حمیده چگونیان
تأمین ??/ قطار در ایستگاه دروازه دولت کمی بیشتر از حد معمول توقف میکند. یک مامور سرش را داخل واگن میکند و انگار دنبال کسی یا چیزی میگردد. زن دستفروش بین مسافرها ایستاده و وسایلش را گذاشته روی پای مسافر دیگری.
در قطار که بسته میشود نفس راحتی میکشد و میگوید از یزید بدترند اینها. سر درد دلش باز میشود. روز پیش از بازار خرید کرده اما در ایستگاه بهشتی مامورها همه چیزش را گرفتهاند و فقط توانسته یک ساکش را نجات دهد.
ساکی که به گفته? خودش الان حراجش کرده. واقعا حراج زدهاست. روسریهای ساتن بزرگ را میفروشد 10هزار تومان. مدام تلفنش زنگ میخورد و با گریه به فرد آن ور خطش میگوید که نسخه? شوهرش را ایندفعه او بگیرد.
به قدری مستاصل است که برای مسافر بغلی که کمک کرده و و سایلش را نگه داشته تعریف میکند که شوهرش در یک تصادف دچار معلولیت شده و کاری نمیتواند بکند. میگوید پدرشوهر و پسر چهارساله و شوهرش با هم در خانهاند و او چارهای جز دستفروشی در مترو ندارد.
از وضعیتی هم که این روزها مسئولان شهرداری و مترو برای دستفروشان به وجود آوردهاند هم حسابی شاکی است. میگوید، مترو تنها جایی است که میتوانم وسایلی را که از بازار میخرم بفروشم. او یکی از زنان سرپرست خانواری است که دستفروشی میکنند و ما هر روزه در خیابان و بیشتر در مترو با آنها مواجه میشویم.
مرکز آمار ایران زنان سرپرست خانوار را حدود ? میلیون و ??? هزار نفر برآورد میکند. ? میلیون و ??? هزار نفری که تنها ?? درصدشان توانستهاند راهی به بازار کار پیدا کنند.
زنانی که به واسطه فوت همسر، مریضی یا اعتیاد شوهرانشان بار اقتصادی خانواده را به دوش میکشند و به
گفته? مسئولان سازمان بهزیستی تنها ?? درصد یعنی ??? هزار نفر از این بین از کمکهای حمایتی دولت از قبیل خدماتی که بهزیستی یا کمیته? امداد میدهند، بهره میبرند.
اما در بازار کاری که به دلیل سیاستهای تبعیض آمیز جنسیتی حتی راه ورود بر زنان تحصیلکرده و ماهر در برخی موارد بسته است، این زنان عمدتا به دلیل کم سوادی یا بیسوادی یا نداشتن مهارت یا به دلیل دارا بودن شرایط خاص چون کودک یا همسر مریض یا معلولیت خود، به بازار کار رسمی راه پیدا نمیکنند.
اما با این همه شاید به ضرس قاطع بتوان گفت که اکثریت زنان سرپرست خانواری که شاغل محسوب میشوند در بخش غیررسمی اقتصاد فعال هستند.
نتایج تحقیق گستردهای در تهران نشان میدهد که تنها 11 درصد از زنان به شغل دستفروشی در سطح شهر مشغول هستند. ??درصدی که همه? آنها سرپرست خانوار هستند. اما آمارهای بین المللی متفاوتتر از ایران است.
این آمارها میگویند که حضور زنان در شغل دستفروشی در جهان به نسبت ایران بالاتر است. طبق
ارقامی که دفتر بین المللی کار از حضور زنان در شغل دستفروشی در کشورهای دنیا ارائه میدهد میتوان این درصد بالا را به خصوص در کشورهای افریقایی دید.
به عنوان مثال در کنیا ?? درصد، در افریقای جنوبی ?? درصد و در غنا ?? درصد زنان شاغل در بخش غیررسمی دستفروشی میکنند.
دفتر بین المللی کار محدودیت فرهنگی را علتی جدی در پایین بودن نرخ مشارکت زنان در دستفروشی در دیگر کشورها را میداند.
مریم دختری است ?? ساله که به دلیل فوت شوهر و داشتن دو فرزند این روزها در مترو دستفروشی میکند. لوازم آرایشی را که میفروشد روی چشم و دستهای خودش کشیده تا افراد به قول خودش تبلیغ اجناسش را ببینند.
مریم میگوید: خط تجریش- بازار را برای کار انتخاب کرده. زیرا خط شرق، مسیر زندگی اوست و او نمیخواهد آشنایی او را در حال دستفروشی ببیند. مریم میگوید یک روز یک دختر که از همکلاسیهای سابقش بوده به او آشنایی میدهد. مریم میگوید از خجالت به او گفتم نمیشناسمت و از قطار پیاده شدم.
اما خجالت از شغل دستفروشی تنها، محدودیتی فرهنگی است که بر دستفروشان زن اعمال میشود. نگاه بر سیاستهای اعمال شده علیه دستفروشان در سطح شهر و همچنین در مترو باعث شده که زنان کمتری این شغل را علاوه بر دلایل دیگر انتخاب نکنند.
زن کنار میدان ونک در گوشهای که به توالت عمومی و ایستگاه تاکسیها منتهی میشود بساطش را روی میزی پهن کرده است و تاپهای رنگی میفروشد. دخترش که از ظاهرش پیداست حال جسمی مناسبی ندارد مدام به مادرش میگوید که به خانه برویم. زن را عصبانی میکند. زن میگوید دخترش عمل قلب کرده و بسیار ضعیف است.
با دو دخترش در ده ونک خانهای را اجاره کردهاند و زندگی میکنند. او میگوید: لباسها را امانی میخرد و هر روز به میدان ونک برای فروش آنها میآید. با ترس جواب میدهد و وقتی میخواهد از ماموران شهرداری صحبت کند صدایش را پایین میآورد. زن میگوید مجبورم روزانه مبلغی به سدمعبریها بدهم تا بتوانم اینجا بایستم، شانس آوردم بر و رویی ندارم و پا به سن گذاشته هستم.
اما همه مثل او نیستند که با دادن مبلغی روزانه بتوانند به فعالیت خود ادامه دهند. زری، زنی است که محکم صحبت میکند. چند نفر از دستفروشان دورش جمع شدهاند و سعی میکنند کمکش کنند تا لباسش را بتکاند.
در خاوران در یک چشم به هم زدن ماموران شهرداری آمدند و وسایل هرکسی روی زمین پهن بود را برداشتند و معترضان را متفرق کردند. ترس وجود زری را گرفته و علاوه بر این نصف وسایلش را هم از دست داده.
برای دلداری به زری میگویم میتوانی به شهرداری منطقه بروی و وسایلت رو پس بگیری. خندة تلخی میکند و میگوید آن وقتهایی که با آرامش و زبان بازی میگرفتند و صورت جلسه میکردند پس نمیدادند. الان که اینطوری بردن دیگه رفت که رفت. و با همان تلخی میگوید مگر ما شهروند این شهر نیستیم؟ مگر صبح تا شب برای یک لقمه نان کار نمیکنیم؟ چه کسی قرار است به وضع ما رسیدگی کند؟