
نمدمالی،حرفهای سنتی که فراموش میشود
«اوس احمد» نگران آیندهای است که در آن از نمدمالی جز خاطره چیزی نمانده باشد
«اوس احمد» نگران آیندهای است که در آن از نمدمالی جز خاطره چیزی نمانده باشد
تأمین ۲۴ / تکههای رنگووارنگ نمد را روی هم میگذارد و نقشهای قدیمی را به تن هم سوار میکند. قرمزها کنار سبزها، سبزها کنار آبیها و آبیها برای آسمان. تکههای بههمبافته نمد کنار هم مینشیند و آرامآرام تصویر داستانها ساخته میشود.« اوس احمد» این داستانها را خوب بلد است. سالیان سال تکوتنها نشسته و برای خودش اینها را روی نمد نقاشی کرده. هر تکه از نقش و نگارهای او بر تن نمدهایش گوشهای از خاطرات جوانیاش است. حالا یک بازار دزفول است و یک اوس احمد محمدیان. 71 سالش است و از 15سالگی زندگیاش را پای نمدمالی گذاشته. میگوید: «اگر دهبار دیگر هم به دنیا بیایم باز هم نمدمال میشوم.» کارگاه که نه، مغازهای کوچک در بازار دزفول دارد که نمدهای پر از نقش و نگار را به درودیوارش چسبانده. اما خودش روی زمین مینشیند.
سالهاست تکهای از سقف مغازهاش فرو ریخته: «جنگ که شد یک تکه از سقف مغازه ریخت. تا حالا درستش نکردهام. یادآن روزها میافتم.» پیرمرد میخواهد همه چیز را همانطور که بوده و هست نگه دارد. اندکی تغییر پریشانش میکند و آرامشش را به هم میریزد. اینکه میان همه همصنفهایش به هیچ قیمتی حاضر نشده کارش را رها کند یا به خاطر سن بالا در خانه بماند برایش غرور میآورد: «قبل از انقلاب بازار دزفول راسته بزرگی داشت که پر از مغازه نمدمالی بود. جوانها میآمدند فوتوفن کارمان را یاد میگرفتند و هرکدام برای خودشان مغازهای دستوپا میکردند. اینطور شد که راسته نمدمالها بزرگ و بزرگتر شد. بعد از جنگ نمدمالهای قدیمی یکییکی از دنیا رفتند و خانوادههایشان مغازهها را یا فروختند یا تغییر کاربری دادند.»
اوس احمد هرروز ساعت 6 صبح از خواب بیدار میشود و صبحانهاش را میخورد و راهی مغازه میشود. تکوتنها مینشیند به جدا کردن و جابهجا کردن پشمهایی که برایش آوردهاند. میگوید: «قدیمها دوتا شاگرد داشتم، اما نه درآمد من میرسید که مزدشان را بدهم نه آنها زور کار کردن داشتند. فرستادمشان رفتند.» اوس احمد یکتکه نمد یک در یکونیم متر را 5 روزه درست میکند. صبح زود همین که میآید مغازه نمدهای رنگی را از هم جدا میکند؛ قرمزها یک طرف، سفیدها یک طرف و مشکیها و بقیه هم طرف دیگر. قدیمها اوس احمد از پشم خالص گوسفندی که چوپانها برایش میآوردند برای ساخت نمد استفاده میکرد. مرغوبها از نامرغوبها جدا میشد و اینطوری قیمت نمدها هم با هم فرق داشت. پشمهای نرم و بلند نمد مرغوبتر میدادند و پشمهای کوتاه و زبر مرغوبیتشان کمتر بود.
آنوقت نمدها را در کمان حلاجی میگذارد و میزند تا همه با هم یکدست شوند. بعد قالبهای نمدی را پهن میکند و پشمها را تکهتکه داخل آن میچیند و به هم میپیچاند. روی نمدها آب میپاشد و با دستوپا میافتد به جان نمدها. دویست ضربه رویشان میزند تا گلولههای نمدی به هم بچسبند و نقشی که اوس احمد روی آنها انداخته معلوم شود. تارهای پشم بعد از اینکه خیس میشوند مثل پرز داخل هم فرو میروند و هرچه ضربه میخورند بیشتر به هم میچسبند. آنوقت مرغوبیت نمد هم بیشتر میشود و استحکام آن بالا میرود. آخر سر اوس احمد یک کاسه بزرگ آب و صابون درست میکند و به لبههای نمد میکشد تا از هم باز نشود. نمدهای یکونیم در دو متر قیمتشان حدود 300 هزار تومان است.
