
چرا فرزندان میانی خانواده درونگراتر و مسئولیتپذیرتر میشوند؟
از میان تمام سوژههای فصل که ما را به دنیای شاد و شادمان وصل میکند، یا ما را از حال خوب دور و دورتر میکند، به خاطر یک لینک ساده به دنیایی از اطلاعات وصل شدم.
از میان تمام سوژههای فصل که ما را به دنیای شاد و شادمان وصل میکند، یا ما را از حال خوب دور و دورتر میکند، به خاطر یک لینک ساده به دنیایی از اطلاعات وصل شدم.
تامین۲۴/ دنیایی از اطلاعات که معمولا کمتر به آن توجه میشود. روی لینک که کلیک میکردی، یکی از آن آزمونهای روانشناسی ساده بود که به شوخی و جدی برایت توضیح میداد چطور آدمی هستی. تا اینجای ماجرا که ساده بود، اندکی کنجکاوی و کمی هم زمان خالی و چهبسا رسیدن به این واقعیت که ممکن است حرفی واقعی بزند: «خواندنش که ضرر ندارد.» همین ایده ساده باعث شد آزمون به من بگوید «فرزند میانی» و ساعتها در اینترنت به دنبال ویژگیهای فرزند میانی خانواده بگردم. برخلاف انتظار، در بیشتر بحثهای روانشناسی مشخص شده که فرزندان میانی دارای پایینترین میزان عزتنفس هستند که آنها را تبدیل به غمگینترین بچههای خانواده میکند. به خاطر خودم و تمام شما که بچههای میانی خانواده هستید، این شماره را به فرزندان میانی خانواده اختصاص میدهیم که کمتر درباره آنها صحبت میشود. و خب، اگر فرزند اول یا آخر هستید، میتوانید از خواندن این موارد لذت ببرید و بدانید که مجبور نشدهاید چه دردسرهایی را به جان بخرید.
غمگینترین کودکان جهان
بچههای اول معمولا تمام توجه را به خود جلب میکنند. همیشه عنوان اولین در اختیار آنهاست. اولین بچهای که به مدرسه رفت، اولین بچهای که از مدرسه فارغالتحصیل شد. شروعی برای والدین است و نشاندهنده پیشرفت زندگیشان. همانطور که برای بچههای آخر این اتفاق میافتد. فارغالتحصیلی آنها از مدرسه، بزرگترین اتفاق زندگی پدر و مادر است. نشان میدهد که آنها در کنار یکدیگر مرحلهای مهم را رد کردهاند. به همین خاطر تمام دوربینها روی بچههای اول و آخر است. از ثانیه به ثانیه فارغالتحصیلیشان عکس و تصویر وجود دارد.
کیکهای مختلف به بهانههای مختلف. کادوهای متنوع به بهانههای متنوع. اما در این میان، موفقیتهای کودکان میانی از چشم پنهان میماند. کسی کادوی تولد ویژهای نمیآورد، کسی برای فارغالتحصیلی آنها ذوقزده نمیشود. حتی این امکان وجود دارد که آنها برای ثبتنام در دانشگاه بهتنهایی اقدام کنند، به این خاطر که به هر حال کاری است که باید انجام شود. آنها معمولا بهتنهایی کارهایشان را انجام میدهند و کم پیش میآید که خانواده را درگیر خودشان و زندگیشان کنند. مگر اینکه تنها راه برای جلبتوجه یاغیگری باشد.
یاغیترین کودکان جهان
از آنجایی که دومین کودکان معمولا توجه ویژهای دریافت نمیکنند، به همان اندازه که ممکن است رام و آرام باشند و توجه نخواهند، ممکن است از آن دنده بلند شوند و برای خودشان هویت تازهای پیدا کنند. هویتی که کمتر کسی میتواند آن را باور کند. به همین خاطر است که در خانوادهای کاملا مذهبی، کسی که ساز مخالف میزند، معمولا فرزند میانی است، یا کاملا برعکس. این تفاوتها و یاغیگریها ممکن است در هر زمینهای اتفاق بیفتد، از کوچکترین اتفاقها تا عمیقترینهایشان. این کودکان علاقهای به دوست داشته شدن دارند، اما وقتی این حس را به دست نمیآورند شروع به کمارزش دانستن خود میکنند. سعی میکنند برای خودشان سرگرمی پیدا کنند و دست از تلاش برای توجه برمیدارند. هرچند دیگر شخصیتشان شکل گرفته است؛ دیپلماتهایی فعال و فداکار که سعی میکنند از درگیری فرار کنند اما در عین حال خارج از چارچوب فکر میکنند. طبق تحقیقاتی که انجامشده، برای شناخت بیشتر این کودکان فقط کافی است به فرزند اول نگاه کنید، فرزند اول را آینه کنید و 180 درجه تغییر دهید تا به فرزند دوم برسید. معمولا به صورت ناخودآگاه فرزند دوم هر کاری انجام میدهد تا توجه را جلب کند و نخستین چیزی که در تصور کودکانهاش میگنجد این است که کاملا مخالف فرزند اول حرکت کند. به همین خاطر هر اندازه دستاوردهای فرزند اول مادی است، فرزند دوم معمولا معنوی رفتار میکند.
