بهعنوان یک روانشناس کار، وقت فراوانی را در محیطهای کاری میگذرانم و همهجا بدبینی را مشاهده میکنم.من شاهد پدیده توهم بدبینی در افرادی هستم که مایلم آنها را گیرنده بنامم.
تامین ۲۴/ افراد گیرنده در مراودات به فکر خود هستند. از نظر آنها فقط اینکه «تو برای من چه میتوانی بکنی؟» اهمیت دارد. در نقطه مقابل آن افراد دهنده هستند، کسانی که بیشتر مراودات را با این پرسش آغاز میکنند که «چه کار میتوانم برایتان بکنم؟» همه ما در لحظاتی گیرنده یا دهنده هستیم. روش پیشفرض شما نیز همان نحوه رفتاری است که در بیشتر اوقات با غالب افراد دارید.
در هر محیط کاری سه نوع اساسی از افراد حضور دارند؛ دهندهها، گیرندهها، و سازگارها. آدام گرانت بهعنوان یک روانشناس سازمانی این سه ویژگی را بررسی کرده و تاثیر حضور آنها در محیطهای کاری را نشان میدهد. او میگوید: «من بیش از 30 هزار نفر در صنایع مختلف از فرهنگهای گوناگون جهان را بررسی کردم و دریافتم که بیشتر افراد درست در حد وسط گیرنده و دهنده هستند. این افراد شیوه سومی را برگزیدهاند که سازگاری نام دارد. اگر شما فردی سازگار باشید تلاش میکنید که بین گرفتن و دادن تعادل ایجاد کنید: از هر دستی بدهی با همان دست میگیری، اگر برایم کاری کنی برایت کاری میکنم. به نظر میرسد که این شیوهای اطمینانبخش برای زنده ماندن است؛ اما آیا کارآمدترین و ثمربخشترین راه زندگی هم هست؟ پاسخ این پرسش بسیار روشن است... شاید.»
پس از مطالعه دهها سازمان و هزاران نفر و حتی بررسی رتبه دانشجویان پزشکی و صندوق فروشندهها به شکل غیرقابلانتظاری دریافتم که بدترین عملکردها در هر شغل مربوط به افراد دهنده است. افرادی که کار کمتری کرده بودند ولی بیش از اینکه مورد لطف قرار گیرند، لطف کرده بودند. آنان تا بدان حد مشغول انجام وظایف افراد دیگر بودند، که وقت و انرژی کافی برای تکمیل کار خود نداشتند. در دانشکده پزشکی، پایینترین رتبه را دانشجویانی به دست آورده بودند که بیش از دیگران با عبارتهایی مانند «من عاشق کمک به دیگران هستم» موافق بودند. همچنین در فروشندگی، نازلترین صندوق مربوط به سخاوتمندترین فروشندههاست. وقتی از فروشندهای که دهندگی بسیار بالایی داشت پرسیدم: «بهای سخاوتمندی در فروش چیست؟» (و منظورم این بود که چرا عملکردت اینقدر بد است؟) او پاسخ داد: «من برای مشتریهایم چنان ارزش عمیقی قائل هستم که هرگز این آتوآشغالها را به آنها نمیفروشم.»
دهندهها غالبا در عین قربانی کردن خود موجب ارتقای سازمانشان میشوند. مطالعات زیادی درباره فراوانی رفتار دهندگی در یک گروه یا سازمان انجام شده، هر چقدر افراد میزان کمک به سایرین و به مشارکت گذاشتن دانش خود را افزایش دهند، عملکرد سازمان از هر جهت ارتقا مییابد: سود بیشتر، رضایتمندی بالاتر مشتریان، حفظ بیشتر کارکنان، و حتی کاهش هزینههای اجرایی. بنابراین دهندهها رنج میبرند اما زمان زیادی را صرف کمک به دیگران و ارتقای گروه میکنند. اما چگونه میتوان فرهنگهایی ایجاد کرد که در آنها دهندهها واقعا موفق شوند.
اگر دهندهها بدترین عملکرد را دارند، چه کسانی صاحب عنوان بهترین عملکرد هستند؟ آنها گیرندهها نیستند. گیرندهها بهسرعت پیشرفت میکنند، اما در بیشتر مشاغل بهسرعت نزول میکنند و در دست سازگارها میافتند. اگر فردی سازگار و معتقد به «چشم در برابر چشم» هستید، در مواجهه با یک گیرنده احساس میکنید ماموریت شما این است که حقش را کف دستش بگذارید و به این ترتیب عدالت اجرا میشود. بیشتر افراد سازگار هستند. و معنیاش این است که گیرندهها را گیر میآورند! درنتیجه بهترین عملکرد باید متعلق به سازگارها باشد. اما اینچنین نیست. در هر سازمان و هر شغلی که تاکنون مطالعه کردهام، بهترین نتایج همچنان متعلق به دهندههاست. حال پرسش این است که چگونه جهانی ایجاد کنیم که بیشتر این دهندهها رشد کنند؟
نخستین نکته اینکه دهندهها ارزشمندترین افراد شما هستند، اما اگر مراقب نباشند، فرسوده میشوند. پس باید بیشترین توجه را به مراقبت از دهندهها اختصاص دهید. آدام ریفکین فروشنده شرکت فورچون که چندین دوره متوالی موفقترین کارآفرین بوده و بخش بزرگی از وقت خود را صرف کمک به دیگران کرده، یک اسلحه مخفی به نام «لطف پنج دقیقهای» دارد. او میگوید: «برای دهنده بودن مجبور نیستید مادر ترزا یا گاندی باشید. راههای کوچکی بیابید که به زندگی دیگران ارزش بسیاری اضافه کنید.» این کار میتواند بهسادگی معرفی دو نفر که از شناختن هم بهره میبرند باشد یا به اشتراک گذاشتن دانش. نکته مهم دیگر اینکه اگر مایل هستید فضایی خلق کنید که در آن دهندهها موفق باشند نیاز به فرهنگی دارید که در آن کمک خواستن طبیعی باشد و افراد زیاد کمک بخواهند.
چنانچه گیرندهها را به سازمان راه ندهیم و بتوانیم کمک خواستن را راحت کنیم؛ چنانچه دهندهها را از فرسودگی حفظ کنیم و آنها برای نیل به اهداف خود و مساعدت دیگران راحت باشند، موفق شدهایم تعریف افراد از موفقیت را تغییر دهیم و آنها به جای اینکه بگویند «همه چیز به برنده شدن در رقابت بستگی دارد» میفهمند که «موفقیت بیش از همه به مشارکت بستگی دارد». مایلم در دنیایی زندگی کنم که در آن دهندهها موفق باشند، و امیدوارم کمک کنید آن دنیا را ایجاد کنیم.