اوس احمد مشتریهای جدید یا توریستهایی را که وارد مغازهاش میشوند از خاصیتهای نمد آگاه میکند و میگوید: «نمد در تابستان خنک است و در زمستان گرم. آنها که پادرد و کمردرد دارند اگر روی نمد بخوابند زود خوب میشوند، چون نمد رطوبت را در خود نگه میدارد و آن را منتقل نمیکند. بارها پیش آمده کسانی برای درمان خارپاشنه به دکتر مراجعه کردهاند و نتیجهای نگرفتهاند اما با استفاده از نمد در کف کفشهایشان درمان شدهاند.»
حالا دیگر اوس احمد پیر شده و زورش برای زدن کمان حلاجی کم است. پشم را به کارخانه میدهد تا برایش آن را نرم کنند. به این ترتیب 100 هزار تومان از 300 هزار تومان دستمزد ساخت نمد به کارخانه داده میشود. مگر در طول یک ماه چندتا از این نمدها فروخته میشود؟ اما نمدها به عشق فروخته شدنشان آماده میشوند. هیجان زندگی اوس احمد لحظهای است که، بعد از زدن ضربههای فراوان به نمد لولهشده، آن را باز و طرح آن را تماشا میکند. اینکه چطور گلولههای نمد کنار هم مینشینند و نقش درست میکنند. حالا که بازار خرید نمد رونق ندارد جوانها هم سمت آن نمیآیند. انگار جوانهای امروزی علاقهای ندارند هیجان پنهانشده در تاروپود نمدها را تجربه کنند. اوس احمد میگوید: «نمدمالی سخت است. کمتر کسی از پسش برمیآید. همین که میبینند برای درست کردن یک نمد چقدر باید تلاش کنند قیدش را میزنند.»
اوس احمد دستهای ستبر و پر از چینوچروکش را به نمد میکشد و چشمهایش با نقشها حرف میزند. جوانهای امروزی برایشان مهم است وقتی کار میکنند قیافهشان چه شکلی باشد، چه لباسی تنشان باشد، چه عطری به خودشان بزنند اما قدیمها این چیزها مهم نبود. همین که یک لقمه نان درمیآوردند و شکمشان را سیر میکردند برایشان کافی بود. اوس احمد اینها را میگوید و به خودش اشاره میکند: «نمدمال همیشه قیافهاش بههمریخته است. چون یا دارد پشمها را جدا میکند یا نمدها را مشتومال میدهد، تازه نمد بوی گوسفند و بیابان هم میدهد. به خاطر همین جوانهای امروزی دوست ندارند نمدمال شوند. جدا از اینکه درآمدش هم مثل آنوقتها خوب نیست. من هم نمیتوانم کسی را مجبور کنم که بیاید و نمدمالی یاد بگیرد. دلم میگیرد وقتی فکر میکنم بعد از ما دیگر هیچ نمدی درست نمیشود.»
به مغازههای تازهساز و شیک دوروبر کارگاهش نگاهی میکند و میگوید: «راسته نمدمالهای قدیم شده راسته استیلفروشهای حالا.» اوس احمد از میراث فرهنگی هم دل خوشی ندارد. هرچند وقت یکبار یکی میرود به او سر میزند و قول همکاری میدهد اما بعد از آن هیچ خبری نمیشود. میگوید: «میراث فرهنگی هیچ حمایتی از ما نمیکند، بارها اعتراض کردهام اما با وجود سابقه ۶۰ سالهام نه حقالزحمهای به من میدهند و نه بیمهام میکنند. چند وقت پیش به خاطر بیماری حدود ۸ ماه خانهنشین بودم. از میراث فرهنگی استان خوزستان به عیادتم آمدند و وعدههایی دادند اما هیچکدام عملی نشد. همین حمایت نکردنها باعث شده نتوانم به افراد جدید برای ورود به این حرفه آموزش دهم. وقتی فکر میکنم که بعد از من کسی دیگر در این حوزه فعالیت نمیکند خیلی ناراحت میشوم. نمیدانم تا کی زنده هستم اما بعد از من آیندهای برای این هنر نخواهد ماند، مگر اینکه متولیان به فکر راه چارهای باشند.»
اوس احمد این جملهها را بارها گفته و حالا دیگر خودش هم از تکرارش خسته شده. شاید دیگر امیدی نداشته باشد. نمیداند اگر فردا دستوپایش از کار بیفتد چگونه باید شکم خودش و همسرش را سیر کند
منبع: هفته نامه آتیه نو / هدیه کیمیایی