با این پیشفرض، در نظر داشته باشید که بچههای دوم همیشه احترام بیشتری برای مفاهیم معنوی قائل میشوند. معنای کلمههای انصاف و اعتدال و عدالت برای آنها از عمق بیشتری برخوردار است. آنها میدانند که برای رسیدن به این واژهها باید تلاش بیشتری کرد و نمیتوان آنها را بهسادگی به زبان آورد.
ویژگیهای منحصربهفرد
فرزندان میانی، به دلیل حضور در میانه، معمولا ارتباط خوبی با هردو فرزند دارند. سعی میکنند درگیریهای درون خانه را برطرف کنند و در این مسیر تبدیل به منصفترین عضو خانواده میشوند. یکی از این نوشتهها که به والدین توضیحاتی میداد، تاکید میکرد: «اگر میخواهید به فرزند میانی خانواده کمک کنید، باید بدانید که وقتی بچهها سر تلویزیون دعوا میکنند و هرکدام شبکهای متفاوت را میخواهند، این وظیفه شماست که به دعوا پایان دهید و نه وظیفه فرزند دوم خانواده!» ویژگی دیگر بچههای میانی، این است که آنها تبدیل به مباحثهگران خوبی میشوند. آدمهایی که میتوانند به حرفهای دیگران گوش کنند و با توجه به شرایط صحبت کنند. معمولا پیشنهادهایی میدهند که به ذهن کسی نرسیده است. سعی میکنند روی پیشنهادهایشان فکر کنند و بهترین پیشنهاد را به زبان بیاورند، اما اگر نظرشان را رد کنید، با شما وارد جنگ و جدل نمیشوند. آنها سکوت میکنند و مطمئناند که شما روزی به صحت حرفها و پیشنهادهای آنها پی میبرید و دیر یا زود، شما به آن پی خواهید برد.
یکی از راههای شناخت فرزندان میانی خانواده، این است که به دوروبریهایشان نگاه کنید. این بچهها معمولا برای به دست آوردن توجه و محبتی که نصیبشان نشده، اجتماعیترین فرزندان خانواده هستند. آنها در سنین پایین، پا از خانواده بیرون میگذارند و برای خود دوستانی پیدا میکنند؛ دوستانی پیرتر، جوانتر، منزویتر یا اجتماعیتر. آنها خود را در حلقههای دوستانه متعدد پیدا میکنند و سعی میکنند برای خود خانوادهای بسازند. خانوادهای که آنها را از تنهایی نجات دهد. چون در خانه که بحثها همیشه حول فرزند بزرگتر و دردسرهایش و فرزند کوچکتر و دلبریهایش میچرخد و در خانه کسی به فرزند دوم کاری ندارد. پس راهکار این است که خود را به دنیای بیرون از خانه گره بزنند و به دنبال هیجان و احترامی از آن جنس بروند. البته آنها بهخوبی میدانند که آرامش خانواده اهمیت دارد و به همین خاطر همیشه در بحثهای خانوادگی بهعنوان داور حضور پیدا میکنند.
مشاغل و موفقیت
موفقیت فرزندان میانی خانواده در شغلهایی است که به بحث و نظر مربوط باشد و گروه زیادی از افراد را شامل شود. فرزندان میانی خانواده آنهایی هستند که در جلسههای جدی و رسمی به دنبال راهکاری میانه میگردند و همان گروهی هستند که بیتوجه به میزان کارها و توجهی که از رئیس میگیرند، به مسیر کاری خود ادامه میدهند. به همین خاطر است که احتمال فراوانی وجود دارد که خیلی سریع به مراحل بالای کاری برسند؛ هرچه باشد آنها از بچگی نقش مدیر را بازی کردهاند و با وظایف یک مدیر خوب آشنا هستند. میدانند باید از حاشیه دوری کنند و متوجهاند که کارها نباید زمین بماند.
منبع : هفته نامه آتیه نو / نگار مفید