از تحصیلات دانشگاهی صحبت میکنیم، بعضی از ما شبیه به هدر دادن زمان به آن نگاه میکنیم. با تاسف به دیگران چشم میدوزیم و میگوییم: «طفلک چهار سال از عمرش را برای درس هدر داد»، و همیشه خودمان را در بخش منفی زندگی چنین فردی شریک میبینیم. به چشم ما، اگر شغلی از این رشته به دست نیامد، باید عطای آن را به لقایش بخشید و از کنارش بهسادگی گذشت. انگارنهانگار که دستاوردی وجود داشته. انگارنهانگار که دوستانی از این دوره چهارساله به یادگار مانده است و درسهایی خوانده شده. مجموعه این انگارنهانگارهای ساده ما را به این حقیقت میرساند که باید از کنار درس و دانشگاه گذشت. به جای آنکه دیگران را به علماندوزی تشویق کنیم، سری به تاسف تکان میدهیم و میگوییم: «خب که چی؟» در خانه با یکدیگر صحبت میکنیم و ناسزاگویان به موقعیت فعلی، شب را به صبح میرسانیم و از صبح به فرزندمان میگوییم که باید به دانشگاه برود. اما خودمان را از چنین چرخهای دور نگه میداریم. چرخهای از علماندوزی که راه را برای ما باز میکند و ذهنمان را فعال نگه میدارد و باعث میشود احترام بیشتری برای خودمان قائل باشیم. جالب اینجاست که این روزها در دانشگاههای ایران و جهان، محدودیت سنی برای درس خواندن وجود ندارد، اما باز هم آدمهایی پیدا میشوند که فکر میکنند درس خواندن از سن و سال آنها گذشته است. برای این گروه از آدمها فقط کافی است نتیجه یک تحقیق ساده را مرور کرد. تحقیقی که توضیح میدهد برخلاف تصور مصطلح، هیچ رابطهای میان بالا رفتن سن و توانایی علماندوزی وجود ندارد. اینطور نیست که شما بعد از 40سالگی از نظر ذهنی توانایی یادگیری نداشته باشید. وگرنه شما پس از دهه 30 زندگیتان نمیتوانستید هیچ آموزشی ببینید. اگر چنین تصوری صحیح بود، بسیاری از ما نمیتوانستیم از موبایل و کامپیوتر استفاده کنیم و بسیاری از ما توانایی سوار شدن به اتوبوسهای بیآرتی را نداشتیم. بسیاری از ما نمیتوانستیم حتی از عرض خیابان رد شویم و بسیاری از ما توانایی بیرون زدن از خانه را نداشتیم. در این سالها تمام این موارد آنچنان دچار تغییر شدهاند که برای استفاده از آنها لازم است آموزشهای تازهای ببینیم. شبیه به مترو مثلا. هیچ فکر کردهاید اگر ذهن شما توانایی آموزش دیدن نداشت، پس چطور میتوانید به زیرزمین بروید، بلیت تهیه کنید، سوار مترو شوید و از این سو به آن سو بروید؟ آن هم در روزهایی که عمر مترو تهران به 20 سال نمیرسد؟
رضایت از آن شماست
احترام به خود، هرچند به زبان آسان است، اما در طول زندگی هر فرد بالا و پایین میرود. گاهی امسال را در اوج رضایت میگذرانیم و سال آینده را در اوج نارضایتی. امسال به خودمان احترام میگذاریم و سال آینده از خودمان ناامید هستیم و بیتوجه به همه چیز روی خواستهها و داشتههایمان چشم میبندیم. وقتی بحث دانشگاه و تحصیل به میان میآید، میتوانیم احترام را جوری دیگر معنا کنیم. میتوانیم به خودمان بگوییم که خواستههایمان چیست و از زندگی چه میخواهیم، اما راه یافتن به دانشگاه را در ذهن خود مسدود نکنیم. حالا دانشگاه نه، راه علماندوزی را. راه کسب فن و مهارتی تازه را. راه استفاده از یک محصول جدید و راه رسیدن به یک کشف تازه. چنین کشف و شهودی اگر در روزهای نوروز به دست آید، فرصت و زمان مناسبی برای استفاده از تعطیلات به ما میدهد. نمونهاش فردی که فکر میکند با دانستن یک برنامه کامپیوتری میتواند امکانات بیشتری در اختیار بگیرد. میتواند در تعطیلات نوروز با یک کتاب خودآموز خود را برای شروع سال آینده آماده کند. یا فردی که فکر میکند با دانستن یک مبحث جدید، سال آینده سالی بهتر و محترمانهتری خواهد داشت. برای رسیدن به یک مهارت تازه، هیچوقت دیر نیست. مخصوصا اگر باور کنیم که نخستین روزهای آموزش سختترین روزهای آن است. کلافه میکند و خستگی را دوچندان میکند. میتوانید از روزهای نوروزی استفاده کنید و این روزهای سخت را پشت سر بگذارید. روزهایی که میتوانید به فرصتهایی بیشتر از کار فکر کنید و همین مسیر را تا سال آینده ادامه دهید. به هر حال در رابطه میان علماندوزی با شادمانی ذهنی که شکی وجود ندارد، در این روزهای نوروز میتوانید خودتان را تبدیل به آدمی شادتر کنید.
منبع: هفته نامه آتیه نو